“پنج پر” پارت 10

0
(0)

 

 

فقط داشتم همین طور نگاش میکردم من ازش چه کمکی میتونستم بخونم …

مجبور شدم همین طور الکی دست به سرش کنم

 

استاد بلند شد و داشت گروها رو میخوند که رسید به اسم من

 

استاد:  خوب خانم راد فرشما با آقای راد و آقای زند هم گروه هستین

 

فکم قفل کرده بود خدایا من الان چیکار میکردم؟!

 

چرا الان دوتا نگاه هم میکنن؟! یادم افتاد اینا رقیب هم بودن الان باید هم گروه باشن

فقط این دوتا کم بود

عه پارسا داره میاد این طرف وای اگه دعوا بشه من طرف پارسا رو میگیرم مخشو میزنم

آره دقیقا این نقشه خوبیه

الهی که دعوا کنن همو بزنن

 

آرمین پا شد دارن دست میدن احوال پرسی میکنن

من شک دارم این رقیب هم باشن

نقشه اول خراب شد

 

داشتم فکر میکردم نقشه دوم چی بکشم که پارسا صدام کرد

 

پارسا:  خانم راد فر چه جالب اونجا بهم خوردیم الان شدیم تو یه گروه

یه خواهشی داشتم میتونم شمارتونو داشته باشم؟!

 

تا میخواستم بگم بله این آرمین اژدر پرید اوها چه لقبی دادمش

 

آرمین:  شماره منو که دارین با هم در ارتباطیم

 

ولی پارسا کنه تر از این حرفا بود شمارمو میخواست

 

+  آقایون ما الان تو یه تیم هستیم پس یک رسمی حرف نزنید عادی حرف بزنیم الان با هم تو یه هستیم دو نباید دعوا کنیم سه به خواسته هم احترام بزاریم

هر کسی حرفی داره بگه

 

همشون با تکون دادن سرشون موافقت کردن

 

منم داشتم احساس ریاست میکردم

 

نمیدونم الان با این دوتا چیکار کنم؟!

 

+  بچه ها بیاین یه کاری کنیم؟!

من و پارسا بریم دنبال تحقیق بعد هر چی پیدا کردیم توام خبر میکنیم

 

که صدای آرمین در اومد:

خوب من الان چیکار کنم؟! منتظر خبرتون بشینم خوب چرا من نیام باهاتون؟! جاتونو تنگ نمیکنم خودم ماشین دارم

 

پارسا:  راست میگه فرشته خانم

 

وای خدا این چقدر رسمی حرف میزنه بزار کم کم خودمو بهش نزدیک کنم

 

+  فرشته خانم نه همون فرشته راحت ترم

 

پارسا:  فکر کردم شاید دوست نداشته باشین

 

+  نه بابا دیگه هم گروه همیم

 

داشتم با پارسا حرف میزدم که آرمین پرید وسط حرفمون

 

_  خوبه حالا جلسه معارفه تون تموم شد؟! باید بریم بیمارستان

 

پارسا:  داداش داشتیم حرف میزدیم

 

آرمین:  وقت زیاد داری واسه حرف زدن

من میرم

آدرسو واسه کدومتون بفرستم؟!

 

تا اومدم بگم من که پارسا گفت من اونم گفت شمارمو که داری پیام بده تا لوکیشن بفرستم

 

چقدر بی نزاکت یه تعارف نکرد با ماشینش

برم خوبه سپر ماشینمو خرنمیدونم الان با این دوتا چیکار کنم؟!

 

+  بچه ها بیاین یه کاری کنیم؟!

من و پارسا بریم دنبال تحقیق بعد هر چی پیدا کردیم توام خبر میکنیم

 

که صدای آرمین در اومد:

خوب من الان چیکار کنم؟! منتظر خبرتون بشینم خوب چرا من نیام باهاتون؟! جاتونو تنگ نمیکنم خودم ماشین دارم

 

پارسا:  راست میگه فرشته خانم

 

وای خدا این چقدر رسمی حرف میزنه بزار کم کم خودمو بهش نزدیک کنم

 

+  فرشته خانم نه همون فرشته راحت ترم

 

پارسا:  فکر کردم شاید دوست نداشته باشین

 

+  نه بابا دیگه هم گروه همیم

 

داشتم با پارسا حرف میزدم که آرمین پرید وسط حرفمون

 

_  خوبه حالا جلسه معارفه تون تموم شد؟! باید بریم بیمارستان

 

پارسا:  داداش داشتیم حرف میزدیم

 

آرمین:  وقت زیاد داری واسه حرف زدن

من میرم

آدرسو واسه کدومتون بفرستم؟!

 

تا اومدم بگم من که پارسا گفت من اونم گفت شمارمو که داری پیام بده تا لوکیشن بفرستم

 

چقدر بی نزاکت یه تعارف نکرد با ماشینش

برم خوبه سپر ماشینمو خراب کرده

کی خواست اصن منو ببره

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20230128 233813 8572 scaled

دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل…
Screenshot ۲۰۲۳۰۲۲۳ ۱۰۵۵۱۰

دانلود رمان الماس pdf از شراره 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه…
رمان دل کش

دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی 4.1 (15)

17 دیدگاه
  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی…
رمان فرار دردسر ساز

رمان فرار دردسر ساز 5 (2)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۲۱۴۷۷۳۵

دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی…
567567

دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن…
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته 4 (4)

5 دیدگاه
خلاصه رمان بردل نشسته نفس، دختر زیبایی که بخاطر ترسِ از دست دادن و جدایی، از عشق و دلبسته شدن میترسه و مهراد، مهندس جذاب و مغروری که اعتقادی به عاشق شدن نداره.. ولی با دیدن هم دچار یک عشق بزرگ و اساطیری میشن که تو این زمونه نظیرش دیده…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۵۵۲۰۶۸۰

دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن،…
images

رمان عاشقم باش 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی…
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x