رمان آوای نیاز تو پارت 209

3
(2)

 

 

_اولا مادر من خبر نداره من یا جاوید قراره سرزده بریم پیشش… البته شاید پدرم بهش گفته باشه اما در کل ساعت ده شبه… امشب نمیریم

 

چند بار پلک زدم

_جاوید چی اون داره میره؟… مگه قرار نشد باهم برید

 

کلافه بود و با سوال پرسیدنای من کلافه تر شد:

_اونم تا اون جا که من از زبون آیدین فهمیدم با فردا موافقه

 

_احساس میکنم دارید فرار میکنید!

 

سکوت کرد و با مکث اشاره ای کرد به در ماشین و گفت:

_پیاده شو بدم ماشین و پارک کنن

 

شاکی شدم از بی اعتناییش

_کجا؟!… من گرسنمه ها

 

_هتل غذا داره

 

_نمیخوام الان تو میری میخوابی تو اتاقت!… این جوری غذا بهم مزه نمیده

 

خیره شد تو صورتم و این بار کمی عجز قاطی حرفاش دیده شد

_آوا من خستم

 

وَ باز هم من کوتاه نیومدم، شاید بارداریم باعث شده بود زورگو خوبی بشم

_خوشبختم منم گشنم!.‌.. والا خب از تهران تا این جا یه جرعه آبم ندادی بهم انگار نه انگار من باردارم

 

×

 

 

تیکه جوجه کبابی تو بشقابم گذاشت که متعجب نگاهش کردم… اما اون خیلی ریلکس مشغول غذا خوردنش بود

نگاه سنگین من و که دید سری به معنی چیه تکون داد که گفتم:

_من که نگفتم جوجه میخوام

 

_آره ولی با اون نگاهای خیرت به بشقابم غذارو داشتی کوفتم میکردی

 

لبخندی از این همه توجهش زدم و کم کم خندم‌ گرفت که نگاهش و بهم داد و لبخندی زد

_به خاطر جانان

 

_باشه… ولی من جوجه نمیخواستم

 

با تعجب به محتوایات داخل بشقابش نگاهی کرد که اشاره ای به ترشی کلمای بنفش کنار بشقابش کردم

_ترشیارو میخوام!

 

نگاهش و بهم داد و احساس میکردم تو نگاهش یه لذتی هست، لبخندی زد و گفت:

_آوا دلم برات خیلی تنگ میشه!

 

لبخند از رو لبم پر کشید و با مکث گفتم:

_فرزان… من چه به جاوید بگم چه نگم… هیچ وقت نمیزارم دلتنگم شی چون… خودمم نمیتونم دلتنگت شم!

 

 

×

 

جاوید*

 

_بابا غذاتو بخور به چی خیره ای؟!

 

توجه ای به آیدین نکردم… حتی نمی‌تونستم دهن باز کنم بگم آوا

آوایی که برای من بود!… وَ هیچ وقت فکر نمیکردم از واژه بود این قدر نفرت پیدا کنم

هیچ وقت

 

آیدین ادامه داد

_جاوید!؟ گرسنگی و مسیر راه زده به سرت؟ غذات و بخور به چی نگاه میکنی؟

 

وقتی دید هیچ عکس العملی نشون نمیدم نگاهم و دنبال کرد و سرش و به پشت سرش برگردوند و نگاهش رو به میزای اطراف داد اما باز هم متوجه آوا و فرزانی که اونطرف تر از ما لبخند زنون تو صورت هم خیره بودن نشد!

حقم داشت کی فکرش و میکرد فرزان عظیمی لبخند بزنه کنار آوایی که مال من بود!؟

کی فکر میکرد غذاش و از فرط توجه تو بشقاب آوا بزاره… یا اصلا کی‌ فکرش و میکرد تو همین زمان اون دوتام جایی باشن که ما حضور داریم

 

انگار این دختر خوب بلد بود لبخند رو لب بیاره و آرامش و القا کنه… چیزی که قدرش و ندونستم! ولی انگار فرزان داشت خوب قدردانی میکرد و حسادت تو کل تنم داشت فریاد می‌کشید؛ صدای خنده بلندش مثل ناقوص مرگ تو سرم صدا کرد و دیگه نتونستم به تصویر روبه روم خیره بمونم نگاهم و به آیدین دادم و از جام بلند شدم و خشک گفتم:

_من بیرون منتظرم!

 

با بهت بهم نگاه کرد و نگاهش و به بشقابم که چیز زیادی ازش کم نشده بود داد ولی چیزی نگفت!… بی توجه به نگاهش سمت خروجی رفتم و دیگه نگاهم و به میزشون‌ ندادم

چقدر حس تنهایی داشتم… چقدر حس تنهاییم زیاد بود

از رستوران بیرون زدم و سمت ماشینم رفتم؛ بهش تکیه دادم و جعبه سیگاری که شاید قبلا ماهی یک بار خریداری میشد ولی جدیدا خریدش هر هفته یک بار شده بود و دراورم!

