رمان دونی

 

 

 

گندم انگار که حتی یک کلمه هم از حرف های او را نشنیده باشد ، با دست آرام بر گونه اش کوبید و لبش را گزید :

 

 

 

ـ خاک بر سرم ، چقدر من با این دختره رقصیدم . دیدم هی داره با لبخند نگاهم می کنه و ازم تعریف می کنه ها ، نگو تو سرش برام نقشه ها داشته ………. تازه تعریفای اون هیچ ، من و بگو که چقدر از زیباییش تعریف کردم …………. خاک بر سر شدم رفت .

 

 

 

یزدان باز هم خنده ای کرد و دست روی شانه گندم گذاشت و او را به سمت سرویس بهداشتی چرخاند و تا دم سرویس هولش داد ………. امشب شب آخری بود که در این عمارت و میان این افراد قرار می گرفت ……….. پس نباید این فرصت را از دست می داد . بودن هر ثانیه میان این افراد برایش اطلاعاتی به همراه داشت ، که قابل قیاس با هیچ چیز نبود .

 

 

 

ـ این برای بار هزارم ، تا زمانی که من هستم ، تا زمانی که سایه من روی سرت قرار داره ، کسی جرات نزدیک شدن بهت و نداره .

 

 

 

گندم خواست بگوید خودش می تواند از پس همه چیز بر بیاد ، اما میان این گله گرگ ، او نه توان جنگیدن با این آدم های همه فن حریف را داشت و نه مهارتش را ………. پس بهتر بود منطقی عمل می کرد و حرف یزدان را گوش می داد و طبق خواسته او عمل می کرد .

 

 

 

یزدان در سرویس بهداشتی را باز کرد و او را داخل فرستاد و ادامه داد :

 

 

 

ـ در ضمن بهتره به وضع این صورتت یه سر و سامانی بدی که زودتر بتونیم برگردیم پایین .

 

 

 

گندم با شنیدن اسم پایین و آن جشن کزایی ، به سرعت خودش را سمت او چرخاند . دیگر به هیچ عنوان دلش نمی خواست در آن وضعی که ساعات پیش در آن قرار گرفته ، قرار گیرد و هر لحظه دل و روده اش در هم بریزد .

 

 

 

ـ بازم می خوایم بریم پایین ؟ نمیشه نریم ؟

 

 

 

ـ نه ، من باید برگردم پایین ‌.

 

 

 

 

گندم با چهره ای نگران شده و چشمانی گشاد شده از سر ترس ، به یزدان نزدیک تر شد :

 

 

 

ـ اگه دوباره بخوان یکی از همین قانونای مسخره تو جشنشون و انجام بدن چی ؟ اگه مجبور بشی من و به یه مرد دیگه بدی چی ؟ من نمی خوام پیش کسی غیر از تو باشم .

 

 

 

یزدان به خوبی ترس و هراس نشسته در تن گندم را حس می نمود و درکش می کرد ……….. او تنها مرد در زندگی گندم بود و گندم بجز با دستان او ، با دستان هیچ مرد دیگری آشنا نبود .

 

 

 

ـ نترس . دیگه اون اتفاق نمی افته .

 

 

 

گندم با نگرانیِ بیشتری نسبت به ثانیه های قبل ، سری تکان داد و با تشویش بیشتری گفت :

 

 

 

ـ از کجا می دونی ؟ مگه نمیگی اینجا یه قانونایی داره که هیچ کس نمی تونه ازش تخطی کنه ؟

 

 

 

یزدان دستانش را بالا آورد و دو طرف گونه های گندم قرار داد ……….. دستانش زیاد برای صورت ظریف گندم بزرگ بود .

 

 

 

ـ اینجا یه قانون دیگه هم داره که از همون قانون کبوتر با کبوتر و باز با باز پیروی می کنه . اینجا تو نمی تونی پارتنرت و با پارتنر رئیست عوض کنی . اینجا فقط می تونی با هم رده و هم ردیف قدرت خودت معاوضه رو انجام بدی . اگه تو با پایین تر از خودت این معاوضه رو انجام بدی ، یعنی به زبون بی زبونی به همه نشون دادی که زیر دستت ازت یه نقطه ضعف پیدا کرده که تو برای بستن دهنش ، راضی به دادن پارتنرت به اون شدی …………. و این تو حیطه کاری ما یعنی به خطر انداختن وجه قدرت و جایگاهت تو سیستم .

 

 

 

ـ یعنی الان جز فرهاد کس دیگه ای نیست که هم رده قدرتت باشه .

 

 

 

ـ فقط کتی بود که تو با اونم یه آهنگ رقصیدی ……… جز فرهاد و کتی کسی هم ردیف قدرت من نیست . پس الان دیگه لازم نیست نگران کسی یا چیزی باشی . پایین که بریم از اول تا آخرش دیگه پیش خودمی . تازه می خوام به جبران اون رقصی که نشد با هم تمومش کنیم ، یه آهنگ مهمونت کنم .

 

 

 

ـ آهنگ مهمونم کنی ؟

 

 

 

ـ آره . می خوام از اول تا آخر یه آهنگ و فقط با خودت برقصم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool

    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا راکه خودش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

وای باورم نمیشه مهمونیشون داره تموم میشه
سه ماهه موندیم تو یه مهمونی
دو هفته دیگه م یه شب تا صبحشون طول میکشه

black girl
black girl
پاسخ به  Mahsa
1 سال قبل

بیشتر از سه ماهه

رها
رها
پاسخ به  black girl
1 سال قبل

خوش به حال نویسنده🤣🤣🤣

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x