رمان دونی

 

یزدان با دیدن سکوت گندم گوشه نگاهی شاید از سر دلتنگی به او انداخت ………… نگاهش نامحسوس بود و در ظاهر بی تفاوت به نظر می رسید . نگاهی که انگار هیچ خبر خاصی در آن وجود نداشت ……… اما خودش خوب از حال دلش باخبر بود ………… بعد از چندین سال گندم دوباره به او برگردانده شده بود ………. تنها فردی که می توانست او را اندازه یک عضو واقعی خانواده دوست داشته باشد ………… گندمش بزرگ شده بود ………. خانم شده بود ………. زیباتر شده بود …………دیگر از آن دختر بچه کوچک و کثیف سال های پیش خبری نبود ……….. فکر می کرد بعد از سالیان سال زندگی سیاه و تباه شده اش به او رو کرده و گندم را بدون آنکه کار خاصی انجام دهد سر راهش قرار داده .

نگاهی به چشمان کنجکاو گندم که پی در پی این طرف و آن طرف می چرخید انداخت ……….. نگفته هم می توانست سوالات ردیف شده در ذهن او را بخواند .

ـ صبحونت و شروع کن ………… وقت برای کنجکاوی کردن زیاده .

گندم نگاهش را بلافاصله سمت یزدان چرخاند و با دیدن نگاه او بر روی خودش ، لب پایینی اش را به دهان کشید و کمی خجالت زده از این کنجکاوی ضایعش در مقابل نگاه تیز یزدان تکه نان کوچک مقابلش را برداشت و درون ظرف خامه نزدیک دستش زد و درون دهانش چیاند .

سوگند مانتو شلوار پوشیده با قدم های بلند وارد سالن غذا خوری شد ……….. اگه قرار بود او در این خانه ماندگار نشود ، اجازه هم نمی داد آن دختر تازه وارد درون این خانه بماند ………. دیگی که برای او نجوشد ، بهتر بود سر سگ درون آن بجوشد .

نزدیک میز رسید و نگاه خشم گرفته اش را به گندم داد و روی میز به سمت او خم شد و با دست به شال روی سر او و آن شومیز ساده در تنش اشاره کرد و با تمسخر گفت :

ـ ببینم دیشبم با همین چادر چاقدوشت رفتی تو بغل یزدان ؟؟؟

گندم حیران از واکنش یکدفعه ای سوگند ، بی اختیار با صورتی که از شرم فکر و خیال در سر سوگند ، کمی رنگ گرفته بود و ملتهب به نظر می رسید ، خودش را عقب کشید و دست مشت کرد ………… بغل یزدان ؟؟؟

ـ الان خودت و اینجوری جلوش پوشوندی که بگی آفتاب مهتاب ندیده ای و اینکاره نیستی ؟؟؟ حتما دیشبم با حجاب اسلامی رفتی تو بغلش و براش آه و ناله کردی ……….. خودت و الان پوشوندی که بگی دختر پاکی هستی ؟ توی مارمولک فکر کردی با کودن طرفی ؟؟؟ ……….. یزدان از کجا معلوم این دختره واقعا باکره بوده ؟؟؟ …………. مگه فکر کردی هزینه ترمیم چقدره ؟ فوقش ده تومن . مطمئن باش تو تجربه اولش نبودی . حتی حاضرم شرط ببندم این موزی تجربه خوابیدن هم زمان با ده تا مرد و هم داره .

گندم حس می کرد کم مانده از خجالت و شرم آب شود و به درون زمین فرو رود ………….. این دختر چه چرتی درباره خصوصی ترین جزء بدن او آن هم در مقابل یزدانی که هنوز بیست و چهار ساعت از رو در رو شدنشان با هم نگذشته ، می گفت ؟؟؟ تجربه رفتن هم زمان تو بغل ده تا مرد ؟؟؟

ـ معلومه داری چه چرت و پرتی سر هم بندی ………

یزدان با شنیدن حرف های سوگند خشمگین مشت محکمی روی میز کوبید که گندم جمله اش نصفه و نیمه ماند و از ترس در جا پرید و شانه هایش به حالت تدافعی بالا رفت و گردنش را پوشاند .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی

  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل انار سر به هوا بود. خوب گوش نکرد و رفت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا
زهرا
2 سال قبل

ببخشید من میخواستم رمان بزارم تو سایت.چجوری این کارو کنم ؟
میشه ادمین کمکم کنه؟

زهرا
زهرا
2 سال قبل

ببخشید من میخواستم رمان بنویسم و بزارم چطوری میتونم اینکارو کنم؟

هیشکی
هیشکی
2 سال قبل

شده عیییییین رمان قبلی
سوگند جای لیلا یزدان جای امیر علی و گندم مظلدم و چش قشنگ و خجالتی و ترسو هم خو خورشیده
خب نویسنده جان چن روز صب میکردی از فاز رمان قبلی بیای بیرون بعد اینو بنویسی
اینجوری خیلی مضخرفه آدم تک تک جملات بعدیو میدونه انگار داره دوباره همون داستان قبلو میخونه

یاس
یاس
پاسخ به  هیشکی
2 سال قبل

اسم داستان قبل چیه؟

paeez
paeez
2 سال قبل

دلم میخواد برم تو رمان بعد سوگند رد خفه کنم😢😑😂

حیران
حیران
2 سال قبل

نه اشتباه نکن گندم این طلسمو شکست یه لقمه خورد

سوگل
سوگل
2 سال قبل

😊💛

هانی
هانی
2 سال قبل

اون صبحونهه رو میام میکنم تو حلقتوناااا کوفت کنید دیگه اه

فاطی
2 سال قبل

بچه ها من میخام رمان بزارم چیکار کنم چجوری رمان بزارم؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی قشنگ مبنویسم عاشقش میشید

سپیده
سپیده
پاسخ به  فاطی
2 سال قبل

ب فاطمه(ادمین)باید بگی

فاطی
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

چطوری بهش بگم

سپیده
سپیده
پاسخ به  فاطی
2 سال قبل

هوووووی فاااااطمه فاطمههههه کجاییییی😄
چه جوری باید بهت بگه😁
فکر کنم باید تو تل بهش پیام بدی ولی مطمئن نیستم
فاطی بیا بهش بگو

فاطی
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

بهش گفتم دستت ندرده😂

فاطی
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

بهش گفتم فدات😂

ارام
ارام
2 سال قبل

بعد قرنی ی لقمه کوفت کرد
اهههه

فاطی
2 سال قبل

سلام من میخام رمان بنویسم خیلی قشنگه زود به زود پارت میزاذم پارت جایزه هم داریم فقط چجوری باید بزارم خیلی قشنگه
جوری پارت بزارم؟؟

یه نفر
یه نفر
2 سال قبل

رمانت خیلی قشنگه ولی کاش یکم بیشتر پارت بذاری

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط یه نفر
zohre
zohre
2 سال قبل

هنوز که سر میزیم 🥴🥴🥴🥴

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x