رمان گلادیاتور پارت 252 - رمان دونی

 

 

 

 

 

گندم ابرو درهم کشیده ، در حالی که موهایش به شکل نامرتبی در صورتش ریخته بود ، با فوتی محکم آنها را تا جایی که می شد به عقب هدایت کرد و سعی نمود تنش را تکانی دهد و آزاد نماید .

 

 

 

اما انگار هر چه بیشتر برای آزاد شدن تلاش می کرد ، کمتر نتیجه می گرفت .

 

 

 

ـ معلومه که می تونم از پس تو بر بیام ………. فقط صبر کن ببین چطوری خودم و از زیر چنگالای تو ازاد می کنم . دعا کن که فقط تیر ترکشای خشمم بهت اصابت نکنه یزدان خان ……….. چون در اون صورت حتی اگه التماسمم بکنی سر سوزنی بهت رحم نمی کنم .

 

 

 

یزدان خنده ای از این هارت و پورت های تو خالی گندم کرد و با دست آزادش ضربه نسبتا آرامی به پشت سر کله گندم زد که صورت گندم با همان موهای ریخته در صورتش در تشک فرو رفت .

 

 

 

گندم به خوبی می دانست یزدان برای بستن دست و پایش حتی از یک سوم قدرتش هم استفاده نکرده که او حالا اینچنین در مقابلش خلع سلاح شده …………. اما به هیچ عنوان قصد کوتاه آمدن و پذیرش شکست را نداشت .

 

 

 

 

ـ اگه بجای کار کشیدن از اون زبون دراز شش متریت ، یه ذره از اون زور بازوت استفاده می کردی ، شاید نتیجه بهتری می گرفتی .

 

 

 

گندم باز با تلاشی بیهوده ، خودش را تکانی داد :

 

 

 

ـ از روی من بلند شو ………….. فکر کردی 40 ، 50 کیلویی که همه وزنت و انداختی روی من ؟

 

 

 

یزدان ضربه دیگری به پشت سر کله گندم زد :

 

 

 

ـ اگه تمام وزنم و روت انداخته بودم که الان دیگه حتی نفسم نمی تونستی بکشی .

 

 

 

گندم حرصی از این ضعفی که در خودش احساس می نمود ، ابرو درهم کشیده ، تکان بیشتری به تنش داد بلکه فرجی حاصل شود و بتواند تنش را از زیر تن یزدان آزاد نماید …………. اما انگار باز هم نتیجه ای حاصل نشد .

 

 

 

 

 

یزدان سر پایین کشید و لبانش را به گوش گندم نزدیک نمود :

 

 

 

ـ شکستت و قبول میکنی ؟

 

 

 

ـ به هیچ عنوان …………. فقط یه ذره دستام و آزاد کن تا بهت نشون بدم گندم کیه .

 

 

 

یزدان بجای آنکه حلقه دستش را به دور مچ های گندم کمی شل نماید ، دستانش را کامل آزاد نمود و تنش را از روی تن او برداشت و از تخت پایین رفت و میان اطاق مقابل گندمی که حالا با ابروانی درهم فرو رفته و طلبکار روی تخت نشسته بود و مچ دستانش را می مالید نگاه کرد .

 

 

 

یزدان دستانش را از دو طرف باز کرد و انگار که حریف برای مبارزه بطلبد ، با همان لبخند نسبتاً تمسخر آمیز گوشه لبانش ، رو به او گفت :

 

 

 

ـ اگه فقط بتونی دو دقیقه رو به روی من دوام بیاری و مقابله کنی ، بهت قول میدم که تو رو با خودم ببرم .

 

 

 

گندم در حالی که سینه اش از نفس های پر از حرص و خشم از ضعف خودش ، عجیب و محسوس بالا و پایین می رفت ، به یزدان نگاه کرد .

 

 

 

می دانست با این زور و بازوی ناچیزش ، حتی از پس آدم ضعیف تر از یزدان هم بر نمی آید ……….. چه برسد به یزدانی که حالا با سینه هایی برجسته و عضلاتی و شکمی چند تکه و بازوانی صد البته پر قدرت و تنومند ، میان اطاق مقابلش ایستاده بود و انتظارش را می کشید .

 

 

 

ـ تا جایی که من اطلاع دارم تا حالا کسی نتونسته با اخم آدمی رو از پا در بیاره …………. باید یه ذره از زور بازوشم استفاده کنه .

 

 

 

گندم که حس می کرد یزدان دیگر بیش از اندازه او را دست اندازه و کم زور بودنش را به رخش کشیده و مسخره کرده ، به یک آن از تخت پایین پرید و به سمت یزدان دوید و با تمام زور و قدرتی که در خودش سراغ داشت ، با تمام توان با شانه چپش به درون سینه او فرو رفت بلکه بتواند تعادل او را برهم زند و یا او را روی زمین بی اندازد .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر هیولا جلد دوم به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه  رمان:   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او انتقام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

خروس جنگیه مگه ک با شونه میزنیش؟؟😂

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x