#از زبان ماهان
زنگ در فشرده شد و سر انجام آمد آن یوسفی که ۱۵ سال گمگشته بود .
مامان ، با شتاب به سمت آیفون رفت و در رو باز کرد .
بابا ، با چشمانی شوق زده منتظر بود
با شنیدن گریه ی مامان ، به سمت صدا برگشتم و غزال را در آغوشش دیدم ؛ حرکتی نمیکرد
نه اعتراض و نه شوقی نشان میداد
بی حرکت ، یخ ، مسخ شده
مامان بالاخره رضایت داد و بابا ، دخترش را در حصار امن آغوشش اسیر کرد ، فقط برای چند ثانیه ..
من نیز بغلش کردم و زیر گوشش نجوا کردم : دیدی بالاخره گیرت انداختم ، غزال گریز پا ؟ دیدی رام شدی ؟
با خوی یاغی اش جواب داد :
اشتباه نکن و یادبگیرد روش شکنجه رو ، آماده کن شلاقتو .
چون این غزال ، تا ابد سرکش و نافرمان باقی میمونه .
رام شدنی در کار نیست
سردی نگاهش دلم لرزاند ، من در این چشمان دریایی امید بخشش داشتم
اما این برق نفرت …
با گذر زمان حل میشود؟ کسی چه میداند …
ساکش رو از دستش گرفته و دست دیگرم را پشت کمرش گذاشتم .
اتاقی در عمارت برایش خالی کرده بودیم ، توضیح دادم :
نمیدونستم چه جور دکوری رو دوست داری ، واسه همین چیزی نخریدیم تا امروز بریم و با سلیقه خودت خرید کنی .
– باشه .
بی تفاوتی اش آزارم میداد
با شیطنت گفتم :
میگم دست بزن خوبی هم داریاااااا
– خوبیش به مقدار پرویی تو نی
تو چقدر زبونت نیش داره .
– مار هم تا وقتی پا رو دوش نگذاری کاریت نداره .
نیشم قوی تر از مار نیست ، به پرو پام نپیچ که هدف نیشم نشی .
دستامو به علامت تسلیم بالا آوردم :
اوکی ، اینجانب به دلیل در امان ماندن از هرگونه آسیب جسمی ، روحی ، روانی و مادی از همین تریبون آتش بس را اعلام مینمایم .
نتوانست مانع آن لبخند زیبایش شود ولی خیلی زود ، دوباره در آن کالبد مغرور فرو رفت :
کی میخوایم بریم وسیله بخریم ؟
– حدودا یه ساعد دیگه
تا حاضر شیم و اینا یکم طول میکشه . توهم توی این فاصله بیا تو اتاق من .
– نه ، میخوام یه تلفن بزنم همینجا راحت ترم
اوکی هرطور مایلی ..
:::::::::::::::::::::#سه ساعت بعد :
وای غزال یه چیزی انتخاب کن دیگه
دو ساعته داری از اینور پاساژ میری اونور ، از اونور میای اینور .
مامان با تشر گفت : خب میخواستی مثل بابات بمونی خونه ، انقد سر بچم غر نزن .
با چشمانی گرد شده نگاهم را به غزالی انداختم که بی تفاوت به حرف هایم ، مشغول گشت زدن بود :
مامان بخاطر این یه وجب بچه داری منه بدبخت رو میترکونی ؟
پشت چشمی نازک کرد : خوبه حالا
مثل دخترا ناز داره . از هیکلت خجالت بکش بچه
– انتخاب کردم .
با شنیدن این حرف ، به سمتش برگشتم : خب برید کارت بکشید بریم دیگه
مامان اما ، با خوشحالی گفت : خوشت اومد مادر ؟
– هعی ، بدک نبود .
هرچقدر هم که سعی میکرد نمیتوانست آنطور که میخواهد ذوقش را پنهان کند .
دختر نوجوانی که کوه احساس بود و امان از این غرور لعنتی …
در آخر ، ست کاملی که شامل :
تخت ، کمد ، کتابخانه ، دراور و عسلی میشد رو خریدیم .
سلیقش به مامان رفته بود ، همونقدر ستودنی
بعد از خریدن وسایل ، به کافه ی کنار پاساژ اشاره کردم و با درماندگی گفتم :
من دیگه جون راه رفتن ندارم
تو رو خدا بشینیم یه چیزی بخوریم بعدش بریم .
به طرز معجزه آسایی رو حرفم حرف نیاوردن و رفتن سمت میز و صندلی هایی که بیرون از کافه و تو هوای آزاد بود نشستن .
