رمان دونی

 

 

 

 

یزدان چه گفته بود ؟؟؟ ………… هدیه اش بدهد ؟؟؟ او را ؟؟؟ گندمی را که هزاران بار در گوشش نجوا کرده بود تنها عضو خانواده اش است ؟؟؟

 

 

 

یزدان به چشمان مات شده و شیشه ای او نگاه کرد و با حرصی چند برابر بیشتر شده نسبت به ثانیه ای قبل ، بازوی او را گرفت و از کنار چشمان برق افتاده کتی گذشت و او را میان پیست رقص برگرداند .

 

 

 

گندم همچون عروسک ، بی حس شده مقابلش ایستاده بود و نگاه مات شده اش خیره سینه او که مقابل چشمانش قرار گرفته بود ، شد .

 

 

 

یزدان دندان هایش را بر هم فشرد ، که عضلات فکش نمایان شد ………… می دانست با جوابی که یکی دو دقیقه پیش به گندم داده چه ضربه مهلکی بر پیکر شکننده او وارد کرده .

 

 

 

نمی خواست کار به اینجا کشیده شود ، اما گندم در مقابل چشم چندین نفر ، گستاخی اش را نشان داده بود و این چیزی نبود که بتواند بی جواب بگذاردش …………. او یزدان خان بود . کسی که از صغیر و کبیر مقابلش محتاطانه و دست به عصا حرف می زدند و عمل می کردند . کسی که تنها عادت به شنیدن بله قربان از اطرافیانش داشت . کسی که به بی رحمی و سیاه بودن شهره خاص و عام بود و اگر رفتاری غیر این را در مقابل دیدگاه بقیه انجام می داد ، شک برانگیز بود ……… میان آن جماعت ، هیچ کس عادت به دیدن نرمش از یزدان خان نداشت .

 

 

 

شاید اگر در خلوت خودشان بود ، رفتار و جوابی کاملاً متفاوت تر از دقایق قبل ، به گندم می داد . اما گندم بدجایی را برای تسویه حساب انتخاب کرده بود .

 

 

 

دست به دور کمر گندم حلقه نمود و گندم با حس دستان اویی که به دور کمرش حلقه زد ، انگار که روح مجدداً به تنش بازگشته باشد ، نگاهش را از سینه او گرفت و آرام آرام ، بدون هیچ عجله ای بالا کشید و به چشمان سیاه و تاریک شده او رساند و یزدان آرام با آهنگ ملایمی که در فضای سالن پخش شد ، تن او را به حرکت درآورد و او را همچون عروسکی کوکی ، میان بازوانش رقصاند .

 

 

 

نمی دانست باید چه عکس العملی از خود نشان دهد ………….. زبانش برای دادن هر جوابی به یزدان بند آمده بود . حتی انگار مغزش هم به خواب رفته بود که با او برای دادن هر جواب قاطعی به یزدان ، قطع همکاری کرده بود . تنها چیزی که الان به وضوح می دانست و یقین داشت این بود که دیگر هیچ علاقه ای به رقصیدن با یزدان ندارد . حتی دیگر دلش نمی خواهد میان آغوش همیشه گرم او بماند و میان دستان او تاب بخورد .

 

 

 

 

حس رو دست خوردن ، تنها حسی بود که آن لحظه گریبانش را گرفته بود و اجازه نفس کشیدن به او نمی داد ……….. رو دست خورده بود آن هم از کسی که فکر می کرد می تواند به عنوان یک پشتیبان تا آخر عمرش به او تکیه کند و از هیچ چیز نترسد .

 

 

 

با گلویی که حس می کرد لحظه به لحظه انباشته از توده ای داغ و سرب مانند می شود ، با چشمانی که تصویر یزدان را مقابل دیدگانش ثانیه به ثانیه تار تر و لرزان تر از قبل می کند ، دستانش را که همچون دو قالب یخ سرد و یخ زده به نظر می رسید را روی سینه او گذاشت و سعی کرد خودش را از آغوش او بیرون بکشد .

 

 

 

یزدان حرصی ، پنجه هایش را در پهلو او فرو برد و غرید :

 

 

 

ـ بهتره با من راه بیای گندم و مقابل چشم این همه آدمنافرمانی نکنی .

 

 

 

اما گندم صبر از کف داده بود …………. گوش هایش چیزی را شنیده بود که تا عمر داشت ، فراموشش نمی کرد . قطره اشکی روی گونه اش رد انداخت و گره میان ابروان یزدان را کور تر از چیزی که بود ، کرد .

 

 

 

ـ ولم کن .

 

 

 

ـ ولت کنم ؟ که کجا بری ؟

 

 

 

ـ هر قبرستونی غیر از جایی که الان هستم .

 

 

 

یزدان بی توجه به حرف او حلقه دستانش را به دور کمر او تنگ تر نمود و تن گندم را به تن خودش چسباند و بیش از پیش فشرد و گردن پایین کشید و لبانش را به گوش گندم رساند و از میان دندان های بهم کلید شده اش غرید :

 

 

 

ـ وقتی از چیزی خبر نداری ، بهتره الکی حرف نزنی و با این نافرمانی کردنات توجه بیشتری رو نسبت به خودت جلب نکنی .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد )

  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر می‌زد: “بعد از یه سال و خرده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دختر
دختر
1 سال قبل

رمان خوبی به نظر میرسه تصمیم گرفتم از اول بخونم

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x