رمان دونی

 

 

 

 

 

اما بدون آنکه نشان دهد تا چه حد تحت تاثیر این نمایش یزدان قرار گرفته ، تنها در یک کلمه جوابش را داد :

 

 

 

ـ معلومه .

 

 

 

ـ گنده و لات تر از تو هم جلوی من کم آوردن …………. وای به حال تویی که جز پوست و استخون و یه ذره رگ و مویرگ ، چیزی برای عرضه نداری .

 

 

 

گندم بی اختیار نگاهش را از بازوان او به سمت عضلات بیرون زده سینه او و یا کول های برجسته سر شانه هایش که از یقه تیشرتش به خوبی نمایان بود ، کشید و در انتها مجدداً نگاهش را به سمت چشمان خندان او کشید . روی لبان یزدان هیچ خبری از لبخند نبود ، اما به خوبی می توانست لبخند نشسته در چشمان او را حس کند و ببیند .

 

 

 

بیشتر از ثانیه های پیش ابرو درهم کشید و نگاهش را از او گرفت و به غذایش داد …………. انگار شنیدن خبر سفر غیر منتظره یزدان ، زیادی او را بی اعصاب کرده بود .

 

 

 

ـ می دونی که من با همه آدمای دور و اطرافت فرق دارم .

 

 

 

یزدان سری تکان داد و گندم اینبار آن خنده را در صدای یزدان تشخیص داد ………….. یزدان علناً او را مورد تمسخر قرار داده بود .

 

 

 

ـ معلومه که فرق داری …………. تو بی جون ترین آدم دور و بر من هستی .

 

 

 

گندم خواست اعتراض کند که یزدان زودتر ادامه داد :

 

 

 

ـ بگیر غذات و بخور ………….. از صبح انقدر کار سرم ریخته بود که حتی وقت یک دقیقه سر خواروندنم نداشتم . الانم محض اطلاعت باید بگم که خیلی هم گشنمه .

 

 

 

گندم لبانش را بر هم فشرد و بدون آنکه چیز دیگری بگوید مشغول غذای پیش رویش شد .

 

 

 

 

ای کاش او هم می توانست همچون سفر قبلی اشان به باستی هیلز ، اینبار هم همسفر او شود ………… اصلاً چرا نتواند ؟؟؟ فقط کافی بود خواسته اش را با یزدان در میان بگذارد ……….. شاید یزدان قبول می کرد و او را با خودش می برد .

 

 

 

زیر چشمی و نامحسوس نگاهی به یزدان که مشغول غذایش بود ، انداخت ………… شاید یزدان فکر می کرد که او دیگر تمایلی به همسفر شدن با او را ندارد که حرفی از مسافرت این بارش نزد .

 

 

 

یزدان با اتمام غذایش سرش را به پشتی صندلی اش تکیه داد و پلک هایش را بست و گندم نگاهش را سمت صورت خسته او چرخاند :

 

 

 

ـ خوابت می یاد ؟

 

 

 

با شنیدن صدای گندم ، پلک گشود و بدون آنکه تکیه سرش را از پشتی صندلی بگیرد ، نگاهش را سمت او چرخاند :

 

 

 

ـ بدجور …………… مخصوصاً که دیشب حتی برای یک دقیقه هم نتونستم پلک رو هم بذارم و مشغول کار و بارم بودم .

 

 

 

انگار که به صدم ثانیه فکری به مغز گندم خطور کرده باشد ، چشمانش برقی زد و لبخند‌ پیروزی که می آمد بر روی لبانش بنشیند را به سختی جمع و جور کرد .

 

 

 

خودش را به سمت یزدان روی میز دراز نمود و با همان چشمان برق افتاده اش ، آرام گفت :

 

 

 

ـ می خوای بریم بالا یه مشت و مال حسابی بدمت ؟

 

 

 

یزدان ابرویی بالا انداخت و لبخند خسته یک طرفه ای زد :

 

 

 

ـ فکر بدی به نظر نمی رسه .

 

 

 

ـ پس پاشو بریم .

 

 

 

یزدان نگاهی به غذای در بشقاب او که حتی نصف هم نشده بود انداخت :

 

 

 

ـ غذات که مونده !!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x