چون عاشقت شدم پارت ۱۲

4.8
(4)

ویرایش پارت ۱۲

با هم به داخل آسانسور رفتیم. کسری شماره طبقه هفت رو زد. نگاه به اعداد طبقات انداختم. این برج کلا سیزده طبقه داره.

– بانوی زیبای من به چی فکر می‌کنه؟

_ به تعداد طبقات نگاه می‌کردم.

کسری من و در آغوشش کشید و بوسه ای نرم روی گونه ام کاشت. این بوسه برابر شد با ایستاده آسانسور و باز شدن در و مواجه شدن با یک زن جوان شیک پوش غرق در آرایش.

– وای خدا من آقای ادیب شما هستین؟ یه لحظه فکر کردم غریبه وارد ساختمون شده.

کسری همینطور که منو در آغوشش گرفته به بیرون آسانسور راهنمایی کردو گفت:

– این چه حرفی؟ غریبه کی؟ یعنی به ما نمیاد با عشقمون خلوت کنیم. شما بهتره یه فکری برای این ترس‌های دائمی تون بردارین دوباره برقی چیزی رفت یا صدایی شنیدین فکر ننیکنم آقای دهقان یا درویشی زیاد پست‌شون و ترک بکنن. به نظرم دوست پیدا کنید یا همخونه برای خودتون بیارین.

– وا آقای ادیب خوبه حالا یه چند بار مزاحم شما شدم.

– مزاحمت که نمیشه گفت اما خوب من از امروز متعحل شدم و دیگه باید تمام توجه ام به همسرم باشه. معرفی می‌کنم خانم سرمه ادیب همسر بنده و ایشون هم خانم جهانگیری هستن.

– منو تینا صدا بزنید. آقای ادیب بارها گفتم با تینا راحت ترم تا خانم جهانگیری اما شما توجه نمی‌کنین. عزیزم از الآن بگم شوهر لجبازی داری.

_ خوشبختم تینا جون اما من رفتار شوهرم. لجبازی نمی‌دونم و به همسرم حق میدم. عزیزم من خیلی خسته ام.

– متاسفم، فراموش کردم. با اجازتون خانم جهانگیری.

تا اومدم بفهمم چی به چی، دیدم رو هوا هستم. جیغی کشیدم و دست هام و دور گردن کسری محکم کردم. _کسری چی کار می‌کنی من و بزار زمین.

 خانم جهانگیری چنان ایش بلندی گفت که فکر کنم آقای دهقان هم متوجه شد. اما از طرفی از کار غیر منتظره‌ی کسری غافلگیر شدم و از طرفی از عکس العملش جلوی این دختر خوشم اومد یه جورایی ذوق مرگ شدم.

_ وای کسری داری چی کار می‌کنی؟ منو بزار زمین زشته! اون خانم همینطور داره نگاه می کنه.

– چی زشته؟ خانم خوشگلم خسته شده، کلید توی جیب راستمه لطفا برش دار!

_ کسری تو رو خدا منو بزار زمین!

این پرو تا نبینه میریم تو خونه جایی نمیره! می‌خوای ببوسمت تا چشمای حسودش بیشتر از حدقه بزنه بیرون؟

به زور خودم و کنترل می‌کردم که لب های کش اومده‌ام به خنده های بلند تبدیل نشه.

_ دیوونه!

مشتی به سینه‌ی اش زدم و گفتم:

_ یک بار دید دیگه چیو ببینه؟

دست بردم و داخل جیبش، کلیدی برون آوردم و پرسیدم:

_ همینه؟

کسری به جای جواب دادن با بستن چشم های عسلی خوش‌ رنگش تایید کرد. کلیدو در قفل چرخوندم و درو باز کردم. کسری با پا درو هل داد و منو داخل برد. چرخید و دوباره با پاش درو بست. با بوسه ای کوتاه که روی لبم زد از خجالت آب شدمو لب گزدیم. کسری با صدای بلند خندید و گفت:

– باز لب هاتو گاز گرفتی؟ مگه مال خودت؟ لبای خوشمزه ی منو رها کن وگرنه خودم اقدام می‌کنم!

_ کسری خواهش می‌کنم من خجالت می‌کشم!

– الان خجالتت تموم میشه.

 منو به سمت مبل سبز رنگی برد و خودش و روی اون رها کرد همون‌طور که در آغوشش بودم سرشو رو صورتم خم کرد. تقلا کردم که خودم و آزاد کنم اما قدرت مردانه اش چنین اجازه ای نداد و لبان گرمش و روی لب هام گذاشت.

