رمان گلادیاتور پارت 261 - رمان دونی

 

 

 

 

بی توجه به ضربان پر سرعت و محکم قلبی که انگار میان حلقش می کوبید و یا پاهای برهنه اش ، تنها پا بر زمین می کوبید و بی وقفه می دوید و پله ها را دو تا یکی پایین می رفت ……… تنها چیزی که الان و در این زمان برایش اهمیت داشت این بود که اجازه ندهد یزدان یکبار دیگر او را بی خداحافظی ترک کند .

 

 

 

تمام پله های عمارت را پایین رفت و در عمارت را باز کرد و توانست یزدانی که در جلو ماشینش را باز کرده بود و قصد سوار شدن داشت را ببیند .

 

 

 

با بغض و از اعماق جانش با فریاد صدایش زد :

 

 

 

ـ یزدان ……..

 

 

 

یزدان با شنیدن صدای فریاد گندم ، متعجب

سر به سمت عمارت چرخاند و توانست گندم را با موهایی پریشان که بخاطر دویدن ، پشت سرش در هوا به رقص درآمده بود ، ببیند .

 

 

 

با دیدنش آن هم برخلاف وضع و ظاهر و پوششی که همیشه رعایتش می کرد ، اندک ابرویی درهم کشید و بدون آنکه در ماشین را ببندد به سمت گندم راه افتاد که نگاهش به سمت پاهای برهنه او که بر روی سنگ ریزه های در باغ کوبیده می شد ، کشیده شد و ابروانش از تصور دردی که در کف پاهای گندم می نشست ، بیشتر از قبل درهم فرو رفت …………. پابرهنه با قدم هایی آهسته و ارام بر روی این سنگ ها راه رفتن هم درد داشت ، چه رسد به دویدن و کوبیده شدن پاها بر روی سنگ های روی زمین .

 

 

 

با گام هایی بلند به سمتش قدم برداشت ، اما این گندم بود که زودتر به او رسید و خودش را به سینه او کوباند و دستانش را به دور کمر او حلقه نمود و گریه اش را اینبار صدا دار شکاند .

 

 

 

یزدان یک دست به دور سر گندم حلقه نمود و دست دیگرش را به دور شانه هایش چرخاند که گندم بیشتر از قبل به سینه اش فشرده شد …………… آنقدر هیکل گندم در برابر تن ورزیده اش ، ریز نقش و کوچک به نظر می رسید که با همان دو دست حلقه کرده بر دور گندم ، توانست تا حدی او را از نگاه دیگر نگهبانان پوشش دهد .

 

 

 

 

 

 

نگاهی اجمالی به دور و اطرافش انداخت ……….. این حرکت ناگهانی گندم و صدای بلند هق هق های از اعماق وجودش ، آنقدر شوکه کننده بود تا بتواند سر تمام افراد حاضر در باغ را به سمتشان بچرخاند . در این فضا و در مقابل چشمان این نگهبانانی که دور تا دورش را در فاصله پنج شش متری از آنها گرفته بودند ، نه جای ابراز احساسات بود و نه جای دلداری دادن ……………. آن هم با آن وضعی که گندم با لباس آستین کوتاه و نازکی که بر تنش داشت و موهای پریشانی که بر شانه هایش رها نمونده بود که چهره اش را بسیار دلنشین تر از همیشه می کرد ، زمان مناسبی برای ابراز احساسات نبود .

 

 

 

سر سمت جلال چرخاند و بلند گفت :

 

 

 

ـ همه چیز و آماده کن جلال …………بگو بچه ها با ماشین هاشون بیرون عمارت منتظر بمونن . تا یک ربع دیگه حرکت می کنیم .

 

 

 

ـ بله قربان .

 

 

 

و گندم را همانطور محاصره میان سینه و بازوانش به سمت عمارت کشاند و وارد عمارت شد و مستقیم به سمت اطاق گندم راه افتاد .

 

 

 

گندم همانطور هق هق زنان ، دو دستی آنچنان یزدان را چسبیده بود و صورتش را به سینه او می فشرد ، که انگار کودکی به مادرش پناه برده .

 

 

 

یزدان با رسیدن به جلوی در اطاق گندم ، سر سمتش پایین کشید :

 

 

 

ـ کارت اطاقت و بده ……..

 

 

 

گندم هیچ واکنشی نسبت به این خواسته یزدان نشان نداد ………….. تنها حلقه دستانش را به دور کمر او تنگ تر نمود و صورتش را بیش از پیش به سینه او فشرد .

 

 

 

یزدان گردن بیشتر خم کرد ، آنقدر که لبانش می توانست موهای روی سر گندم را لمس کند :

 

 

 

ـ گندم ، کارت اطاقت کو ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x