رمان دونی

 

 

 

گندم سر تکان داد و ابروانش نالان درهم فرو رفت و صدای به لرز نشسته اش به گوش یزدان رسید .

 

 

 

ـ چرا مهمه ……… برای گندم مهمه که بدونه تو از دستش ناراحت نیستی ……… که ازش دلخور نباشی . بگو بخاطر مزخرفی که بهت نسبت دادم ، من و می بخشی . بگو بخاطر چرندیاتی که جلوی کتی بهت گفتم ، می بخشیم .

 

 

 

دستانش را به سرعت پایین برد و بدون آنکه نگاه دو دو زده اشکی اش را از چشمان او بگیرد ، دو دستی دست بزرگ یزدان را گرفت و فشرد و بالا آورد و همچون گنجی ارزشمند میان سینه اش گرفت .

 

 

 

بینی بالا کشید و با همان صدای بم نشئت گرفته از گریه هایش ، ادامه داد :

 

 

 

ـ اصلاً مگه نگفتی قراره یه درس درست و حسابی بهم بدی . بده دیگه ………. من برای هر تنبیهی آمادم ………. تنبیهی که بدونم آخرش ختم به بخشیدنم میشه .

 

 

 

یزدان نگاهش را میان چشمان ملتهب شده او چرخاند ………… آزار دادن گندم ، آخرین چیزی بود که در این دنیا می خواست .

 

 

 

آن یکی دست آزادش را بالا آورد و با گوشه شستش ، اشک های او را پاک کرد :

 

 

 

ـ خیله خب ، می بخشمت ………….. فقط بخاطر اینکه می دونستم از دلایل کارام خبر نداشتی .

 

 

 

گندم از شنیدن جمله کوتاه او ، دستش را رها کرد و بی اختیار خودش را محکم و با شتاب به سینه یزدان کوبید و دستانش را دور کمر او حلقه نمود که یزدان غافلگیر شده از این حرکت ناگهانی او قدمی به عقب رفت و به دیوار پشت سرش برخورد کرد .

 

 

 

ـ چی کار می کنی دختر ؟

 

 

 

گندم پلک بست و صورت به سینه یزدان فشرد …………. می توانست میان لحن شوکه یزدان موج ریز خنده را هم حس کند ………. حاضر بود قسم بخورد که موج خنده اش را شنیده ………… و این یعنی ، بخشیده شده بود .

 

 

 

 

 

چند ثانیه ای میشد که خودش را میان سینه او جا داده بود . با مکثی کوتاه ، خواست خودش را عقب بکشد و از او جدا شود که دست یزدان به دور شانه هایش چرخید و او را مجددا به سینه اش چسباند .

 

 

 

ـ تکون نخور ، همینجا بمون ……….. بذار یه ذره آروم شم .

 

 

 

گندم سر از سینه او جدا کرد و اینبار چانه اش را روی سینه او گذاشت و نگاهش را به سمت صورت او بالا کشیده . یزدان گردن عقب داده بود و سر به دیوار حمام تکیه زده بود .

 

 

 

از این زاویه تنها می توانست گردن کشیده او با آن سیبک مردانه گلوی او ، که ته ریش اندکی رویش نشسته بود را ببیند ………. سیبکی که عجیب او را برای بوسیدنش به هوس می انداخت .

 

 

 

پلکی زد و با احساس حرارتی که در گونه هایش از فکری که در لحظه در ذهنش نشست حس نمود ، تکانی به خودش داد و سعی کرد خودش را از او جدا کند …………… احتمالاً این آغوش مردانه یزدان باعث شده بود که افکار مزخرف در ذهنش نفوذ کند . وگرنه او را چه به بوسیدن سیبک گلوی او ؟؟؟؟

 

 

 

یزدان که جنب و جوش او را دید ، سر از دیوار جدا نمود و پایین آورد و نگاهش را به گندم داد .

 

 

 

ـ یه لحظه هم نمی تونی آروم بگیری .

 

 

 

گندم آب دهانش را پایین فرستاد و سعی کرد توجیهی عقلانی و منطقی بیاورد …….‌…. حس می کرد از این فاصله اندک ، چقدر قدرت نگاه یزدان ، زیاد و نفس گیر است .

 

 

 

ـ دیوار حمام یخه ………. کمرت سرما می خوره .

 

 

 

یزدان بی توجه به حرف گندم ، مجدداً سرش را به دیوار پشت سرش چسباند و حلقه دستانش را از دور شانه های او باز ننمود .

 

 

 

ـ الان انقدر تن من پر از حرارته که یه ذره هم سرمای این دیوارا رو حس نمی کنم .

 

 

 

و اجازه داد تا آرامش وجودی گندم آرام آرام در رگ و پیش نفوذ کند و آرامش کند .

 

 

 

ـ بغل کردن تو از خوردن صد تا قرص دیازپام بیشتر جواب میده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی

      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو

    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟   به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دلدادگی شیطان
رمان دلدادگی شیطان

  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دونه الماس
دانلود رمان دونه الماس به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان دونه الماس :   اميرعلی پسر غيرتی كه سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پيچكش می افته دست سروش پسره مذهبی كه خيال رها كردن نامزدش رو نداره و اين وسط ياسمن پيچکی كه دلش رفته واسه به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
1 سال قبل

اصلادیگه داره مزخرف میشه رمان

بی نام
بی نام
1 سال قبل

چه عجب من فکرمیکردم گندم اسکوله یزدان هم خواجه ست خوشم اومد یواش یواش یخشون آب میشه 😎😎

رها
رها
1 سال قبل

گلادیاتور لغب خود نویسنده هست،آخه اصلا توجهی به نظر خواننده نمیکنه،بجای بیشتر کردن پارت ها اونو کمتر میکنه… واقعا جای تاسفه🤐🤨🧐

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x