رمان گرداب پارت 205

3.7
(3)

 

 

صدای خنده ی ارومش بلند شد و من با هول از جام بلند شدم و گفتم:

-تو برو..من میز رو جمع میکنم..

 

اون هم بلند شد و گفت:

-منم چایی دم میکنم..ظرف هارو بذار توی سینک، خودم بعدا میذارم تو ماشین…

 

-نه دیگه کاری که نداریم..خودم میذارم..

 

سرش رو تکون داد و رفت سمت چایی ساز و منم با دست هایی که هنوز از حرف و لحن سورن می لرزید، مشغول جمع کردن میز شدم….

 

یهویی و خیلی انتحاری، یه چیزی می گفت و قلب من رو از جا می کند…

 

لبخنده محوی روی لبم نشست و با حس و حال خوبی شروع کردم به تمیز کردن ظرف ها و گذاشتن داخل ماشین ظرفشویی….

 

ماشین رو روشن کردم و باقی ماکارونی رو داخل ظرف در دار ریختم و گذاشتم داخل یخچال و گفتم:

-سورن بقیه غذارو گذاشتم داخل یخچال..هرموقع خواستی گرم کن بخور…

 

داشت چایی داخل فنجون ها می ریخت و گفت:

-باشه..دستت درد نکنه..برو تو سالن منم الان میام..

 

سرم رو تکون دادم و مانتو و شالم رو از پشتی صندلی برداشتم و بردم جلوی در به جاکفشی کمدی و بلندی که جای اویز داشت، اویزون کردم و برگشتم داخل سالن…..

 

قبل نشستن، نگاهم به تابلوی روی دیوار افتاد که کمی کج شده بود…

 

رفتم سمتش و صافش کردم و با صدای برخورد سینی به میز، سرم رو چرخوندم و به سورن نگاهی کردم و گفتم:

-ببین تابلو صاف شد سورن..

 

 

 

خودم هم چند قدم رفتم عقب و نگاه کردم..به نظرم صاف بود و سورن هم تایید کرد:

-اره خوبه..

 

چرخیدم و خواستم برم سمت مبل ها که متوجه شدم سورن با قدم های ارومی داره به طرفم میاد…

 

تو جام میخکوب شدم و خیره خیره و متعجب نگاهش کردم…

 

نزدیکم که رسید، دست هام رو بردم پشت کمرم و بی اختیار عقب عقب رفتم…

 

لبخنده کجی نشست کنج لبش و با حالت خاصی نگاهم کرد و باز هم اومد جلو…

 

هر قدمی که سورن جلو می اومد، من هم همون رو عقب می رفتم…

 

پشتم که به دیوار برخورد کرد، لبم رو گزیدم و سرم رو پایین انداختم و اروم صداش کردم:

-سورن!..

 

تو فاصله ی خیلی نزدیکی جلوم ایستاد و یک دستش رو روی دیوار کنار سرم گذاشت و لب زد:

-جان!..

 

چشم هام رو محکم بهم فشردم:

-چیکار میکنی؟!..

 

اون یکی دستش رو هم بلند کرد و موهای ریخته توی صورتم رو برد پشت گوشم و انگشت شصتش رو روی گونه ام کشید….

 

با همون صدای اروم لب زد:

-تشکر..

 

بی اختیار نگاهش کردم و با تعجب تکرار کردم:

-تشکر؟!..

 

 

 

لبخندش بیشتر کش اومد و نگاهش رو توی چشم هام قفل کرد:

-اره تشکر..

 

-برای چی؟!..

 

ابروهاش رو انداخت بالا و گفت:

-برای چی؟..ماه هاست از کار و زندگی انداختمت..حالا میگی برای چی؟…

 

یه جوری نگاهم می کرد که نمی تونستم نگاهم رو از چشم هاش جدا کنم…

 

دوباره لبم رو گزیدم:

-لازم نیست سورن..من اگه کاری هم کردم خودم دوست داشتم انجام بدم..اینقدر هی تعارف و تشکر نکن…

 

پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و چشم هام گرد شد و دلم لرزید…

 

نفس داغش توی صورتم می خورد و داشت حالم رو عوض می کرد…

 

سورن قبلا همیشه رعایت می کرد اما از وقتی برگشته بود، رفتارش خیلی بی پروا شده بود…

 

صورتم از خجالت داغ شده بود و توی جام جابه جا میشدم..

 

خنده ی ارومی کرد و پچ زد:

-چرا هی درجا میزنی؟..

 

چشم هام رو بستم و اروم صداش کردم:

-سورن..

 

و باز هم تکرار کرد:

-جان..

 

نمی دونستم چی بگم یا چکار کنم..بهتم زده بود و انگار قدرت هیچ حرکتی رو نداشتم…

 

با جدا شدن پیشونیش از پیشونیم، چشم هام رو باز کردم و خم شدن سرش رو روی شونه ام دیدم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230123 230820 033

دانلود رمان با هم در پاریس 5 (1)

10 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۵ ۱۴۰۱۳۷۸۷۶

دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی 3.7 (3)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل…
IMG 20230123 225816 116

دانلود رمان تقاص یک رؤیا 2.3 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.8 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
IMG 20230127 015421 7212 scaled

دانلود رمان بیراه عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه …
images

رمان عاشقم باش 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۵۷۴۴۷

دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش…
IMG 20240522 075749 599

دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی 4 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر…
IMG 20240529 155741 508 scaled

دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع 4 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۳ ۰۱۲۶۵۰۱۱۲

دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری 5 (3)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
⁦⁩
⁦⁩
10 ماه قبل

کشته مرده ی همن ولی اعتراف نمیکنن 😐😂

سارا
سارا
10 ماه قبل

نویسنده چرابلدنیستی اونطرف واینطرفوباهم درنظربگیری منظورسوگل وسامیار ،این چه وضعیه بچه سوگل چیشدخب،یکم به مخاطبات احترام بزاری بدنیست ها

Mahsa
Mahsa
10 ماه قبل

بیشتر بنویس خب ای بابااااا

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x