رمان آوای نیاز تو پارت 188 - رمان دونی

 

 

اما با یاد استراحتا و خوابای زیادم یا وقتی داشتم موهام‌ و دوباره رنگ میکردم‌ و حالم بد شد به این حقیقت تلخ بیشتر و بیشتر پی می‌بردم

در آخر با یاد آخرین رابطم با جاوید آه از نهادم بلند شد و دنیا جلو چشمام تیره و تار شد…

 

احساس میکردم نمیتونم نفس بکشم و بغضِ تو گلوم داشت خفم میکرد اما شکسته نمیشد و حالم بد و بدتر میشد طوری که به خس خس افتاده بودم اما با سوزش یهویی سمتی از صورتم به خودم اومدم و تازه نگاهم به نگاه عسلی فرزان که روبه روم ایستاده بود و سیلی تو صورتم زده بود خورد و هق هقم شکسته شد!

 

اشکام رو صورتم روون شد… جوری اشک می‌ریختم که انگار دنیا داره برام‌ تموم میشه و فرزان متعجب از این حالتم خم شد و لب زد

_چت شده تو؟!

 

 

نمی‌تونستم جواب بدم یا بهتر بود بگم توان جواب دادن نداشتم

خودم هنوز تو بُهت شُک مونده بودم که صدای عدالت خانمم بلند شد

_دختر جون به لبمون کردی تو… خب بگو چی شده خوب بودی که… آقا فرزان فقط حالت تهوع داشت ‌اومدم به شما بگم این طفل معصوم دو سه روز این جوری شده یه دکتر بیارین بالا سرش همین… همچین بد نبود الان این طوری شد به خدا

 

فقط سرم و به چپ و راست تکون میدادم‌ و اشک میریختم که فرزان صورتم و گرفت جدی لب زد

_چته؟!… گریه نگن بگو چی شده؟

 

سری به چپ و راست تکون دادم هق هق کنان لب زدم

_وای فرزان… وای… بیچا… بیــــچاره شدم… بیچاره!

 

اشکام گوله گوله رو صورتم می‌ریخت

نگاهم به فرزانی بود که پشت میزش نشسته بود و یکی از دستاش رو روی صورتش گذاشته بود… هق هق خودم بلند تر شد و دوتا دستام و رو صورتم گذاشتم که صدای بمش به گوشم رسید

_بسه دیگه!

 

هیچ عکس العملی نشون ندادم که ادامه داد

_باید آزمایش بدی

 

نگاه اشکیم و بهش دادم و لب زدم

_خودم و میک…میکشم… به خدا… اگه..اگه وای..

_چرند نگو

_چرند نمیگم… این قدر جرعت ندارم خودم با دستای خودم یکی که هیچ گناهی نکرد‌رو بکشم اما جرعت این دارم که خودمو…

 

_بســه!

 

با صدای بلندش ادامه حرفم رو خوردم ولی گریم بند نمی‌اومد

چشماش و کلافه باز و بسته کرد و لب زد

_بحث خودکشی که یه حماقت و هیچ ربطی به جرعت نداره و کاری ندارم… چون جرعت یعنی این که با زندگی و مشکلاتش روبه رو شی نه که خودت و بکشی راحت شی! کدوم خری گفته مرگ دل و جرعت میخواد؟… زندگی کردن تو این دنیا جرعت میخواد آوا!

 

تن صداش خیلی بلند شده بود و من فقط اشک می‌ریختم که از جاش بلند شد و سمتم اومد و خیره تو صورتم شد

_گوش کن به من… یه مادر میتونه نطفه تو شکمش و که داره یه آدم میشه رو بکشه حتی میتونه به دنیا بیارشو ولش کنه به امون خدا اما این کار جرعت نمیخواد که رِذالت میخواد!

