رمان دونی

 

 

 

گندم در حالی که خجالت زده گوشه لبش را می گزید ، نفس عمیقی کشید …………. با یزدان راحت بود . با او تعارف نداشت ، اما بودن در آغوشش آن هم در حالی که یزدان اینچنین از آغوش آرام بخش او تعریف میکرد ، معذبش می نمود .

 

 

 

گندم همانطور بی تحرک سر به سینه یزدان تکیه داده بود و بلاتکلیف مانده بود که چه کند ……….. آغوش یزدان برایش اعتیاد آور بود و او این را خوب می دانست .

 

 

 

ـ دیگه دور و بر کتی نچرخ .

 

 

 

گندم دوباره سر بالا کشید و چانه اش را به سینه او تکیه داد که نگاهش بی هیچ کنترلی مجدداً روی سیب گلوی او نشست ……… در حالی که خیره خیره سیب گلوی او را نگاه می کرد ، پرسید :

 

 

 

ـ چطور ؟

 

 

 

یزدان عاقبت دستانش را از دور شانه های او آزاد نمود و تکیه اش را از دیوار گرفت و در حالی که به سمت زمین خم می شد تا کت افتاده اش را از کف حمام بردارد و از این فضای بسته حمام بیرون رود ، گفت :

 

 

 

ـ دختر خوبی نیست .

 

 

 

و از کنار گندم گذشت و از حمام خارج شد و وارد اطاق گشت و در حالی که دکمه های سر آستین پیراهنش را باز می نمود لبه تخت ، رو به روی تابلو نشست .

 

 

 

گندم هم دنبالش راه افتاد روی صندلی میز غذاخوری چهار نفره ای که در اطاقشان بود ، نشست و نگاهش کرد .

 

 

 

ـ چرا دختر خوبی نیست ؟ به نظر من که دختر خوبی میرسه .

 

 

 

یزدان دکمه های سر آستین نقره اش را لبه تخت روی تشک گذاشت و دست به سمت دکمه های پیراهنش برد و یکی یکی بازشان کرد .

 

 

 

ـ در همین حد بدون که هر چقدر از اون زن دوری کنی به نفع خودته ‌ .

 

 

 

 

 

گندم ابرویی بالا داد و دستمال مرطوبی از روی میز برداشت تا صورتش را پاک کند ……….. با آن همه گریه ای که او کرده بود ، می دانست الان باید چه چهره درهم ریخته ای داشته باشد .

 

 

 

ـ اتفاقاً من که باهاش حرف می زدم ، دختر خیلی خون گرم و مهربونی به نظر می رسید ………. مهم تر از همه اینکه مثل نسرین چشمش دنبال این مرد و اون مرد نبود .

 

 

 

یزدان سر بالا کشید و به گندمی که در حال دستمال کشیدن صورتش بود نگاه کرد و پف کلافه ای کشید ………….. نمی دانست این یک قلم مورد را چگونه حالی گندم کند .

 

 

 

سعی کرد خیلی سر بسته و کوتاه جوابش را دهد .

 

 

 

ـ با گرایشی که اون داره ، نمی تونه سمت مردی بره .

 

 

 

گندم که داشت زیر چشمانش را دستمال می کشید ، با این حرف یزدان دستش از حرکت ایستاد و متعجب به یزدان نگاه نمود .

 

 

 

ـ گرایش ؟ یعنی چی نمی تونه به سمت مردا بره ؟

 

 

 

ثانیه ای بعد در حالی که انگار فکری به ذهنش خطور کرده باشد ، چشم گرد کرد و با شک و تردید ادامه داد :

 

 

 

ـ یعنی چیزه ؟ …………. یعنی از ایناست که ظاهرشون دختره اما چیز دارن ؟؟؟

 

 

 

یزدان از نوع گفتن گندم و چیز چیز کردن هایش و بدتر از همه چشمان گشاد شده او به خنده افتاد و گندم نگاهش به سمت دندان های یک دست سفید او کشیده شد .

 

 

 

گندم گاهی زیادی گیج و صفر کیلومتر می زد .

 

 

 

ـ از دست تو گندم .

 

 

 

گندم چهره در هم کشید :

 

 

 

ـ خب خودت میگی نمی تونه با مردا باشه ………. فقط کسی که واقعا مرد باشه نمی تونه به سمت مردی بره . نکنه تو با اینم بودی ؟ بعد دیدی که طرف دختر نیست و بجاش چیز داره ، جون و آبرو و شرفت و برداشتی و فرار کردی ؟! ها ؟؟؟؟

 

 

****

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راز ماه

    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی مهتا و اتفاقای عجیب غریبی که برای این مرد اتفاق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان این من بی تو

    خلاصه رمان :     ترمه و مهراب (پسر کوچک حاج فیضی) پنهانی باهم قرار ازدواج گذاشته اند و در تب و تاب عشق هم میسوزند، ناگهان مهراب بدون هیچ توضیحی ترمه را رها کرده و بی خبر میرود! حالا بعد از دوسال که حاج فیضیِ معروف، ترمه را برای پسر بزرگش خواستگاری و مراسم عقد آنها را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی

  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل انار سر به هوا بود. خوب گوش نکرد و رفت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
P:z
P:z
1 سال قبل

بخدا که این نویسنده نمیدونه باید چجوری ادامه ش بده
یه سری چیزای جزئی و بدردنخور رو هی به گونه ای متفاوت مینویسه میگه این یه پارت دیگه
ای خدا

...
...
1 سال قبل

نویسنده جان به نظرم تو فقط اینا رو برسون به خونشون رمانو تموم کن ما خودم تا تهش بریم بهتره

ریدی به رمان برادر

Sogand
Sogand
1 سال قبل

فقط منم که حس می‌کنم این گندم انگار ۱۰ سالشه؟

black girl
black girl
1 سال قبل

سم دوران:/ جون و آبرو و شرافت و برداشتی و فرار کردی😐😂💔

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

دو خط چرت و پرت

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x