هم دانشگاهی جان پارت ۵۲ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۵۲

.

 

 

 

محکم در اغوشش گرفتم..

راست میگویند که خواهر تیکه ای جواهر است و بس!

حتی اگر پشت به تو باشد..

رامتین: اه بابا بس کنین. با این چندش بازیاتون

محبوبه از آغوشم دل کند و رو به رامتین آشفته گفت: حسودی دیگه..حسود

بعد هم با لبخندی زیبا از کنارم گذشت و شونه به شونه ی رامتین ایستاد و دستش را توی دست های رامتین قفل کرد

همگی با لبخند از کنار هم گذشتیم و به سوی فروشنده رفتیم

محبوبه و رامتین چیزی پسندشون نشده بود

باید کاری میکردم..

اینطوری دست خالی نمیشد‌‌..

پس از حساب کردن وسایلا از در مغازه زدیم بیرون

رو به بچها کردم و گفتم اگر خریدی دارن انجام بدن تا من برم و کارمو انجام بدم و بیام

همگی از شدت خستگی مخالفت خودشون رو اعلام کردن و به طرف ماشین رفتن و من هم به طرف یه بوتیک خوش نقش و نگار وارد شدم بوی عطر مشامم را پر کرده بود

سلامی دادم و سمت لباس های ست زنونه و مردونه رفتم

بین لباس ها میگشتم تا شاید چیزی توجهمو به خودش جلب کنه اما چیزی نبود که با هیجان بهش نگاه کنم و خواستارش بشم

صدامو بلند کردم و رو به یکی از کمک فروشنده ها کردم و گفتم: ببخشید آقا؟ شما اینجا به جز این لباس های ست نمونه های دیگه ای هم دارید؟

+ خواهش میکنم..چه مدلی مد نظرتونه؟

_ یه دست لباس ست زنونه و مردونه ی ست پاییزه با رنگ روشن

+ بله حتما..یه چند لحظه صبر کنید..

فروشنده به طرف انبار بوتیکش رفت تا چیزی که من خواستم رو بیاره..

فرصت رو غنیمت شمردم و چرخ دیگه ای توی مغازه زدم‌‌..

یه دست برای مهیار و فاطمه

یه دست برای محبوبه و رامتین

یه دست برای دلارام و کارن

فروشنده با دستای پر برگشت

پر از لباس های ست پاییزه ی رنگی

اول از همه رنگ طوسی رو برداشتم..بعد هم رنگ شکلاتی بعدم رنگ سفید..

فاطمه و محبوبه تقریبا اندازه هاشون مثل خودم بود اما دلارام یه سایز از من بزرگتر

پس از تعیین سایز و پلاستیک کردن هرکدوم و کشیدن کارت توسط فروشنده از بوتیک زدم بیرون و از در پاساژ بیرون زدم

بچها تو ماشین منتظر من بودن

در ماشینو باز کردم و نشستم تو ماشین

محبوبه: چیکار میکردی یه ساعت دلوین؟

_ کار داشتم دیگه..مگه نمی‌بینی دستامو؟

محبوبه: چیکار؟

چی خریدی اینهمه؟

من یادم باشه به بابات بگم اینهمه پول به تو نده انقد خرجشون نکنی

_ ای بابا محبوبهههه اذیت نکن دیگه

محبوبه: خب باشه اذیت نمیکنم حالا بگو مارکو چه برایمان آورده ای؟

_ نه دیگه مزش ریخت..نمیگم

زدم رو شونه ی رامتین و گفتم برو داداش برو

محبوبه: دلوین؟ قهر نکن دیگه..شوخی میکردمم بگو چی خریدی کنجکاو شدم

دستامو جلوی دهنم گذشتم تا لبخندم ضایع نشه..

اما ضایع شد و خندمو دید و یکی از پلاستیک ها رو از دستم کشید

_هوی وحشی آروم باش

محبوبه: برو بابا..بچه پروو

در پلاستیکو که باز کرد دو دست لباس ست طوسی نقش نمایی میکرد

یه دستشو برداشت

نمیدونم زنونش بود یا مردونه

محبوبه: وایییییی دلویین!! اینا برا ماعهههه؟

اخ من چقد‌ دنبال اینا میگشتممم

مرسی واقعاااا من ازت ممنونممم

_ خواهش میکنم..حالا دانشگاه هاروارد که قبول‌نشدی اینقد جیغ‌ میزنی آروم باش خواهر من

رامتین: چی خریدی دلوین‌ مگه؟

_ هیچی بابا یه دست لباس ست پاییزه برای تو و محبوبه

یه دست مهیار و زنش

یه دست دلارام و کارن

طوسیش برا شماعه

شکلاتیش برا دلارام سفیدم برا مهیار و فاطمه

رامتین: اوه خیلی ممنون خانم دکتر

ما راضی به زحمت نبودیم

_ خواهش میکنم وظیفه بود

از توی آیینه رامتین لبخندی بهم زد و متقابلا جوابش رو دادم

بعد هم چشم دادم به پنجره و ماشین های در حال حرکت

صدای پیامک گوشیم اومد

حتما اریا‌بود

نزدیک ساعتای‌ چهار بود

گوشیو از جیبم در آوردم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نبض خاموش از سرو روحی

    خلاصه رمان :   گندم بیات رزیدنت جراح یکی از بیمارستان های مطرح پایتخت، پزشکی مهربان و خوش قلب است. دکتر آیین ارجمند نیز متخصص اطفال پس از سالها دوری از کشور و شایعات برای خدمت وارد بیمارستان میشود. این دو پزشک جوان در شروع دلداگی و زندگی مشترک با مشکلات عجیب و غریبی دست و پنجه نرم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

تا هیجانی شد تموم شد😭

hadis
hadis
2 سال قبل

سلام ببخشید رمان من رو هم می‌تونید تو سایت پارتگذاری کنین یا اصلا هر کسی خودش میتونه یا فقط ادمین های مخصوص سایت میتونن؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  hadis

سلام عزیزم
رمان قبول نمی کنیم فعلا

hadis
hadis
2 سال قبل

میشه بگین کی رمان میخواین که من بهتون بگم چون رمان من رمان خوبیه حتما خواننده جذب میکنه و خیلی دوست دارم نظر بقیه راجب رمانم بدونم

hadis
hadis
2 سال قبل

اگه یکم بخونین خوشتون میاد حتما

محدثه
محدثه
2 سال قبل
پاسخ به  hadis

سلام..
فاطمه جان جوابت رو دادن گلی

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x