رمان آرزوی عروسک پارت 151 - رمان دونی

رمان آرزوی عروسک پارت 151

 

من توزندگیم اشتباهات زیادی کردم اما آمنه همه زندگی منه.. چرا پدرت رو شکنجه میکنی؟
_پدر؟ کدوم پدر؟ توچه پدری درحق من کردی؟

مادربچه ی تو همون زنیکه ی خرابه و بچه ات همون حرومزاده اس که ادعا میکنن تو پدرشی! شکنجه ات میکنم؟

مگه دروغ میگم که شکنجه بشی؟ مگه غیراز اینه که مامان بافهمیدن گند کاری هات و خبر دار شدن از زن وبچه ی جدیدت به این روز افتاد؟ غیر از اینه؟

دلم به حال ارسلان میسوخت.. هرچی باشه آرش پسرش بود و اون یه پدر بود..
من اعتقاد داشتم پدر ومادر اگه بدترین دنیا هم باشن احترام بهشون واجب بود..

اما نمیدونم چرا دلم نمیخواست جلوی آرش رو بگیرم..
دلم نمیخواست مانعش بشم که نسبت به پدرش این همه بی احترام نباشه

خدا منو ببخشه اما حس میکردم ارسلانی که میشناختم خیلی بیشتر از اینها حقش باشه..
مخصوصا درمقابل ظلم هایی که درحق آرش شده بود..

ظلم کردن که فقط شکنجه و کتک کاری نبود.. بی محبتی.. تنهایی.. نادیده گرفتن فرزند و تموم حرفایی که آرش واسم تعریف کرده بود تمامن شامل ظلم میشد و واسه همونم تصمیم گرفتم تو بحث شون شرکت نکنم

_من اشتباه کردم آرش اما اگه بهم اجازه بدین و فرصت دفاع کردن بدید بهتون توضیح میدم که بعضی دامن زدن به بعضی اشتباهاتم اجبار بوده و مجبور به ادامه دادن بودم..

_نمیخواممممم… بسه…. هیچی نمیخوام بشنوم.. فقط میخوام دست از سر من ومادرم برداری و بری باهمون زن وبچه ات زندگی کنی.. من خودم از پس مادرم بر میام.. فقط برو و راحتمون بذار

ارسلان اومد چیزی بگه که آرش دستش رو به حالت سکوت بالا گرفت وگفت:
_نمیخوام چیزی بشنوم.. حتی… حتی دیگه نمیخوام ببینمت..

پشت بند حرفش ازجاش بلندشد و باقدم های بلند اونجارو ترک کرد…
ارسلان بانگاهی شرمسار به من نگاه کرد و گفت:

_من اونقدرا که آرش فکر میکنه آدم بدی نیستم.. دلم میخواد حداقل یک نفر تواین کره ی خاکی حرفمو باور کنه.. خواهش میکنم حرفاشو باورنکن

تا دلیل کارمو نشنیدی ونفهمیدی قضاوتم نکن..
دلم واسش سوخت.. دلم نمیخواست کسی رو تااین اندازه خجالت زده ببینم..
سری به نشونه ی نفی تکون دادم و گفتم:

_خواهش میکنم این حرفارو نزنید آقای پندار
من کی باشم بخوام آدم هارو قضاوت کنم.. قاضی خداست وفقط خدا میتونه بنده هاشو قضاوت کنه وتصمیم بگیره.. من چیکاره ام که قضاوت کنم

یاد خودم افتادم.. یاد روزهایی که هیچکس حرفامو نشنید و به ناحق قضاوتم کرد.. یاد روزهای سختی که حتی بابای خودم قضاوتم کرد..

_من… یه اون شب لعنتی تو حال خودم نبودم.. با آمنه بحثم شده بود و اونقدر حالم خراب بود که تا خرخره زهرمار خورده بودم.. بخدا من اون شب حتی اسم خودم هم از یاد برده بودم..

اون شب فقط میخواستم یه جوری خودمو آروم کنم.. من فقط یک شب حماقت کردم وفرداش فهمیدم غلطی کردم وبایکی از پرسنل های کارخونه گند زدم به زندگیم…

انگار توضیح دادن برای من که جای دخترش بودم واسش سخت بود و به سختی نفس میکشید.. من هم دلم نمیخواست بیشتر از اون خجالت بکشه و شرمنده باشه..

دلم نمیخواست درباره ی این مسائل بامن حرف بزنه.. چون واقعا به من ربطی نداشت.. واسه همونم دستمو بالا بردم وگفتم:
_خواهش میکنم توضیح ندید و برای من….
حرفمو قطع کرد وگفت:

_گوش کن! الان تنها کسی که به آرش نزدیکه تویی ودلم میخواد به عنوان یه پدر مسئولیت گفتن این حقیقت رو به تو بسپارم..
_آخه آقای پندار من نمیتونم….
دوباره توحرفم پرید و حرفمو قطع کرد

_گوش کن دختر جان… حالا که دوتا گوش واسه شنیدن حرفام وجود داره این فرصت رو ازمن نگیر ..
فردای اون شب که فهمیدم چه غلطی کردم به لیلا گفتم خیلی پشیمونم

وازش خواستم اون شب لعنتی رو برای همیشه فراموش کنه..
حتی اونقدر شرمنده بودم وخجالت میکشیدم توی کارخونه خوب واسش کار پیدا کردم و از کارخونه خودم اخراجش کردم که دیگه نبینمش!

اما بعداز دوماه سر وکله اش با یک برگه ی آزمایش لعنتی پیدا شد که نشون میداد بارداره…
هرچقدر التماسش کردم و به پاش افتادم که بچه رو از بین ببره قبول نکرد

نه تنها قبول نکرد بلکه تهدیدم کرد اگه مسئولیت کاری که کردم رو به عهده نگیرم هم میره همه چی رو به خانواده ام میگه هم شکایتم میکنه و آبرومو می بره

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان اوج لذت
دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یک تو به صورت pdf کامل از مریم سلطانی

    خلاصه رمان:     سروصدایی که به یک‌مرتبه از پشت‌سرش به هوا خاست، نگاهش را که دقایقی می‌شد به میز میخ شده بود، کند و با رخوت گرداند. پشت‌سرش، چند متری آن‌طرف‌تر دوستانش سرخوشانه سرگرم بازی‌ای بودند که هر شب او پای میزش بساط کرده بود و امشب برخلاف تمام شب‌هایی که او خودش دوستانش را آنجا جمع

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x