از فرط هیجان داغ کرده بودم کسری فاصله گرفتو گفت:

– اوففف، چه خوش مزه تر شدی.

به نشانه اعتراض کسری‌ای گفتمو به سینه‌اش فشار آوردم. از آغوشش پر مهرش بیرون اومدم. مثل ندید بدید ها مشغول دید زدن خونه شدم. حس هایی چه چند لحظه پیش درگیرش بودم فراموشم شد و با کنجکاوی مشغول نگاه به سالن بزرگ خونه و وسایل داخلش شدم.

ترکیب رنگ های گرم و سرد. مبلمان های کرم و سبز تیره و یک دست مبلمان نارجی رنگ جلوی تی‌وی، میز نهار خوری دوازده نفره گوشه سالن و در کنار آشپزخونه. بدون اراده با کنجکاوی به هر قسمت خونه سرک می کشیدم. از داخل آشپزخونه بیرون اومدمو داخل سالن دوم رفتم. اونجا هم یه دست مبلمان کرم یک دست چیده شده بود. با یه میز کنسول با گلدانی پر از گل‌های طبیعی روی آن. من مانند خرگوشی شده بودم که جست و خیز کنان به هر سوی خونه سرک می‌کشیدم و کسری دست به جیب با لبخند زیبایی که روی لبهای گوشتی خوش فرمش نشونده بود به دنبالم می اومد و نظاره گر تمام حرکاتم بود.

خواستم در اولی داخل سالن و باز کنم که کسری گفت:

– این در حمام و سرویس بهداشتی داخل سالن، البته اتاق ها همشون مستر هستن. به نظر اول به اونجا یه نگاه بنداز!

به اشاره دست کسری سر چرخوندم. با دیدن دری که شباهت به در ورودی سالن داشت دری متفاوت تر از درهای دیگه، کرم با قرنیزهای زیبا و طراحی شده سفید رنگ داخلش شده بود. بالای در روی دیوار قرنیزی داشت شبیه به تاج‌های تخت البته ظریف‌ترو زیباتر. مشتاق به اون سمت رفتم. دستگیره هایی که به رنگ خود در بودو گرفتم و درها رو از وسط باز کردم. با اتاقی به رنگ سبز آبی بسیار روشن و ست سفید رو به رو شدم رنگش به آدم حس زندگی می‌داد. دو پنجره بزرگ قدی سرتاسری با پرده‌های حریر سفید رنگ، یه مبل یک نفره به رنگ سبز آبی که در کنار پنجره، روتختی ست اتاق خواب اما تیره تر، میز آرایش ته اتاق سمت چپ در گوشه اتاق گذاشته بودن و سمت در ورودی کمد دیواری می‌خورد که از بیرون که داخل اتاق و نگاه می‌کردی تو چشم نبود. بااشتیاق به سمت پنجره رفتم با دیدن فضای سبز به وجد اومدمو‌گفتم:

_ وای کسری این پشت پارک؟

– بله خانم خانما، از این اتاق خوشت میاد؟

معلومه که‌‌…

به پشت سر چرخیدن که در آغوش کسری فرو رفتم. اومدنشو اصلا حس نکردم بودم.

معلومه که چی؟ خوشگله؟

از ذوق دستهامو دور کمرش حلقه کردم و خودم و محکم در آغوشش فشردم.

_ وای کسری اینجا خیلی خوشگله، من عاشقش شدم. خونه و اتاق خواب با رنگ های مورد علاقه ام دیز…

– سرمه سوپرایز تو بیشتر از من بود.

کسری این و گفتو لبهاشو روی لبهام گذاشت. حرف در گلوم خفه شد کسری من و بیشتر به خودش فشرد و گرم و عمیق مشغول بوسیدنم شد و کم‌-کم منو به سمت تخت هدایت کرد. با افتادن روی تخت بی هیچ حرفی به چشم‌ های هم ذل زدیم. قلبم از فرط هیجان بی امان میزد. این بوسه و حسش کجا بوسیدن روی گونه و پیشانی کجا انگار در چنین شرایطی که قرار می‌گیرم به کسری نزدیکتر میشم.

– سرمه!

_ بله!

وای چرا صدام می‌لرزه؟ چم شده؟ یعنی حالا چه فکری با خودش می‌کنه؟

– هنوز باورم نشده تو مال من شدی، خوشحالم که دارمت. می‌خوام بدونی دیوانه وار عاشقتم.

_ کسری من…

– هیس! لازم نیست چیزی بگی! همین که دارمت برام کافی.