وقتی رفتم داخل کافه ، یادم اومد که ازشون نپرسیدم چی میخورن
حوصله نداشتم دوباره برگردم ، راه طولانی نبود ولی انتخاب مامان حدودا ۴۸ ساعت طول می کشید .
به انتخاب خودم ، سه تا ذرت مکزیکی مخصوص سفارش دادم بعدشم رفتم پیش مامان و غزال .
رو به غزال پرسیدم :
ذرت مکزیکی دوست داری ؟
– اوهوم عاشقشم .
خوشحال از اینکه اولین خوراکی مورد علاقه اش رو پیدا کرده بودم گفتم : خب پس این وجه مشترک من ، تو و مامانه .
با بی تفاوتی گفت : آها ..!!!
و سرگرم گوشی اش شد
به همان نقطه ای رسیده بودم که شاعر میگفت :
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟؟
انتظار لطافت نداشتم از کسی که ۱۵ سال دور بودم از وجودش
پس طبیعی است دلخوش کنم به همین لذت های کوچک .
– راستی ، کی میارن وسایلمو ؟؟
طرف آشنای بابا بود ، بخاطر همین خیلی زود کارا رو راه میندازه
احتمالا فردا برسه به دستمون .
– تازه آشنا بوده و دو ، سه روز دیگه میرسه ؟
خب عزیزم چیزی که شما سفارش دادی ، خاص بود
اگه میخواست به روال عادی بیارنش یه هفته طول میکشید ..
– مگه میخوان بسازن ؟
نه ، ولی باید از اصفهان سفارش بدن بیاره .
چیز دیگه ای نگفت و مشغول خوردن ذرتش شد .
لذتی که داشت برای ذرت ، من رو هم به اشتها انداخت .
در همین حین موبایلش زنگ خورد و اسم شاهزاده ی من روش خودنمایی کرد .
کنجکاو شدم بدانم مخاطب کیست که کسی مثل غزال آنطور زیبا و عاشقانه سیوش کرده .
– الو مهراد سلام .
…
پس مهراد بود ، کسی که رقیبم بود در برادری و چقدر تاسف بار که نمیکردم با او برابری .
از سر میز بلند شد و نتوانستم باقی مکالمه اش را بشنوم .
علاقه ای هم به شنیدن نداشتم
حتی دیگر دلم نمیخواست باقی ذرتم را بخورم .
مامان ، مغموم به دخترش زل زده بود .
خوشحالی های امروز به نوعی کوفتمان شد .
اما این حقیقت که خواهرم سال های زیادی را در آغوش امن و بی منت آن خانواده زیسته ، قابل تغییر نبود .
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 2.5 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
این دختر وحشیه مهسا امروز دیوونه شده 🤣🤣🤣
نویسنده والا جوری از چادری بودن و مذهبی بودن و آهنگ گوش ندادن این غزال گفتی الان تر زدی بهش که 😆😆چقد بی ادب و وحشیه
این مگه با 155 قد و 33 کیلو وزن بوکسور نبود میزد همه رو له میکرد ؟دیگه باشگاه نمیره ؟
😂دیگه باشگاه کلاس اولیا رو راه نمیده
وای بسی چرت و پرت
پارت ۱۸ و چرا نمیزاری
پارت ۱۸ رو نمیزاری؟
وای که چقدر حس خوبی بهم داد این پارت با اینکه بیشتر غمگین بود ولی واقعا خیلی خوب بود.
