“پنج پر” پارت 13

0
(0)

 

 

+   سلام استاد؛ شماهم اومدین؟!

 

استاد:  بله خانم رادفر؛ خودم شما سه نفرو شخصاً فرستادم اینجا

 

+  خوب استاد ما الان باید چیکار کنیم؟!

 

استاد:  خانم رادفر خیلی عجولین

 

+  نه استاد هیجان دارم میخوام بدونم باید چیکار کنم

 

استاد یه چشمی گفت و یه نگاه به آرمین کرد و همه چیزو بهش گفت چیکار کنه

 

باید پیش یه بیمار میرفتیم که خودکشی کرده

 

این پارسا معلوم نیست کجا رفته؟!

بزار از آرمین بپرسم

 

+  میگما این پارسا کجاست؟! باید به اونم توضیح بدیم باید چیکار کنه؟!

 

یه نگاه بدی بهم کرد گفت خودش پارسا میدونه کجا باید بعدش رفت سمت اتاق بیماری که استاد گفته بود منم پشت سرش رفتم

 

خوب من بزار پرونده این بیمار بخونم ببینم چند سالشه و اهل کوجاست؟! ولی این بیمار نیست هم میگن بیمار

 

عرفان صابری ۲۱ ساله از تهران دانشجوی رشته عمران

 

این که هنوز جوونه چرا خودکشی کرده؟!

 

6 تا ترامادول خورده بخاطر شکست عشقی که خورده

 

گناه داره دلم سوخت

 

وارد اتاق شدم  دیدم روش به سمت پنجره اس

آرمین بالا سرشه هی سوال میپرسه

بابا این اژدر آدم بشو نیست مگه جرم کرده هی سوال میپرسه

 

رفتم جلو تر از نزدیک دیدمش

اصن بهش نمی‌خورد 21 سالش باشه  صورتش بچه می‌زد

چشم و ابرو مشکی ؛ موهاش لخت

چهره ای آرومی داشت

منو که دید یه نگاه دقیق بهم انداخت زیر لب یه اسمی رو گفت نشنیدم

 

رفتم جلوتر که نگاه آرمین کرد و گفت بهم بگو این که روبه رومه روح نیست نگو که دیونه شدم

 

بگو اون ناز منه، بگو خودشه

باورم نمیشد داشت گریه میکرد

 

خودشو کشید جلو سرُمو از دست شو در اورد

داشت از دستش خون میومد

رفتم جلو خون ریزی رو بگیرم

 

عرفان داشت همین طور نگام می‌کرد سریع رفتم باند و چسب اوردم

رو لبه تخت نشستم دستشو گرفتم چقدر دستاش سرد بود

اصن پلک نمیزد فقط نگام می‌کرد

داشتم دستشو باند پیچی میکردم که با اون یکی دستش چونه مو اورد بالا

 

یکم ترسیدم ؛ که آرمین دست شو گذاشته رو شونه عرفان

 

عرفان از آرمین خواهش کرد کاری بهم نداره و فقط میخواد باهام حرف بزنه و تنهامون بزاره اونم دستشو از رو شونه عرفان برداشت و از اتاق خارج شد

 

با عرفان چشم تو چشم شدیم

 

چقدر عمیق نگاه می‌کرد

 

عرفان:  چرا اینقدر شبیه ناز منی؟! نکنه خودتی ولی نمیخوای بیای پیش من؟!

 

+  من ناز تو نیستم شاید شبیهه شم، میخوای بگی چجوری عاشق ناز شدی؟! الان ناز کوجاست؟!

دوست داری باهام حرف بزنی؟!

حیف تو نیست این کارو با خودت کردی؟!

میدونی منم خودکشی کردم

 

عرفان تعجب کرد فکر کرد دورغ میگم برای اینکه باورش بشه براش تعریف کردم

باهام احساس راحتی می‌کرد دیگه اون حس غریبی رو نداشت

 

عرفان کل ماجرا رو برام تعریف کرد از داستان عاشق شدنش تا شباهت من به نازی تا خودکشی که کرده

 

خیلی سخت بود که نازی رو دادن به یه نفر دیگه، مگه این پسر چی کم داشت که بهش ندادن

ولی خودکشی راه حلش نبود

 

نمیدونم چقدر با عرفان حرف زده بودم که یه نفر در زد

 

دیدم پارسا و آرمین باهمن

نگاه به ساعت کردم که دیدم ظهر شده

 

یه فکری زد به سرم

 

خوب من  یه پیشنهاد دارم موافقین همه بریم رستوران؟!

