هم دانشگاهی جان
مائده: خیلی بیشعوری دلی رفیقتم اینطوری میگیاااا
_چون رفیقمی میگم اینطوری
میگم مائده ساعت که هشته چهار ساعته دارم میچرخونمت بیرون
نظرت چیه شام مهمونمونکنی؟
مائده: دیگه دلت درد میاد
_ عرق نعنا میخورم غصه خوردی
مائده: غصه نمیخورم نگران مننباش بریم یه رستورانی که جاش خوب باشه
_زنگبزن به مبینا و یگانه لوکیشنم بفرست
گوشیم داشت زنگ میخورد شماره ی ناشناس بود و سیوش نداشتم
به چشمم اشنا میومد
_ مائده تو ۲۸۸۰ میشناسی؟
مائده: نه،به گوشمم نخورده جواب بده حالا خودشو کشت
زدم رو اوکی و گوشیو زدم رو اسپیکر
آرتین: سلام خانم بهداد خوبین؟
_ سلام، شمایین آقای رادمهر؟ ببخشید من شماره های ناشناس رو کلا دیر جواب میدم
آرتین: بله خودمم،نهخواهش میکنم
_ بفرمایید آقای رادمهر امری داشتید در خدمتم؟
آرتین: راستش راجب ماجرای امروز باهاتون تماس گرفتم
من نه تنها از رفتار مائده خان…
_ خانم فتاحی منظورتونه؟
آرتین: بله درسته، عرض میکردم من نه تنها از رفتار خانم فتاحی بدم نیومد بلکه خیلی هم خودمو تشویق کردم که به ایشون علاقه مند شدم
چشمای مائده برق میزد
_ بله صحیح، اما شما باید بپذیرید که کارتون بسیار ناخوشایند بود جلوی اون همه آدم باید از مائده خواستگاری میکردید؟
آرتین: راستش برای من مهم نیست که مردم چی راجبم فکر میکننالان فقط این برام مهمه که خانوم فتاحی متوجه علاقه ی من نسبت به خودشون شدن
_ درسته! چه کاری از دست من بر میاد؟؟
آرتین: راستش من دیدم مائده خانوم همراه شما بود
میخواستم بپرسم باهاش صحبت کردید؟
_ صحبت کردم اما صحبتای من بی نتیجه بود،مائده کنار دستم نشسته و گوشیمم رو اسپیکره حرفای شما بیشتر تاثیر گذار بود
میشد فهمید که از پشت گوشی هم بهت زده اس
_ حالا آقای رادمهر دیگه امری ندارید؟
آرتین: میشه گوشی رو از روی اسپیکر بر ندارید من یه چیزی به مائده خانوم بگم؟
_ بله بفرمایید!
آرتین: راستش مائده خانوم من نه قصد مزاحمتی دارم نه اینکه میخوام مزاحمت ایجاد کنم
من دلم علاقه پیدا کرده به شما بی هیچ چشم داشتی و شک هم ندارم تا من صاحب قلب شما بشم ولکن نیستم
لطفارو پیشنهادی که دادم فکر کنین و عاقلانه تصمیم بگیرید
من به دلوین خانوم هم گفتم هر جای ایران هم شما برید پشت سرتون میام
و یا حتی خارج باشه
شما با دخترای دیگه ی امروزی متفاوتین نه شما بلکه هر چهار نفرتون نه چشمی به پسرا دارین نه تاحالا تو چشمشون نگاه کردید
خلاصهی همه ی حرفام این بود که من واقعا به شما علاقه مندم و خانوادم هم در جریانن
و منتظر میمونم تا هر وقت که دوست دارید بهم جواب بدید
حق نگهدارتونباشه
خداحافظتون!!
_ خدانگهدار آقای رادمهر
_ دیدی مائده؟ دیدی دوست داره؟ دیدی گفتم خیلی هم خوب کردی اونکارو کردی؟
حالا نظرت چیه؟
مائده: پسر خوبیه دلی نظرم عوض شد ولی صبر کن دو سه روز بگذره بعد بهش بگو من به زور مائده رو راضی کردم که دو سه باری با همدیگه ملاقات داشته باشین
_ چشم مائده خانم چشم
اینم به حساب خواهریمون غصه خوردی؟
حالا میشه بریم به این شکم برسیم؟ گشنشه!!
اومد از لپمیه بوس صدا دار کرد بعدمکشید عقب و گفت:
_ عاشقتمدلیبخدا
_ تو نمیدونی من از بوس بدم میاد؟ تفیم کردی اَه
مائده: لیاقت بوسای منو نداری کثافت
_ بیا برو بیا برو زنگ بزن به یگانه اینا
بعدم اداشو در آوردم
_ لیاقت نداری،لیاقت نداری
مائده: خب باشه ببخشید لیاقت داری
خیلی ام داری
_ نچ دیگه قبول نیس
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خوشبحال مائده که تا پاشو گذاشته تو دانشگاه براش خواستگار پیدا شده که اینقد هم عاشقش شده ، حتما خیلی خوشکل و جذاب بوده وگرنه هیچ کس از این شانسا نداره
ما اگه بودیم ….🤣🤣
میدونین از چی این رمان خوشم میاد؟!
اینکه این همه رمان تا حالا خوندم ، این اولین رمانی بود یارو از شخصیت اصلی خوشش نیومده بود🤣
خدا بده از این مهندسا😆
عشق در یک نگاه. اینا که همش دو روز رفتن دانشگاه. اییییب
مگه عشق در یک نگاه نمیشه ، چقد از این رمان ها خوندیم که همون پارت اول دختره عاشق پسره شده یا پسره عاشق دختره ، ما از این شانسا نداریم وگرنه برای بقیه میتونه اتفاق بیفته
برای من انفاق افتادت🤣🤣
پس خوشبحالت🤣🤣
عالییییی مرسی نویسنده جان
توی عمرم رمانی چرت تر از این نخونده بودم
چرا خب میخونی😊
خیلی خوب بود ، ممنون❤️❤️❤️