عشقپولیسی ام❤️
پارت بعدی رو نمیزاری؟
عزیزم تو رمانات انقد لفظ قلم ننویس
افتضاح بود
افتضاح بود
والا کلاس اولیم بهتر تو مینویسه
موضوع داستان خوب اما می تونه اتفاقات هیجان انگیزو پر ماجرایی داشته باشه به هر حال داری خوب پیش میری 😉🌸
ولی لطفا پارتارو بیشتر کن
وای خدا من چرت تر ازین ندیدم تو عمرم چکاریه آخه آدم رمانای اولیه ش رو که واقعا ابتدایی و داغونه رو تو سایت میذاره؟برو یه ذره قوی تر شدی بعد بیا انقدم قپی نیا خواهشا
عباس چی شد رف؟
عباس کیه😐
متاسفم یهنی نمیدونی عباس کیه😐
*یعنی
نه خیر نمیدونم😐
امینو میگه
چقه صمیمی😐
امین که مردک بود😁
آهاااا امین و میگی.چمدونم کجاس😁
مگه مردک بابای تو نبود ضعیفه ؟
چی میگی ضعیفه دیگه کیه؟
نکنه با منی؟
عالییییی❤😍
اگر میتونی مثل قبلا دو تا پارت بزار ممنون💛
همین تو ازش تعریف کنی فقط 🤭🤭🤭🤭خودش از خودش تعریف و تشکر میکنه 😆😆😆
عزیزم رمان خوندنت و برای خودت نگه دار همه ی افراد اینجا از تو بیشتر حالشونه داستانت حتی سرو ته نداره چه برسه به خوب بودن
عالی بود فدات شم
شما سگای بیابونی خفه
چه وحشی هستی
همه رو مثل خودت سگ بیابون میبینی ؟
دیگه همه میدونن چقد این رمان افتضاحه هیچ اصولی رعایت نشده تو این رمان
پر از غلط املایی و نگارشی
بعد 15 سال نیم ساعته خواهرشو پیدا میکنه حتی یه آزمایش ژنتیک نمیرن ببینن این دخترشونه یا نه
یعنی نویسنده اولین و ابتدایی ترین اصول رو بلد نیست
همه رو مثل خودت سگ بیابون نبین
دقیقا
جالب ترین قسمتش اینجاس که میگه وقتی غزال نوزاد بوده اونو دادن به یه خونواده دیگه الانم که ۱۵ سال گذشته
یعنی دختره ۱۵ سالشه
بعد توی پارتای اول گفته غزال دانشگاهیه😐😂
سم خالص😂😂
میشه به منم بگید که کجا گفتم غزال دانشگاه میره ؟
تنها چیزی که من راجع به دانشگاه گفتم این بود که ماهان استاد دانشگاه هس
نویسنده منم یا تو چرا من باید بگم خودت برو بگرد😂😂
مطمئنا من بیشتر از شما رمانم خوندم
ولی انگار شما اشتباه متپجه شدی یا هرچیز دیگه ای که اصلا دلیلش رو نمیدونم🤷
معلومه از غلط املایی هات و داستانت معلومه خیلی خوندی کوچولو 😂خانم کوچولو به من بگو ببینم ۱۰ +۴چی میشه😂😂😂
معلومه از غلط املایی هات و داستانت معلومه خیلی خوندی کوچولو 😂خانم کوچولو به من بگو ببینم ۱۰ +۴چی میشه😂😂😂
خوب بود
ولی کاش غزال ۱۵ سالش نبود چون رفتارش به یه دختر حداقل ۱۹ ساله میخوره
امیدوارم بتونی موفق بشی در این راه
این نویسنده چه میدونه آزمایش ژنتیک چیه ؟وسط کلاس مجازیاش میاد یه چرت و پرتی مینویسه میره 🤣🤣🤣
آزمایش ژنتیک از کجا میدونه چیه توقع هایی داری شما سیما خانم
آقا ، شما چه مشکلی داری با من ؟؟؟؟ چرا توهین میکنی ؟
مشکلم با چرت نوشتنت هست
قطعا بدون گفتن این الفاظی که نه در شان شما هست و نه در حد من ، میتونید محترمانه تر انتقاد کنید
با سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز فعلا رمانتون رو نخوندم و نمیدونه کی به کی هست ولی این پارت رو که خوندم غلط املایی زیاد داشت و اگه اولین بارتونه رمان می نویسید درکتون میکنم من خودم چندین رمان نوشتم که چاپ شدن و به دست ناشر بیرون رفتن اگه اشکالاتتون رو گفتم لطفا به دل نگیرید
با تشکر پناهی
سلام خسته نباشید .
بله درست میفرمایید
من خودم نتونستم وارد سایت بشم به همین دلیل یکی از دوستانم پارت رو بارگذاری کرد که متاسفانه از نظر نگار با اشکالات زیادی همراه بود
دوستان ایشون تازه وارد این کار شدن درست نیست بجای اینکه بهش امید بدیم و با احترام اشتباهش و بگیم بهش هیت بدیم و ازش بد بگیم
ما هم یه روزی همچین روز هایی رو گذروندیم و میدونیم باید شروع کنیم و بعد از گذروندن سختی ها یه نویسنده خوب شیم
عالیی.. مرسی.. 💙
اره.. کاش دل غزال یکم نرم میشد.. دلم برا خونوادش سوخ..
کیا پرسپولیسین کیا استقلالی؟
😂من طرفدار هرکی ک ببره میشم
پرسپولیس یا استقلالش فرقی نداره
نسبت به پارت قبلی بهتر بود ولی بیشتر بنویس لطفا👌🏻💕
خیلی نگارشت داغونه به نظرم ول کن نوشتنو
خیلی زیاد نوشتی دستت خسته نشد؟😒
پر از غلط املایی بود