 

دستی رو صورتش کشید و به اطراف نگاه کرد و ادامه داد

_میدونم بلایی سر خودت و بچه تو شکمت نمیاری چوت قلبه پاکی داری… هر چند هنوز صد در صد معلوم نیست باردار باشی اما… اما آوا حماقت نکن، تصمیم عجولانه نگیر

 

با پایان حرفش دستم و رو صورتم گذاشتم و زار زدم

اون درک نمیکرد… اون اصلا چه می‌فهمید… این من بودم که شناسنامم سفید بود اما باردار بودم… این من بودم‌ که بچه تو شکمم مال مردیه که الان خودش یه زندگی جداگانه داره

من بودم‌ که حتی نمی‌دونستم پدر این بچه این بچرو میخواد یا نه

من بودم که تصمیم‌ گرفته بودم‌ جاوید و فراموش‌ کنم‌ و سعی‌ کنم‌ خودم و به فرزان‌ نزدیک‌ کنم اما حالا…

من بودم که همه چیمو باخته بودم نه اون!

سری به چپ و راست تکون دادم و گریه کنان لب زدم

_چیکار کنم؟!

 

نفس‌ عمیقی کشید و رو زانوش نشست و تو صورتم خیره شد با یه دستش اشکای رو صورتم پاک‌ کرد و لب زد

_تنها کاری که باید بکنی اینه که نگران نباشی… حالا چه قطعی باردار باشی یا نه!

 

سری به چپ و راست تکون دادم

_نه تو نمیفهمی فرزان!

 

_بفهمم نفهمم مهم نیست… مهم اینه که هر اتفاقی بیفته هر چیزی بشه سر این مسئله تو نباید نگران بشی… چون منو داری!

 

تو سکوت نگاهش میکردم که با اطمینان تمام ادامه داد

_یا بهتر بگم منو دارین!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زلال
زلال
1 سال قبل

کاش مثله اولا پارت بدن اه آدم خسته میشه

marya
marya
1 سال قبل

نه فرزان نباید خودشو جای پدر بچه جا بزنه🥲

sana
sana
1 سال قبل

بنظرم ب جاوید نمیگه بچه مال اونه با فرزان ازدواج میکنه به همه میگه بچه مال فرزانه😟

mahdie
mahdie
1 سال قبل

رمانش ارزش خوندن داره؟ یعنی کلیشه ای نیس؟

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  mahdie

فعلا که خوبه

علوی
علوی
1 سال قبل

تو همین چندتا کامنت مشخص می‌شه توقعات خوانندگان از داستان چقدر متفاوته.
و این یعنی داستان خوب بیان شده. تعلیق مناسبی داره و انتظار برای آینده داستان خیلی واقعیه
ممنون از نویسنده‌اش و ممنون از ادمین با انتخاب‌های خوبش

مدافع حقوق آوا
مدافع حقوق آوا
1 سال قبل

نهههههه من نمیخوام اوا دوباره بره با جاوید جاوید اگه ادم بود اوا رو گول نمیزد

آری
آری
1 سال قبل

به حضرت عباس تهش به فرزان برسه و جاوید هم فراموش کنه مورد عنایت قرار میدم نویسنده رو ، اگه قراره به فرزان برسه تکلیف مارو مشخص کنید دیگه نخونیم این رمانو

Sogol
Sogol
1 سال قبل

یعنی چی که منو دارین؟!🫤باباش اینجا بوقه؟!😂

آرتا
آرتا
1 سال قبل
پاسخ به  Sogol

عزیزم یعنی چی که بوقه؟
وقتی به مادر بچه اهمیت نمیده انتظار داری به خودِ بچه اهمیت بده؟
درسته ارتباط خونی مهمه ولی مسئولیت پذیری توی اذهان عمومی بد جا افتاده.
اینکه پدری فقط برای ارتباط خونی مسئولیت یک خانواده را بر عهده بگیره و برای عشق و علاقه اش نباشه اوج فاجعه اس.
بعدم اینا هنوز تکلیف خودشون و احساسشون مشخص نیست دیگه چه برسه به مسئولیت بچه که خودش به تنهایی خیلی سنگینه!

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x