رمان گلادیاتور پارت 232 - رمان دونی

 

 

 

 

یزدان با همان ابروان درهم و دندان هایی که بر روی هم می فشرد ، با چشمانش کتی ای که دستش را به دور شانه گندم حلقه نموده بود و او را به گوشه سالن می کشاند ، دنبال کرد .

 

 

 

با تمام شدن آهنگ ، به سرعت دست به سمت گردنش برد و دستان نسرین را از دور گردنش باز کرد ………. دیگر لازم نبود به بهانه آهنگ وجود نسرین را تحمل کند .

 

 

 

خواست به سمت گندم راه بی افتد که نسرین ابرو درهم کشیده ، بازویش را گرفت و خودش را به تن او چسباند و او را اینگونه متوقف کرد .

 

 

 

ـ کجا یزدان ؟ لااقل صبر کن یه آهنگ دیگه با هم برقصیم .

 

 

 

یزدان آنقدر حرصی و عصبی بود که اگر نسرین اندکی بیشتر پاپیچش می شد ، می توانست او را از هستی ساقط کند . دست به دو طرف پهلوی نسرین گذاشت تا او را از خودش جدا کند . باید هرچه زودتر به سمت گندم می رفت و دستش را می گرفت و او را از مقابل چشمان بیمارگونه کتی دور میکرد .

 

 

 

در این نقطه ای که ایستاده بود ، نه برایش حضور نسرین مهم بود و نه حتی ناراحتی او . الان فقط باید گندم را از کتی دور می کرد . هر یک ثانیه ای که گندم بیشتر کنار کتی می نشست و با او حرف می زد ، یعنی یک قدم بیشتر به خطر نزدیک می شد ……… گندم توانایی جذب هر آدمی را داشت و از طرف دیگر کم اخبار تمایلات جنون آمیز کتی به گوشش نرسیده بود ……… نباید اجازه می داد کتی بیش از این جذب گندم شود .

 

 

 

ـ باید برم نسرین .

 

 

 

نسرین طنازانه ابرویی درهم کشید و تنش را منظوردار به تن او فشرد ……………… باید احمق می بود که قصد و نیت یزدان را نفهمد .

 

 

 

ـ همه حواست شده گندم …………. بالا میریم گندم . پایین میایم گندم . چپ میریم گندم . راست میایم گندم ……… اجازه بده این دختر یه ذره آزاد باشه . خدارو شکر الان هم که پیش مردی ننشسته که بخواد ازش سوء استفاده کنه که تو عین اسپند رو آتشین بالا و پایین می پری . کنار اون دختره نشسته دارن با هم حرف می زنن .

 

 

 

 

 

یزدان مجدداً دست به دو طرف پهلوی نسرین گذاشت و سعی کرد او را از خودش جدا کند ………… هیچ خوشش نمی آمد نسرین در کاری که اصلا به او هیچ ربطی ندارد دخالت کند و اظهار فضل نماید .

 

 

 

او را از خودش جدا کرد و عقب فرستاد و با ابروانی در هم اخطار آمیز او را مخاطب خودش قرار داد ………. بهتر می دید همین ابتدا ، سنگ هایش را با نسرین وا می کند .

 

 

 

ـ بذار همین الان برای اولین بار و آخرین بار بهت هشدار بدم که هیچ خوشم نمی یاد تو کاری که بهت ربطی نداره ، دخالت کنی .

 

 

 

و بدون اینکه چشمان متعجب و جسم خشک شده نسرین از این واکنش ناگهانی اش برایش ذره ای اهمیت داشته باشد ، راهی میان جمعیت رقصنده باز کرد و به سمت گندم راه افتاد .

 

 

 

گندم که تمام حواسش به پیست رقص میان سالن بود ، با افتادن چشمانش به یزدانی که داشت به سمتش می آمد ، نگاهش را خیلی نرم به سمت کتی که هنوز هم داشت با او حرف می زد ، کشید و حتی سعی کرد لبخندی موقرانه بر لبانش بنشاند و کاملاً خودش را بی تفاوت نشان دهد .

 

 

 

حاضر به بخشش یزدان نبود …………. کار یزدان ، عملی نبود که بشود ساده از کنارش گذر کند و یا اصلاً به روی خودش

نیاورد ………….. نه حاضر بود او را ببخشد و نه حتی کنارش قدم از قدم بردارد . یزدان بد معامله ای را با او انجام داده بود .

 

 

 

با رسیدن یزدان کنارشان ، صحبت های کتی نصفه قطع شد و نگاهش سمت یزدان کشیده شد . یزدان ابروانی بالا انداخت .

 

 

 

ـ از هم صحبتی با هم لذت بردید ؟

 

 

 

کتی سری تکان داد و موی رهای کنار پیشانی اش را به پشت گوشش هدایت کرد :

 

 

 

ـ من انقدر از بودن با این پیشی ملوس لذت بردم که حتی گذر زمان و هم حس نکردم .

 

 

 

یزدان لبخند نصفه و نیمه ای بر روی لبانش نشاند …………….. پس حدسش درست بود . گندم نظر کتی را هم به خودش جلب نموده بود .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردای بعد از مرگ
دانلود رمان فردای بعد از مرگ به صورت pdf کامل از فریبرز یداللهی

    خلاصه رمان فردای بعد از مرگ :   رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!!   وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش مرده و میخندد. من به عالم میخندیدم و عالمیان به ریش من. سِنّم را به یاد ندارم. فقط میدانم که نمیفهمیدم مرگ چیست. شاید آن زمان مرگ برایم حالی به حالی بود. رویاست، جهان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x