رمان گلادیاتور پارت 237

4.7
(3)

 

 

 

 

ـ حالا امشب هم فرهاد همین قانون و اجرا کرد ………… قانونی که من قبلاً بارها و بارها اجراش کرده بودم و فرهاد به چشم دیده بود . اما تو دیگه یکی از اون دخترای پولکی گذشته من نبودی که بی هیچ تردیدی دستت و تو دست این و اون بذارم ………… و فرهادی که چیزی از این قضیه نمی دونست و ازم می خواست که مثل گذشته عمل کنم و بدون هیچ تردیدی تو رو به آغوشش بفرستم . فرهاد دنبال یه اهرم فشار می گرده که به وسیله اون بتونه من و کنترل کنه و گاهی هم تحت فشار بذاره . من اگه دست رد به سینش می زدم یعنی به زبون بی زبونی بهش می گفتم گندم با تمام دخترای دیگه زندگیم برام فرق می کنه . یعنی گندم کسیه که من بخاطرش حاضرم زمین و زمان و بهم بدوزم . یعنی گندم کسیه که من بخاطر جونش حاضرم هر غلطی بکنم ………… اون وقت این جون و زندگی تو بود که تو دست اون بیشرف به بازی گرفته می شد . من باید بین اینکه سه چهار دقیقه دندون سر جگر بذارم تا تو باهاش رقصی کنی ، یا اینکه تا آخر عمرم با این ترس که نکنه جون تو توسط فرهاد یا یکی از زیر دستاش تهدید بشه ، یکی رو انتخاب می کردم . من اگه مقاومت می کردم ، یعنی جونت و به خطر مینداختم . اون مردک هر لحظه به دنبال یه نقطه ضعف از من می گرده ………….. اگه بفهمه تو برای من با همه فرق می کنی ، یعنی پایان همه چیز .

 

 

 

یزدان ابرو درهم کشید و دست مشت کرد و سر به سمت او پایین کشید و در چشمان او خیره خیره نگاه نمود و آرام گفت :

 

 

 

ـ من پا رو قلب و روح خودم میذارم ، اما اجازه نمیدم که زندگی تو به خطر بی افته .

 

 

 

گندم هق هقش را صدا دار شکاند و نگاهش را از چشمان یزدانی که حالا برایش آشناتر از هر لحظه دیگر شده بود ، نگرفت .

 

 

 

یزدان اما نگاه از او گرفت و به سمت وان خم شد تا کتش را بردارد ………….. هر آنچه که لازم بود تا گندم بداند را گفته بود و از نگاه گندم هم می شد فهمید که توانسته با حرف هایش او را قانع کند . پس دیگر لزومی به ماندن در حمام نبود .

 

 

 

 

بعد از برداشتن کتش چرخید که از حمام خارج شود که گندم همانطور هق هق کنان قدمی جلو گذاشت و دست به دور کمر او حلقه نمود و صورتش را به پشت کمرش چسباند و از اعماق جانش گریه کرد و حلقه دستانش را تنگ تر نمود تا خودش را بیشتر به او بچسباند .

 

 

 

حالا که حرف های یزدان را شنیده بود به او حق می داد که این راه را انتخاب کند ………. همه چیز تقصیر خودش بود . یزدان که به او گفته بود که تغییر کرده ……… یزدان که هزاران بار در گوشش خواند بود که دیگر خبری از یزدان گذشته ها نیست ، اما او نخواسته بود که باور کند . نخواسته بود این یزدانی که حقیقت زندگی فعلی اش هست را بپذیرد . او هنوز هم در رویای همان یزدان گذشته هایش زندگی می کرد .

 

 

 

شاید اگر او هم قرار بود که بین جان یزدان و دادن او برای چند دقیقه به یک دختر دیگر یکی را انتخاب کند ، همین راهی که یزدان انتخاب کرده بود را انتخاب می کرد .

 

 

 

دستانش را از دور کمر یزدان آزاد نمود و چرخید و مقابل او قرار گرفت و سرش را برای دیدن صورت او بالا گرفت ………… حالا این یزدان بود که نگاهش را به سمت و سوی دیگر داده بود و نگاهش نمی کرد .

 

 

 

دستان یخ زده اش را بالا برد و دو طرف گونه های پر حرارت یزدان گذاشت و سر او را به سمت خودش چرخاند و باعث شد نگاه یزدان سمتش کشیده شود .

 

 

 

پشیمان بود ………. از حرف هایی که به زبان آورده بود .

 

 

 

ـ من و ببخش ……….. ببخش که بهت گفتم ، بی غیرت .

 

 

 

قطره اشکی از روی گونه های خیسش گذر کرد و گندم با گزیدن لب زیرنش ، لرزش چانه اش را مهار کرد .

 

 

 

ـ مهم نیست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230127 015421 7212 scaled

دانلود رمان بیراه عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه …
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۴ ۰۱۴۵۲۱۲۷۵

دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب…
IMG 20240525 135305 737

دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری 3.5 (6)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت:…
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۰ ۰۰۰۲۱۳۸۵۰

دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان…
Zhest Akasi zir baran

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۲۳۵۰۰۹۵

دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه…
1676877296835

دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی 0 (0)

21 دیدگاه
  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا…
IMG 20230123 235605 557 scaled

دانلود رمان معشوقه پرست 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sogand
Sogand
11 ماه قبل

واقعا متاسفم برای کسی که اینجا پارت گذاری میکنه و اصلا به نظرات ادمها توجه ای نمیکنه.

Sogand
Sogand
11 ماه قبل

بچه ها من از خرداد نخونده بودم بعد امروز این چند ماه و خوندم و حدود صد . صدوبیست تا پارت بود و کلا تو دو روز خلاصه شد که تو مهمونی بودند و هیچ واقعا هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد.

رها
رها
11 ماه قبل

حالا نمیشه پارتهارو بیشتر کنین، کشتی خواننده رو🤔🤨🖤

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x