رمان آوای نیاز تو پارت 70 - رمان دونی

 

 

جام بلند شدم و دنبالش رفتم و متوجه شدم داره سمت اتاق خوابی میره که خودش تنها توش می‌خوابید و تو اتاق خوابی که برامون مشترک شده بود پا نمیزاره با این حال منم پشت سرش خواستم تو اتاق برم که ایستاد و سمتم برگشت.

بهم خیره و با ترس نگاه می‌کرد که با اخمای درهم گفتم:

_چیشد؟!

_کجا میای؟

_منم خستم میخوام بخوابم

 

یکم نگاهم کرد و بعد مکثی نگاهش و ازم گرفت و اشاره ای به اتاق روبه رو کرد

_خب برو بگیر بخواب خسته ای

 

اخمام بیشتر و شدید تر تو هم رفت.

یه جورایی دیگه داشت بهم برمی‌خورد، مچ دستش و گرفتم کشیدم تو اتاق خواب و همون طور گفتم:

_باهم می‌خوابیم

 

کشیدمش سمت تخت که دستش و از دستم سعی کرد بکشه بیرون و همون طور با لحن مظلوم خودش اسمم و صدا زد

_جاوید؟

 

مکث کردم و نگاهم و به صورت مظلومش دادم که ادامه داد اما با لکنت

_نم…نمیخوام ک.کنارت بخوابم

 

کلافه شدم، شاید تو رابطه اذیتش کرده بودم و زیادی سخت گرفته بودم

_آوا رابطه اولت و شاید یکم بهت سخت گرفتم ولیــــ…

 

پرید وسط حرفم و با خجالت گفت:

_نه من… من بحثم اون نیست

 

 

 

فقط نگاهم بهش بود که سرش و انداخت پاین و دستش و از دستم کشید بیرون

_بزار یکم با خودم کنار بیام!

 

دوست داشتم سرش داد بزنم بگم نه همین الان دارم تو آتیش خواستنت می‌سوزم بفهم اما دستی رو صورتم کشیدم و بی هوا همین طور که سرم و بالا پایین تکون میدادم گفتم:

_خیله خب

 

از کنارش رد شدم و سمت اتاق روبه رو رفتم… در و باز کردم و وارد شدم و بی اختیار در و محکم بهم کوبیدم و تمام عصبانیتم و سر در خالی کردم!

 

 

×××

 

آوا

خواستم غلتی بزنم تو جام اما نمی‌تونستم و این خیلی کفریم کرده بود از طرفیم این قدر خسته بودم دوست نداشتم چشمام و باز کنم… با این حال لای چشمام و باز کردم و با قیافه غرق خواب جاوید مواجه شدم!… اولش فکر کردم خواب و خیال و خوابالودم اما دستی به چشمام کشیدم و متوجه شدم نه تنها خود جاوید بلکه تو بغلش قفل قفلم… دوست داشتم خودم و از بغلش بکشم بیرون و بیدارش کنم و بگم با اجازه کی اومدی کنارم خوابیدی؟ مگه نگفتم دوست ندارم در حال حاضر کنارت بخوابم اما دلم نیومد.

چهره ی غرق خوابش که شبیه پسر بچه های تخسش کرده بود اجازه نداد بیدارش کنم!

اما کفری شده بودم از دست خودم به خاطر خواب سنگینم که از بابام به ارث برده بودم.

پوفی کشیدم و خواستم یکم خودم از بغلش بکشم‌ بیرون اما یهو فشار دستاش دور بدنم بیشتر شد.

 

 

 

پوفی کشیدم و خواستم یکم خودم از بغلش بکشم‌ بیرون اما یهو فشار دستاش دور بدنم بیشتر شد… چشمام‌ گرد شد و حرصی نگاهش کردم‌ انگار که عروسکش و بغل کرده بود… به قدری محکم تو بغلش قفلم‌ کرده بود که نمی‌تونستم دستم و تکون بدم.

خیره تو صورت غرق خوابش بودم و حسابی کلافه بودم، نه این‌ طوری دیگه خوابم‌ نمی‌یبرد نه دلم‌ میومد بیدارش کنم، نگاهم‌ و دادم به ریشش که روی صورتش جا خشک‌ کرده بود و انگار قصد کوتاه کردنشونم‌ نداشت.

الحقم که بهشم‌ می‌یومد ولی من ته ریشش و بیشتر دوست داشتم؛ می‌دونستم به خاطر این که هنوزم ‌خودم بیرون میرم لباس مشکی تنم‌ میکنم‌ اونم به احترام‌ مادرم ریش و رو صورتش نگه داشته، هر چند که توقعی ازش نداشتم مگه مادر من و چقدر می‌شناخت؟

پوفی کشیدم و موهای جاوید که ریخته بودن‌ روی پیشونیش تکونی خوردن!

تو دلم‌ برای بار هزارم اعتراف کردم چقدر این مرد جذاب… واقعا خوشبحال دختری که تا آخر عمر باهاش باشه و پدر بچه هاش بشه این‌ مرد… من‌ که امید زیادی نداشتم بتونم نظر جاوید و عوض کنم و با این‌ حال می دونستم‌ اگه نظرش عوض نشه خودم میزارم بی سر و صدا از زندگیش می‌رم شایدم از زندگی اون و ژیلا!

نمی‌دونم چقدر تو رویاهای دخترونم و فکر و خیالای شبونم‌ چرخ زدم اما متوجه شدم دیگه نمی‌تونم با این وضع بخوابم و اصلا خوابمم پریده بود و اون خستگی چند دقیقه پیشم دیگه تو تنم نبود و دیده نمیشد‌.

از طرفیم نمی‌تونستم از جام بلند شم… دوباره خواستم از بغلش خودم بکشم بیرون که باز محکم تر گرفتم‌ و من و به خودش فشار داد طوری که صدای استخونامم شنیدم… شاکی به قیافش نگاهی کردم که توی خواب اخماش کشیده شده بود تو هم… دیگه نتونستم‌ تحمل کنم سرم و بردم جلو و خیره تو صورتش سر بینیش و بین دندونام گرفتم آروم‌ گازی گرفتم!

تکونی خورد و اخماش بیشتر توهم رفت و آروم‌ چشمای خواب آلودش و از هم باز کرد که کَمیم قرمز بود… یکم پلک زد و بعد متوجه موقعیتش شد و خیره به چشمای شاکی من با صدای بم و خوابالودش گفت:

_مرض داری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاصی

    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x