 

هر سه تا شون داشتن فقط نگام می‌کردن

 

+  مجسمه دیدن سوالا پرسیدما؟!

 

اول از همه عرفان جواب داد که بیمارستان اجازه نمیده

 

منم یه نگاه به آرمین و پارسا کردم گفتم

 

+  چرا اجازه میدن ؛الان آقای راد و زند صاحب اینجان

 

آقایون محترم من میخوام عرفان به نهار دعوتم اجازه هست ببرمش؟!

 

چرا داشتن چپ چپ نگاه می‌کردند

آرمین و پارساصدام کردن بیام بیرون کارم دارن

 

به عرفان گفتم تا میام آماده شه

 

آرمین:  داری چی میگی؟! چرا باید یه بیمار با خودمون ببریم بیرون

 

پارسا:  راست میگه اصن نمیشه چرا تازه گفتین آماده شه

 

+  نگاه من کاری ندارم من با عرفان میرم بیرون ؛ الان چون صاحب بیمارستان بودین ازتون اجازه گرفتم مگر نه اصن پیش شما دوتا نمیومدم

الان با من میاین یا نه؟!

 

پارسا:  تو خیلی لجبازی!

 

آرمین: بیرون منتظریم

 

خوب فکر کنم فهمیدن من چجور

دختریم

 

در زدم وارد اتاق شدم دیدم عرفان آماده شده

پرستار رو صدا کردم تا اتاق تمیز کنه تا میایم

 

رفتم نزدیک عرفان ببینم حالش خوبه یا نه؟!

+ حالت خوبه؟! سرگیجه نداری؟!

 

عرفان:  خوبم خوب

میخوام یه چیزی بهت بگم؟!

 

+  بگو ببینم شازده

 

عرفان: هر کمکی از دستم بر بیاد برای گرفتن انتقامت انجام میدم

تو تنها کسی بودی که حالمو خوب کردی؛ میخوام جبران کنم

 

+  نه من کمکی نکردم؛ بعد نمیخواد جبران کنی

 

عرفان:  میخوام کمکت کنم بازم تو نخوای

 

+  باشه بابا بیا بریم فعلاً دارم از گشنگی میمیرم

اون اژدر الان میاد غرش میکنه دوتامونو از همین طبقه میندازه پایین

 

عرفان:   بگو چرا لاغری تو که هیچی نمیخوری، نترس اون اژدر نمیندازه پایین

 

چقدر قشنگ میخندید، خیلی خوشحال بودم که حال یه نفرو خوب کرده بودم

 

+  رو آب بخندی هی من چیزی نمیگم این میخنده

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240716 005659 078

دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار 5 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۰۰۳۶۵۱۷۴۲

دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۳۴۲۰۹۶

دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار…
IMG 20240522 075749 599

دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی 4 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر…
IMG 20230622 120956 438

دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی 5 (1)

6 دیدگاه
خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۸۳۷۶۸۲

دانلود رمان ماه صنم از عارفه کشیر 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     داستان دختری به اسم ماه صنم… دختری که درگیر عشق عجیب برادرشِ، ماهان برادر ماه صنم در تلاشِ تا با توران زنی که چندین سال از خودش بزرگ‌تره ازدواج کنه. ماه صنم با این ازدواج به شدت مخالفِ اما بنا به دلایلی تسلیم…
InShot ۲۰۲۳۰۳۱۴ ۰۱۴۵۲۱۲۷۵

دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (6)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20230123 235654 617

دانلود رمان التهاب 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…      
IMG 20230123 230118 380

دانلود رمان خاطره سازی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
jennie blink
jennie blink
1 سال قبل

پارت بعد کو؟

Dina Abdi
Dina Abdi
1 سال قبل

چرا دیگه پارت گذاری صورت نمیگیره؟

saman
saman
1 سال قبل

همین که میفهمن مارمانارو دنبال میکنیم همشون یا دیر به دیر پارت میدن یا کمش میکنن بعععععو

yegane
yegane
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

مشکلتون رفع نشد

yegane
yegane
1 سال قبل

ممنون فرشته خانم
میشه مثل قبل هر روز پارت بزارین هر دو رمانتون رو

saman
saman
پاسخ به  yegane
1 سال قبل

اره منم موافقم لطفا هرروز پارت بزار باشه🥺🥺

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x