 

 

×××

 

 

به در سفید خیره بودم و حالم به قدری بد بود که بدنم از فرط هیجان و استرس می‌لرزید!… اصلا تو حال و هوای خودم نبودم که دستی رو شونم نشست و صدای آیدین اومد

_جاوید؟!… زنگو بزن دیگه

 

زنگ در خونه ی مادری که چندین سال بود ندیده بودمش!؟

دستی بین موهام کشیدم

_فرزان؟! اون میاد؟

 

_اره دیگه قطعا داخله… ماشینش همین روبه روی در پارک پس هست

 

_یعنی دیدش؟

 

آیدین نفس عمیقی کشید

_جاوید نمیدونم فقط میدونم اونام داخلن… البته که احتمال میدم چون ماشینش همین جا پارک شده

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رز آبی
رز آبی
11 ماه قبل

کاش فرزان انقدر مهربون و دوست‌داشتنی و باشعور نبود؛ اون‌جوری انتخاب آوا خیلی راحت‌تر بود!

فرزان خیلی ماهه!
ولی من زوج آوا و جاوید رو بیشتر دوست دارم.
امیدوارم جاوید بفمهه که بچه‌ی آوا از خودشه؛ جنجال درست نشه فقط! اگه جاوید فکر کنه که بچه‌ی آوا از فرزانه، ممکنه از روی کینه و انتقام و لجبازی، بره ژیلا رو برگردونه یا با یه‌دختر دیگه وارد رابطه بشه.

Shadi
Shadi
11 ماه قبل

اوا و جاوید هیچوقت نباید باهم باشن
فرزان خیلی بهتره
خیلی اوا رو دوست داره

ArEs
ArEs
پاسخ به  Shadi
11 ماه قبل

کسی که چشش دنبال ناموس برادرش باشه اع سگ کمتره حالا چه اون برادر دوست باشه چه دشمن

رز آبی
رز آبی
پاسخ به  ArEs
11 ماه قبل

عزیزم این‌کلمه خیلی زشت و جنسیت‌زده و توهین‌آمیزه. هیچ‌زنی ناموس هیچ‌مردی نیست!

hihi
hihi
پاسخ به  رز آبی
11 ماه قبل

اره باهات موافقم و اینم اضافه کنم که اوا زن جاوید نیست طلاق گرفته و الان محرم و زن حلالی فرزانه پس فرزان اصلا کار اشتباهی نکرده و اتفاقا همین که بهش احترام میزاره و چون هنوز اون مرتیکه جاویدو دوست داره باهاش وارد رابطه نشده نشونه ی شعور و درک فهم بالاشه!

ArEs
ArEs
پاسخ به  hihi
11 ماه قبل

با چیش موافقی ؟ وقتی اعتراف عشق کرد لابد آوا زنش بود؟😏

رز آبی
رز آبی
پاسخ به  hihi
11 ماه قبل

کاملا موافقم عزیزم.🧡
ولی این‌حرفای من و شما اینجا بی‌فایده‌اس!
من ۸تا دیسلایک گرفتم، شما ۴تا. :))
چون می‌گیم ما ناموس هیچ‌مردی نیستیم و اینا علاقه دارن ناموس یه‌مرد باشن!!!
یک‌زن چقدر می‌تونه عزت‌نفسش پایین باشه که خودش رو ناموس یک‌مرد بدونه!!!!

ArEs
ArEs
پاسخ به  رز آبی
11 ماه قبل

یا تو درکی از واژه ناموس نداری یا چی؟بی خیال به قول خودت بی فایده اس

رز آبی
رز آبی
پاسخ به  رز آبی
11 ماه قبل

۸تا دیسلایک! باورم نمی‌شه!
و احتمال زیاد مخاطبان این رمان و کسایی که دیسلایک زدند اکثرا دخترند!
یعنی شما به‌عنوان یک‌دختر خودتون رو ناموس یک‌مرد می‌دونید؟!
متاسفم! متاسفم! فقط همین…

ArEs
ArEs
پاسخ به  رز آبی
11 ماه قبل

تو الان نمیری از غم دیسلایک هات اولا ، دوما واسه خودت متاسف شو ناموس ی مرد یعنی عزیز باشی و مهم برا اون مرد یعنی اون مرد که شامل همسر و برادر و پدر میشه رو تو غیرت و تعصب داره تو بیشتر رو واژه نامه ات کار کن بعد بیا خودم برات مراسم دیسلایک بگیرم

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط ArEs
رز آبی
رز آبی
پاسخ به  ArEs
11 ماه قبل

اولا برای شعور و ادبت متاسفم. البته از آدمی با این همچین‌سطح فکری بیشتر از اینم انتظاری نیست!
دوما خاک بر سر زنی که خودش رو ناموس یک مرد بدونه و از تعصب و غیرت‌داشتن یک‌مرد روی خودش لذت ببره.
سوما خاک بر سرت.
چارما دیگه رو پیام‌های من ریپلای نزن.

