رمان آوای نیاز تو پارت 168 - رمان دونی

 

 

 

سمتشون قدم برداشتم و به سیاوش با سر اشاره کردم کنار بره

_بریم‌ بالا حرف بزنیم

 

_من نه حرفی دارم نه کلامی، می‌خوام‌ برم!

 

 

دستش و سمت در دراز کرد و نیمه بازش کرد که اجازه ندادم

دستم و رو در ورودی گذاشتم که با صدای بدی بسته شد و آوا ترسیده سمتم برگشت و من بی‌توجه به نگاه خدمه ی کمی که دورمون جمع‌‌ شده بودن جدی تو چشماش زُل زدم

_پات از این خونه بیرون نمیره!

 

_جدی؟

بازیت هنوز ادامه داره؟

یا هنوز ارضا روحی نشدی؟! ببین یه نصیحت… برو خودت و درمان کن چون خودت از همه بیشتر داری زجر میکشی

حالام بزار برم

 

 

انگار اونم حضور کسایی که دورمون جمع شده بودن براش اهمیت نداشت‌ و خواست برگرده بره که بازوش و گرفتم و برش گردوندم

_من جاوید نیستم‌ که با من لج کنی

 

_منم ژیلا نیستم‌ که بشم ارضای روح و جسمت

 

_اگه ژیلا بودی اصرار به موندنت نداشتم و با یه خداحافظیم همراهیت میکردم… اصلا کجا میخوای بری؟ نکنه پیش جاوید؟

 

 

چند لحظه مکث کرد و نیشخندی زد و با صدای گرفته ای گفت:

_شاید کسی یا جایی رو نداشته باشم برم و شب و روزم‌‌ و اونجا سر کنم اما خدام و دارم پس سعی نکن با این حرفات به رُخم بکشی بی کسو کارم فکرم نکن به خاطر این که نیاز دارم بهت همه جوره باهات راه میام… بزار برم اذیتم نکن!

 

 

نمی‌خواستم بره به طرز عجیبی دلم‌ نمی‌خواست این دختر از این خونه بره بیرون تنها رفیقی که تو کل زندگیم داشتم این دختر بود و رفتنش تنهایی و باز بهم برمی‌گردوند

تنهایی که قبل از آوا از نظرم خیلی هم خوب بود و منطقی اما این دختر خلاف باورام و نشون داد

نمی‌خواستم از دستش بدم

مخصوصا تو شرایط الانم که می‌دونستم باز هیجانات و احساساتم بیش از حد میشه و این بد بود و بهتر بود تو این اوضاع روحیم هیچ حرکت احساسی یا عصبی انجام ندم ولی نمی‌تونستم‌ هضم کنم تنها دوست و رفیقی که دارم بره برای همین بی اهمیت به همه آدمای تو سالن حرفمو زدم

_نمیگم نرو چون بهم نیاز داری دارم میگم نرو چون من بهت نیاز دارم…‌ خواهش نمیکنم ازت اما… بمون!

 

 

چشماش پر بهت شده بود که ناخواسته شاید به خاطر احساساتی که داشت بیش از حد خودشون و دوباره نشون میدادن کشیدمش تو بغلم و باعث شدم کیفش از دستش بیفته

حیرون تو بغلم‌ مونده بود که به خودم اومدم و عقب کشیدم

نگاهم به نگاه بُهت زدش گره خورد و نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم

_کیف خانم و برگردونید اتاقش!

 

 

دیگه نیستادم و سمت پله ها پا تند کردم و میدونستم این احساساتی که بیش از حد معمولش داره دوباره خودش و بروز میده اصلا نشونه خوبی نیست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عسل
عسل
1 سال قبل

چقدر چرررررررتتتتتتتتتت

Nastaran
Nastaran
1 سال قبل

وای فرزان عاشق شد رفت

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x