رمان گرداب پارت 223

3
(4)

 

 

 

تن لرزونم از لحن و تهدیدش، بدتر به لرز افتاد و سعی کردم ضعفم رو نشون ندم:

-هیچ غلطی نمیتونی بکنی..به یه تار موش اسیب بزنی چشممو به همه چی میبندم و خودم میکشمت کاوه..سوزن بشی تو انبار کاه بازم پیدات میکنم و اونوقت یه کابوسی برات میشم که زندگی گوهی الانت برات بشه ارزو……

 

دوباره دستم رو زدم تخت سینه ش و نفس زنان ادامه دادم:

-منو دست کم نگیر..از من بترس..متاسفانه خون توی رگمون یکیه..پاش برسه از صدتا تو هم بدتر میشم اشغال….

 

خودم رو جمع و جور کردم و به سختی از روی زمین بلند شدم و اون هم باهام بلند شد…

 

لباسم رو تکوندم و سرم رو بلند کردم..

 

اسپری ام رو جلوم تکون داد و چنگ زدم از دستش گرفتمش…

 

دست هاش رو به کمرش زد و با پوزخند و چشم هایی پرخشم اما با تفریح نگاهم کرد…

 

پاهام می لرزید و به سختی روشون ایستاده بودم اما نمی خواستم متوجه بشه…

 

دستم رو توی هوا تکون دادم:

-برو گمشو عقب میخوام برم..

 

درکمال تعجب خودش رو از سر راهم کنار کشید و با همون دست های به کمر زده، نگاهم کرد…

 

با تردید قدم برداشتم و اروم از کنارش رد شدم..

 

اما هنوز دو قدم هم فاصله نگرفته بودم که صدام کرد:

-خانوم خانوما..

 

 

 

بی اختیار پشت بهش ایستادم و منتظر شدم ببینم چی میگه…

 

صداش دوباره ترسناک و بی خیال شده بود:

-دیگی که برای من نجوشه نمیذارم سر سگ توش بجوشه..اینو اویزه ی گوشت کن…

 

اسپری ام رو توی دستم فشردم و حتی برنگشتم نگاهش کنم…

 

به قدم هام سرعت دادم و با سریع ترین حالی که پاهای لرزونم اجازه میداد، ازش دور شدم…

 

کمی که فاصله گرفتم، صدای روشن شدن ماشینش رو شنیدم…

 

با سرعتی وحشتناک از بغلم رد شد و من دوباره تو جام ایستادم…

 

خودم رو به دیوار رسوندم و دستم رو بهش تکیه دادم و چندبار اسپری زدم و نفس زنان خم شدم…

 

عملا با سورن تهدیدم کرده بود و من نمی دونستم چه غلطی بکنم..فقط اینو می دونستم که از این روانی هرکاری برمیاد….

 

می ترسیدم بلایی سر سورن بیاره..از طرفی هم نمی دونستم باید این موضوع رو به کی بگم…

 

اگه به سورن میگفتم، شاید بدتر موضوع بزرگ میشد و من به هیچوجه این رو نمی خواستم…

 

تکیه دادم به دیوار و چشم هام رو بستم..

 

خدایا..خدایا..باید چکار کنم؟!..چطوری از سورن محافظت کنم؟!..با کی حرف بزنم؟!..به کی بگم کاوه اومده و چه حرف هایی زده….

 

هیچکس تو ذهنم نبود که بتونم باهاش در این مورد صحبت کنم…

 

با درموندگی، همونجا بغل دیوار نشستم و زدم زیرگریه..

 

 

 

==================================

 

روی تختم نشسته بودم و شماره های توی گوشیم رو بالا و پایین می کردم…

 

دو روز از دیدن کاوه گذشته بود و من حالی داشتم که توی عمرم هیچوقت تجربه ش نکرده بودم…

 

دلشوره داشتم و توی دلم احساس خیلی بدی بود..

 

بی اختیار شماره ی سورن رو گرفتم و گوشی رو بغل گوشم گذاشتم…

 

بوق ها پشت سر هم توی گوشم می پیچید اما جواب نمیداد…

 

نگرانی و ترسم بیشتر شد و انگار توی دلم رخت میشستن…

 

گوشی رو پایین اوردم و لبم رو جویدم..چرا حواب نمیداد…

 

می خواستم دوباره شماره ش رو بگیرم که برام پیام اومد و من با عجله بازش کردم..سورن بود…

 

“مریض دارم..خودم زنگ میزنم”

 

نفس عمیق و راحتی کشیدم و برای چند لحظه چشم هام رو بستم…

 

همینکه جواب داده یعنی حالش خوب بود و کمی احساس بدم کمتر شد…

 

خودم رو به پشت انداختم روی تخت و گوشی رو گذاشتم روی شکمم و چشم هام رو بستم…

 

شاید بهتر بود موضوع رو به مامان می گفتم تا یه فکری بکنه…

 

مثلا می تونست با عمو یا اقاجون صحبت کنه و همه چی رو بهشون بگه..شاید اینجوری کاوه جرات نمی کرد کاری انجام بده….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
567567

دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۹ ۲۳۱۰۴۵۹۰۵

دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی 1 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی…
IMG 20230123 230123 526

دانلود رمان غرور پیچیده 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت…
IMG 20230123 230118 380

دانلود رمان خاطره سازی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن…
رمان زیر درخت سیب

دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی 3.8 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۹ ۱۷۴۵۱۲۱۵۳

دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۶ ۱۰۴۸۲۴۸۹۶

دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم…
InShot ۲۰۲۳۰۴۲۱ ۱۷۱۹۲۰۰۳۸

دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین…
Screenshot 20221015 143117 scaled

دانلود رمان مارتینگل 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام…
IMG 20230128 233728 3512

دانلود رمان سمفونی مردگان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x