رمان گلادیاتور پارت 168

5
(2)

 

 

 

 

 

سایه محو قهوه ای رنگ به گوشه بیرونی چشمش زد و روی پلکش را با سایه ای کرم مایل به گلبهیِ گرم کاور نمود و سعی کرد لایه های سایه را طبیعی روی هم بنشاند . رژگونه صورتی کمرنگی که تنها چهره اش را با طراوت تر نشان می داد ، روی گونه هایش زد و آرایشش را با رژلب کالباسی مایع و ریملی حجم دهنده و مداد مشکی رنگی که درون چشمانش کشید به پایان رساند .

 

 

 

کمی صورتش را از آینه دور کرد و نگاهی اجمالی به چهره آرایش شده اش انداخت ……….. به نظرش خوب شده بود و آرایشش زیاد هم اغراق آمیز به نظر نمی رسید .

 

 

 

به سمت ساک رفت و ماند کدام لباسش را انتخاب کند . کت و شلواری که یزدان برایش خریده بود ، یا لباس بلند گلبهی رنگش را ……….. نمی دانست الان مهمانی اصلی است یا قرار است فردا جشن اصلی برپا شود .

 

 

 

با شک و دو دلی کت و شلوار عسلی رنگش را بیرون آورد و به سمت سرویس بهداشتی به راه افتاد تا لباسش را عوض کند .

 

 

 

با ورود به قسمت رختکن حمام ، نگاهش را دور تا دور رختکن گرداند ………… می ترسید یزدان اشتباه کرده باشد و فرهاد اینجا هم دوربینی گذاشته باشد .

 

 

 

با ضربه ای که به در اطاق خورد دست از این شک و دو دلی اش برداشت و با نهایت سرعتی که از خود سراق داشت لباسش را با کت و شلوار در دستش عوض نمود .

 

 

 

ـ حاضر نشدی ؟

 

 

 

بلند جواب جلال را داد :

 

 

 

ـ چرا چرا ، تا پنج شش دقیقه دیگه بیرونم .

 

 

 

ـ باشه .

 

 

 

از رختکن بیرون آمد و تمام موهایش را رو به بالا جمع کرد و توربان عسلی تیره ای که رویش با منجوق های درشت کرم و طلایی و عسلی کار شده بود و یزدان مناسب با رنگ لباسش برای او خریده بود را به سرش کرد و موهایش را پوشاند .

 

 

 

کفش کرم رنگِ بندی پاشنه بلندش را به پا زد و به سمت در به راه افتاد و جلال با شنیدن کوبش پاشنه های کفش او که هر لحظه صدایش نزدیک تر می شود ، فهمید که گندم قصد خروج از اطاق را پیدا کرده .

 

 

 

یک قدم به عقب برداشت و اجازه داد گندم خودش در را باز کند و از اطاق خارج شود .

 

 

 

 

 

 

گندم دستگیره در را گرفت و در را کامل گشود و نگاهش را به جلال داد :

 

 

 

ـ بریم .

 

 

 

جلال نگاهش را چرخی روی سر تا پای شیک و دخترانه گندم داد .

 

 

 

گندم با تمام دوست دخترها و معشوقه های سابق یزدان فرق می کرد ………… گندم ذاتاً زیبا بود و حالا با این پوشش و این آرایش زیباتر از قبل جلوه می نمود . این دختر تمام صفات و خصوصیاتش با دختران قبلی یزدان فرق می کرد ……….. گندم اهل فخر فروشی نبود . ساده بود و برای جلب توجه کردن دست به هر کاری نمی زد .

 

 

 

گندم برای پایین رفتن و شرکت درون این جشن هیجان زده بود و هزاران حس ناشناخته دیگر همزمان به سمتش هجوم آورده بودند .

 

 

 

شانه به شانه جلال از پله ها پایین رفت و همزمان نگاهش را برای پیدا کردن یزدان درون جمعیتی پیش رویش چرخاند .

 

 

 

فرهاد که جام به دست مقابل یزدان ایستاده بود و صحبت می کرد ، با افتادن چشمانش به طاووسی که آرام و خرامان از پله ها پایین می آمد برای یک آن رشته کلام از دستش در رفت و تنها نگاهش روی گندمی که با چشمانش جمعیت را برای پیدا کردن یزدان می کاوید ، ثابت ماند ………….. بی شک این دختر مهره مار داشت که می توانست فرهاد دنیا دیده را اینچنین از خود بی خود کند .

 

 

 

یزدان که نیمی از حواسش به فرهاد بود و نیم دیگرش به کتی ، با ساکت شدن یکباره فرهاد و خشک شدن نگاه خیره اش به سمتی ، گردن بالا کشید و کنجکاوانه نگاه او را دنبال کرد ……………. اما زمان زیادی نبرد که نگاهش روی گندم نشست و به یک آن خون در عروقش را به جوش آمد ……….. با این همه دختری که در دور و اطراف فرهاد وجود داشت ، به نظر نمی رسید که فرهاد طبع سیر پذیری داشته باشد .

 

 

 

با رسیدن گندم به آنها ، یزدان نفس عمیقی کشید و بدون آنکه خودش را روی مبل دونفره ای که رویش نشسته بود کنار بکشد ، با ابرو به پهلوی خودش اشاره زد تا گندم کنارش بکشد …………. الان باید مالکیتش را محکم تر از هر زمان دیگری نشان می داد ………. می دانست که گندم با یک تغییر پوشش ساده و یک آرایش محو تا چه حد می تواند تغییر کند و در چشم دیگران و به خصوص فرهاد فرو رود .

 

 

 

حرارت ناخوشایندی را میان سینه اش حس کرد ………… حرارتی که باعث شد یزدان را از آن حالت بی انعطاف و خشک دقایق قبلش خارج کند و درهم بکشاند و برای هزارمین بار پیش خودش اقرار کند که آوردن گندم میان این گرگ های دنیا دیده اشتباه محض بوده ………….. جای این آهوی خوش خط و خال میان گرگ ها نبود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۲ ۲۳۱۵۱۳۵۵۲

دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow 5 (2)

11 دیدگاه
    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که…
IMG 20240522 075749 599

دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی 4 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر…
پروفایل عاشقانه بدون متن برای استوری 1 323x533 1

دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۶ ۱۰۴۸۲۴۸۹۶

دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم…
IMG 20240717 160404 360

دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۸ ۱۱۲۶۴۰۲۰۲

دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز 3 (1)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر…
567567

دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۶ ۱۴۳۳۳۳۳۳۳

دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که…
photo 2020 01 09 01 01 16

رمان تاوان یک روز بارانی 0 (0)

6 دیدگاه
  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…    

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
1 سال قبل

چرا پارت نمیذاری
کوتاه ک هستن پارت ها

همش هم ک شخصیت های رمان دارن با خودشون کلنجار میرن
دیگ این همه تاخیر براچیه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط رضا
Neno
Neno
1 سال قبل

چجوری اینجا رمان بنویسم

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x