رمان گلادیاتور پارت 261

5
(4)

 

 

 

 

بی توجه به ضربان پر سرعت و محکم قلبی که انگار میان حلقش می کوبید و یا پاهای برهنه اش ، تنها پا بر زمین می کوبید و بی وقفه می دوید و پله ها را دو تا یکی پایین می رفت ……… تنها چیزی که الان و در این زمان برایش اهمیت داشت این بود که اجازه ندهد یزدان یکبار دیگر او را بی خداحافظی ترک کند .

 

 

 

تمام پله های عمارت را پایین رفت و در عمارت را باز کرد و توانست یزدانی که در جلو ماشینش را باز کرده بود و قصد سوار شدن داشت را ببیند .

 

 

 

با بغض و از اعماق جانش با فریاد صدایش زد :

 

 

 

ـ یزدان ……..

 

 

 

یزدان با شنیدن صدای فریاد گندم ، متعجب

سر به سمت عمارت چرخاند و توانست گندم را با موهایی پریشان که بخاطر دویدن ، پشت سرش در هوا به رقص درآمده بود ، ببیند .

 

 

 

با دیدنش آن هم برخلاف وضع و ظاهر و پوششی که همیشه رعایتش می کرد ، اندک ابرویی درهم کشید و بدون آنکه در ماشین را ببندد به سمت گندم راه افتاد که نگاهش به سمت پاهای برهنه او که بر روی سنگ ریزه های در باغ کوبیده می شد ، کشیده شد و ابروانش از تصور دردی که در کف پاهای گندم می نشست ، بیشتر از قبل درهم فرو رفت …………. پابرهنه با قدم هایی آهسته و ارام بر روی این سنگ ها راه رفتن هم درد داشت ، چه رسد به دویدن و کوبیده شدن پاها بر روی سنگ های روی زمین .

 

 

 

با گام هایی بلند به سمتش قدم برداشت ، اما این گندم بود که زودتر به او رسید و خودش را به سینه او کوباند و دستانش را به دور کمر او حلقه نمود و گریه اش را اینبار صدا دار شکاند .

 

 

 

یزدان یک دست به دور سر گندم حلقه نمود و دست دیگرش را به دور شانه هایش چرخاند که گندم بیشتر از قبل به سینه اش فشرده شد …………… آنقدر هیکل گندم در برابر تن ورزیده اش ، ریز نقش و کوچک به نظر می رسید که با همان دو دست حلقه کرده بر دور گندم ، توانست تا حدی او را از نگاه دیگر نگهبانان پوشش دهد .

 

 

 

 

 

 

نگاهی اجمالی به دور و اطرافش انداخت ……….. این حرکت ناگهانی گندم و صدای بلند هق هق های از اعماق وجودش ، آنقدر شوکه کننده بود تا بتواند سر تمام افراد حاضر در باغ را به سمتشان بچرخاند . در این فضا و در مقابل چشمان این نگهبانانی که دور تا دورش را در فاصله پنج شش متری از آنها گرفته بودند ، نه جای ابراز احساسات بود و نه جای دلداری دادن ……………. آن هم با آن وضعی که گندم با لباس آستین کوتاه و نازکی که بر تنش داشت و موهای پریشانی که بر شانه هایش رها نمونده بود که چهره اش را بسیار دلنشین تر از همیشه می کرد ، زمان مناسبی برای ابراز احساسات نبود .

 

 

 

سر سمت جلال چرخاند و بلند گفت :

 

 

 

ـ همه چیز و آماده کن جلال …………بگو بچه ها با ماشین هاشون بیرون عمارت منتظر بمونن . تا یک ربع دیگه حرکت می کنیم .

 

 

 

ـ بله قربان .

 

 

 

و گندم را همانطور محاصره میان سینه و بازوانش به سمت عمارت کشاند و وارد عمارت شد و مستقیم به سمت اطاق گندم راه افتاد .

 

 

 

گندم همانطور هق هق زنان ، دو دستی آنچنان یزدان را چسبیده بود و صورتش را به سینه او می فشرد ، که انگار کودکی به مادرش پناه برده .

 

 

 

یزدان با رسیدن به جلوی در اطاق گندم ، سر سمتش پایین کشید :

 

 

 

ـ کارت اطاقت و بده ……..

 

 

 

گندم هیچ واکنشی نسبت به این خواسته یزدان نشان نداد ………….. تنها حلقه دستانش را به دور کمر او تنگ تر نمود و صورتش را بیش از پیش به سینه او فشرد .

 

 

 

یزدان گردن بیشتر خم کرد ، آنقدر که لبانش می توانست موهای روی سر گندم را لمس کند :

 

 

 

ـ گندم ، کارت اطاقت کو ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x