ArEs
ArEs
پاسخ به  رز آبی
11 ماه قبل

فقط همین میشه جوابت :🖕🏼🖕🏼🖕🏼🖕🏼

ArEs
ArEs
پاسخ به  Shadi
11 ماه قبل

آوا هم که اع خداشه .

ArEs
ArEs
11 ماه قبل

تو هر جدایی هر دو طرف مقصر ان حتی اگه شده یطرف 99% یطرف دیگه 1% همش نگین جاوید

ArEs
ArEs
11 ماه قبل

آوا ی احمقه جاوید هرچی که آدم بده قصه باشه حق داره از وجود بچه اش باخبر بشه آوا قطعا مادر خوبی نمیشه چون اونم خودخواه بخاطر خودش بچه اش رو از پدر واقعیش محروم می‌کنه جدایی اون و جاوید فقط ب دلیل خود خواهی نبود بلکه آوا هم لجباز بود فرزان هم هر طور که باشه نباید به آوا ابراز علاقه می کرد چون میدونست آوا هنوز به جاوید احساس داره فرزان هم آوا شده بود همدم تنهایی هاش و همین شد ترس از دست دادن آوا ولی باید می شد دوست نزدیکش تا ی فرد علاقه مند جاوید اگه هدف اش رو انتخاب کرد بازم حق داشت چون خودش کلی کمبود دید و نمی‌خواست بچه اش بشه ی عقده ای مثل خودش تو کل رمان آوا همش ناسازگاری داشت با جاوید و همش شاهد دعوا و جنگ شون بودیم تو این رمان همه ی حقی دارن آوا هم مونده تو چند راهی که جاوید؟فرزان؟خودش یا بچه اش؟ پس نگین جاوید فلان و بیسار

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط ArEs
ریحان
ریحان
پاسخ به  ArEs
11 ماه قبل

من حسش نداره بخوانم تو چجوری نوشتی؟🙄

ArEs
ArEs
پاسخ به  ریحان
11 ماه قبل

عصبی شدم نفهمیدم چطور 😅✌🏼

همتا
همتا
پاسخ به  ArEs
11 ماه قبل

حالا شایدم تصمیمش عوض شد

سحر
سحر
11 ماه قبل

هنوز مونده که از حسادت بترکی وقتی که شکم آوا جووونتو ببینی،.. اونموقع قیافت دیدن داره

hihi
hihi
11 ماه قبل

ای کاش اوا از جاوید باردار نمیشد من فرزانو بیشتر دوست دارم جاوید یه ادم خودخواهه که اوا هم کلی بهش زمان برای تغییر داد ولی اخرش با شکستن غرورش باعث جداییشون شد حتی اون اولا هم با تهدید اونم با استفاده از مادر مریض بیچارش مجبور به صیغش کرد ولی فرزان یه ادم منقطیه که ازین کارا نمیکنه جاوید قبلا فرصت داشت و خب ازش سو استفاده کرد ازش بدم میاد هرچقدرم که الان حالش خراب باشه یا پشیمون نتیجه کاراشه و خب من الان دارم لذت میبرم یه زمانی اوا رو اذیت کرد حالا خودش داره اذیت میشه نمیدونم یادتونه یا نه اما حتی اولین رابطشونم زوری از طرف جاوید بود خب این ادم چی داره که اوا ولش نمیکنه من که چیز جالبی توش نمیبینم جز غرور بیش از حد چندش و…..

آرتا
آرتا
پاسخ به  hihi
11 ماه قبل

حق تا قیامت👍👍👍
درسته جاوید بامزه ست اما از دید منطقی که بهش نگاه کنیم واقعا آدم خودخواهیه!!
الانم این حس و حالش نتیجه خودخواهیشه.
آوا هم داره تاوان کارای احمقانه ش را پرداخت میکنه.
دیگه چیش بده؟
نویسنده به این خوبی!😂 واقعا با این میزان که تاوان هر کسی را کف دستش میزاره به وجد اومدم.
اگه تو دادگستری کار میکرد یه پرونده هم روی زمین نمیموند.
بگذریم…
با این حال میگند دنیا دار مکافاته

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط آرتا
Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
11 ماه قبل

تا میاد این رمان تموم بشه من تموم میشم

دسته‌ها

22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x