نمی‌دونم اما من کسری می‌خواستم بهم یه حس وحال خوب می‌داد در کنارش احساس آرامش می‌کردم. اینبار من پیش قدم شدم و حلقه دستم و دور گردنش تنگ تر کردم و به سمت خودم کشیدمش! کسری با دیدن عکس العملم چشم هایش برقی زد و لب زد:

– نوکرتم.

 و بی امان لبانش و روی لبانم‌ گذاشت و محکم ترو طولانی از قبل مشغول بوسیدنم شد تا هر دو نفس برای کشیدن کم آوردیم‌. کسری سنگینی و خودش و از روی من برداشت و خودش و روی تخت انداخت و منو در آغوشش کشید و بوسه های ریز درشت روی صورت و گردنم نشوند و خودش و عقب کشید. نگاهشو چندین بار تو کل صورتم گردوند. گفت:

– جانانم، من به خودم یه قولی دادم اما به محض اینکه قطبه‌ی عقدمون خونده شد سست شدم.‌ با اتفاقی که داخل ماشین افتاد، با دیدن حالت جگرم آتیش گرفت. برام یاد آور قولی بود که به خودم داده بودم. من همیشه و در هر زمان در کنارتم آغوشو عشق منو داری، هر زمان اراده کنی و اراده کنم در آغوش همدیگه محبوسیم اما سرمه جانم باید بگم اینجا اتاق توئه…

با تعجب پرسیدم:

_ منظورت چی؟ یعنی میخو….

کسری انگشت شو روی لبان گذاشت و هیس کشیده گفت.

– نه گلم، تا زمانی که اون نامرد و پیدا کنم تنها اتاق خواب هامون جداست. دوست دارم زمانی مال من بشی که فکرت آروم گرفته باشه. همه چیز مثل گذشته شده باشه! خانواده‌ات بفهمن تو از برگ گل پاک تری و سخت در اشتباه بودن و از همه مهم تر با تمام وجود دوستم داشته باشی اون روز که برسه منو تو یکی می‌شیم. این همون قولی که من به خودم دادم.

کسری دست به زیر چشم هام آوردو خیلی نرم صورت خیس از اشکمو پاک کرد:

– چند بار بگم گریه نکن! حیف این چشم های خوشگلت نیست که می‌خوای با اشک هات از بین ببریشون؟

– پاشو، پاشو که خیلی کار داریم!

با نشستن کسری من هم نشستم و متعجب پرسیدم:

_ چه کاری؟

-مکه خوشگلم ماهی کبابی نمی‌خواست؟

_ کسری من گفتم دوست دارم اما منظورم این نبود که امروز بریم.

– اما من دوست ندارم حوس یا آرزویی به دل خانمم بمونه، در ضمن هر عروس و دامادی به ماه عسل میرن ما هم می‌خوایم ماه عسلمون و از شمال شروع کنیم.

کسری دستم و گرفت و کمکم کرد از روی تخت بلند شدم.

– پاشو تنبل خانم، بریم یه چمدون و یه سبد تو راهی ببندیم که هر چه زودتر راه بیفتیم! دوست دارم طلوع خورشید، خانمم و به کنار دریا مهمون کنم.

(زمان حال)

_ مهدی، سرمه جون!

من و مهدی ترسیده به سمت سرمه جون که هنگام گفتن خاطراتش یکدفعه از حال رفت و در کنار پنجره روی زمین افتاد دویدیم.

– خانم خجسته! خانم خجسته!

مهناز با اورژانس تماس بگیر! بدنش یخ کرده، فشارش خیلی پایین.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۸ ۱۵۴۸۴۳۵۵۶

دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۰۴۴۱۴۷

دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده…
IMG 20230123 230118 380

دانلود رمان خاطره سازی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن…
IMG 20230128 233813 8572 scaled

دانلود رمان شکارچیان مخفی جلد اول 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره…انسان نیست….بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل…
رمان آخرین بت

دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری 4 (4)

2 دیدگاه
  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در…
رمان ماهرخ

دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام 4.2 (17)

2 دیدگاه
  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…!…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۴۴۲۹۸

دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره…
3

رمان جاوید در من 0 (0)

3 دیدگاه
  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود.
IMG ۲۰۲۱۱۰۲۱ ۲۱۵۴۳۱ scaled

دانلود رمان اسمارتیز 5 (1)

2 دیدگاه
    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی…
IMG 20230130 113231 220

دانلود رمان کلنجار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
sanaz
1 سال قبل

به نظرتون داره بازیش میده من این حس رو دارم😐🧐

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x