رمان گرداب پارت 272

4.6
(92)

 

 

 

 

فشاری به دستم اورد و مهربون گفت:

-نگران نباش عزیزم قول میدم زود برگردیم..دنیزم که میره پیش مامان تنها نیست…

 

سرم رو تکون دادم و سورن ادامه داد:

-دیگه به هیچی فکر نکن..داریم میریم چند روز حسابی خوش بگذرونیم تا حال و هوای پرند خانوممون عوض بشه….

 

لبخندی از لحنش روی لبم نشست که با لذت گفت:

-اهان اهان همینه..بخند که طاقت ناراحتی و اشکتو ندارم…

 

لبخندم عمیق تر شد و سورن کنترل ضبط رو به طرفم گرفت و گفت:

-اینم خدمت شما..خواستی گوشیتم وصل کن اهنگای خودتو بذار..هرکاری که حالتو عوض میکنه بگو انجام بدم..تو فقط بخند که دنیای منم بخنده….

 

اروم خندیدم که با لذت گفت:

-جون جون..

 

لبم رو گزیدم که یک دستم رو بلند کرد و پشت دستم رو بوسید…

 

با خجالت سرم رو پایین انداختم که با همون لحن، بلند گفت:

-جون دلم..قربونش برم..

 

لبخند روی لبم نشست و سورن دیگه دستم رو ول نکرد و روی رون پاش گذاشتش…

 

دست خودشم روش گذاشت و انگشت هاش رو از بین انگشت های من رد کرد…

 

به دست هامون که محکم توی هم قفل شده بودن نگاه کردم و پلک هام با ارامش روی هم افتاد و سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و سعی کردم دیگه به هیچی فکر نکنم…..

 

#پارت1610

 

===============================

 

با صدای سورن که اسمم رو صدا می کرد، اروم لای چشم هام رو باز کردم…

 

چند بار پلک زدم و گیج به اطرافم نگاه کردم..

 

هنوز خواب بودم و حواسم سر جاش نبود..

 

صاف نشستم و خوابالو گفتم:

-چی شده؟..کجاییم؟!..

 

سورن خندون گفت:

-چه همسفری با خودم اوردم..از همون اول راه گرفتی خوابیدی؟..رسیدیم خانم…

 

دستی به صورتم کشیدم و با خجالت نگاهش کردم و گفتم:

-ببخشید..نفهمیدم کِی خوابم برد..چرا بیدارم نکردی؟…

 

-اشکال نداره..خسته بودی بیدارت نکردم..

 

نگاهی به کوچه و خونه های اطراف کردم و گفتم:

-خونه شون کدومه؟..

 

سورن به اپارتمانی که ماشین رو کنارش پارک کرده بود، اشاره کرد و گفت:

-تو این اپارتمانِ..پیاده شو که روده کوچیکه داره بزرگه رو میبلعه…

 

با خنده نگاهش کردم:

-چرا تو راه نگه نداشتی یه چیزی بخوری؟..

 

-سوگل واسه شام منتظرمون بود..گفتم دیگه سریع برسیم…

 

#پارت1611

 

سرم رو تکون دادم و دستگیره رو کشیدم و در رو باز کردم…

 

کیفم رو برداشتم و پریدم پایین و سورن با اعتراض گفت:

-اخر با این پریدنت از ماشین یه بلایی سر خودت میاری..چند بار بگم اروم پیاده شو…

 

نیشم رو باز کردم و گفتم:

-اینجوری کیف میده..

 

-داری یه کاری میکنی ماشینو عوض کنم..

 

-اِ نه..من دوسِش دارم..نکنیا..

 

چپ چپ نگاهم کرد و خودش هم پیاده شد و ریموت رو زد و درهارو قفل کرد…

 

ماشین رو دور زد و اومد کنارم و با دست اشاره کرد راه بیوفتم…

 

کنار در ساختمان ایستادیم و سورن زنگ واحد اخر رو فشرد…

 

با کمی مکث سوگل که از دوربین ایفون مارو دیده بود، صدای شاد و خوشحالش تو کوچه پیچید:

-وای سلام سلام..بالاخره اومدین..بیایین داخل..بیایین…

 

منتظر جوابی از ما نموند و در با صدای تیکی باز شد..

 

لبخند نشست روی لب هام و نگاهی به سورن انداختم که چشم هاش پر دلتنگی بود…

 

در رو هول داد و اون یکی دستش رو پشت کمرم گذاشت و گفت:

-برو داخل..

 

نگاهی به ماشین انداختم و گفتم:

-چمدونامون چی؟..

 

-بعدا خودم میارمشون بالا..بریم یکم بشینیم استراحت کنیم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 92

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230127 013928 0412

دانلود رمان خطاکار 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما…
IMG 20240606 191033 683

دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در…
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ

دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا 4.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی…
پروفایل عاشقانه بدون متن برای استوری 1 323x533 1

دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر…
IMG 20240522 075103 721

دانلود رمان طالع آغشته به خون به صورت pdf کامل از مهلا حامدی 5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان :   بهش میگن گورکن یه قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای که هیچ ردی از خودش به جا نمیزاره… تشنه به خون و زخم دیدست… رحم و مروت تو وجود تاریکش یعنی افسانه… چشمان سیاه نافذش و هیکل تومندش همچون گرگی درندست… حالا چی…
رمان تابو

رمان تابو 0 (0)

4 دیدگاه
دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۸ ۱۷۴۷۲۵۸۴۲

دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۰۰۳۶۵۱۷۴۲

دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۹ ۲۳۱۰۴۵۹۰۵

دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی 1 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

فاطمه جان میشه سال بد و آبشار طلایی رو هم. بذاری

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x