رمان گلادیاتور پارت 245 - رمان دونی

 

 

 

 

هر چند مسئله تنها این نبود . به نظر می رسید این دختر کم سن و سال بر خلاف دختران قبلی که بسیار کار کشته تر از او به نظر می رسیدند ، بهتر توانسته نظرِ مرد سخت پسندی چون یزدان را به خود جلب کند .

 

 

 

ـ سلام . ممنون .

 

 

 

گندم دستی به پیراهن سفید در تنش که رویش طرح رنگی از دختری آدامس باد کرده داشت ، کشید ……….. گرمش بود و حس می کرد حرارت از جای جای تنش بیرون می زند .

 

 

 

ـ واقعا هوا داره هر روز گرم و گرم تر میشه .

 

 

 

یزدان با کفگیر برنجی برای خودش کشید و از گوشه چشم به گندم نگاهی انداخت ……….. تمام لحظاتی که گندم در باغ برای خودش می چرخید و پرسه می زد ، او از داخل مانیتور دوربین های مدار بسته رصدش کرده بود .

 

 

 

ـ خسته نشدی این همه این باغ و متر کردی ؟

 

 

 

ـ از تو خونه موندن که بهتره …………. کلی دویدم . تازه دویدن و هم دوست دارم .

 

 

 

یزدان اینبار مستقیم نگاهش کرد :

 

 

 

ـ چرا نمیری پایین تو سالن ورزش ، ورزش کنی . اونجا هم هوا بهتره ………….. هم انقدر زیر نور خورشید نمی مونی که اینجوری پوست صورتت گل بندازه و بسوزه . اونجا هر وسیله ورزشی که بخوای هست .

 

 

 

گندم کفگیر را از دست یزدان گرفت و برای خودش برنج ریخت و در همان حال جوابش را داد :

 

 

 

ـ والا کسی به ما اجازه ورود به اونجا رو نمیده ………… میگن باید قبله عالم یزدان خان امر بفرمایند و رخصت بنمایند تا ما بتونیم از اون سالن استفاده بنوماییم .

 

 

 

یزدان با مکثی از گوشه چشم به گندمی که بی خیال ، قرمه سبزی اش را قاشق قاشق بالا می رفت نگاه کرد ………… عجیب دلش می خواست به این زبان درازی های گندم بخندد و یا حتی پا را فراتر از اینها بگذارد و دست دراز کند و لپ آفتاب سوخته او را بکشد تا دیگر جلوی کسی اینگونه زبان نریزد ………… حتی اگر آن کس جلال نامی باشد ……….. جلالی که معمتدش بود .

 

 

 

 

 

ـ جلال به نگهبانای سالن پایین اطلاع بده بگو گندم می تونه از این به بعد هر زمان که خواست از سالن بدنسازی پایین استفاده کنه .

 

 

 

جلال نگاه کوتاهی به گندم انداخت و با چشم قربانی حرف یزدان را تایید کرد .

 

 

 

گندم باز هم نگاه خندان ، اما شرارت بارش را سمت جلال چرخاند …………. بدک نبود اگر می توانست از زیر زبان این مرد حرف بکشد و کمی از زندگی خصوصی یزدان سر در بیاورد …………. البته اگر می تواست از پس جان نثاری چون جلال بر بیاید .

 

 

 

ـ راستی جلال جون یه وقت کوچیک برای من داری ؟

 

 

 

جلال با ابروانی بالا رفته ، ابتدا نگاهش به سرعت سمت یزدان کشیده شد و ثانیه ای بعد به همان سرعت سمت گندم رفت …………… مگر گندم از حساسیت های یزدان خبر نداشت که مقابل نگاه او این چنین با او حرف می زد .

 

 

 

آن قدر خودش از عکس العمل های گندم شوکه بود ، که نتوانست به سرعت واکنشی در برابر سوال او نشان دهد .

 

 

 

ـ یه وقت کوچیک ؟ ……… برای چی ؟

 

 

 

گندم آرام آرنج هایش را روی میز قرار داد و پنجه هایش را درهم فرو برد . به هیچ عنوان توجهی به نگاه های چپ چپ و سنگین یزدانی که هر لحظه بر تنش سنگین تر از قبل می شد ، نکرد .

 

 

 

ـ برای یه گفت و گوی کاملاً دوستانه درباره بعضی مسائل خاص .

 

 

 

یزدان هنوز هم چپ چپ با چشم غره هایی جدی گندمی که حتی محض رضای خدا یک نگاه هرچند کوچک سمتش نمی انداخت ، نگاه می کرد ………… این دختر را به خوبی می شناخت ………… از همان جلال جونی که بر زبانش جاری کرده بود ، تا انتهای افکارش را خوانده بود .

 

 

 

اینبار دیگر تنها به چشم غره اکتفا ننمود و هشدار آمیز صدایش کرد :

 

 

 

ـ گندم …….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ghazaleshonam
Ghazaleshonam
1 سال قبل

آخرش این زبون درازی های گندم کار دست یزدان میده🤦

...
...
1 سال قبل

والل مگه یزدان نمی گفت پاک ترین دختری که تاحالا دیده تا ته خط چیو رفت ؟؟؟!

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x