هم دانشگاهی جان
اول یه چک جانانه زد تو صورت آرتین بعدم گفت:
_ اگه آدم خوبی بودی خواهر من اینطوری از رو به روت بلند نمیشد بزنه رو میز
پس صد درصد آدم خوبی نیستی
بعدم از بغلش رد شد و اومد کنار ماشینا واستاد
یگانه کنار من بود
یگانه: با خودت ببرش دلوین حرف بزن باهاش ما میریم خونه
_ پیشنهاد خوبیه باشه پس فعلا
با بچه ها خداحافظی کردم و دزدگیر درو زدم و به مائده گفتم که بشینه تو ماشین
سوار که شد حرکت کردم و یه بوق هم برای بچها زدم.
تو خیابونا بی حرف پرسه میزدیم کل تهرانو دور زده بودم تا مائده مسلط بشه
_ مائده؟ الان خوبی؟
مائده: اره چرا بد باشم؟
اوه مثل اینکه اوضاع خیلی خیته
_ نفس عمیق بکش مائده
مرد بدی نبود خیلی هم متشخص بود
منم برای اینکه تو رو از من خواستگاری کرده بود اونطوری از رو به روش پاشدم بهش گفتم اگه مرد بودی میرفتی جلو روش به خودش میگفتی
اومد اما تو کمش آوردی
اشکال نداره ها اصلا اشکال نداره اینطوری متوجه میشه دختر شل و ولی نیستی
مائده: من فکر میکردم حتما یه چیز بدی گفته که تو اینطوری باهاش رفتار کردی
_ نه مائده کاری نکرده بود تنها گناهش این بود که به من گفته بود نه به تو
مائده: با این حساب من زود قضاوت کردم
_ نه عزیزم اتفاقا خیلی هم خوب کردی اینطوری کردی
از الان به بعد بیشتر سمج میشه برای به دست اوردنت
یه عروسی هم افتادیم
حالا من که لباس ندارم
مائده: خفه شو دلی نه به باره نه به داره
_ همبه باره هم به داره خیلی متشخص بود مطمئنااگه بابات ببینتش جوابش مثبته کی همچین داماد متشخص خری رو از دست میده
مائده: خیلخب دیگه من کههنوز جواب مثبت ندادم بزار اول بشناسمش
_ دیگه فکر نمیخواد بکنی دو دستی بقاپش کی میاد توی ترشیدهرو بگیره
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چیز خری مائده، میاس بگی با اجازه بزرگترا بله نه این که یارو رو بزنی😂😂
پارت بعدی کوش نویسنده جانننن
خیلی خوب بود ممنون♡
چقدر اینا از دوستاشون حساب میبرن