آبتین با تاسف سر به اطراف تکان میدهد.
-تموم کنید بچه ها…
بهادر رو به من با خنده ی مزخرفی داد میزند:
-حساب من با تو مال امشب نیست!! حسابم… با تو… امشب تموم نمیشه!
و خسته تر به اتابک نگاه میکند:
-امشب حسابِ… من و آقا اَتابکه! آقا اتابک مخلصیم… بزن که داداش بزرگِ رفیقم، عین داداش بزرگِ خودمه!!
اتابک با نفس نفس تهدید میکند:
-نه داداش، نه رفیق… فهمیدی یا نه؟!!
اما بهادر خیره به او، به من اشاره میکند:
-جلو این دختره بزن… خوشش میاد… حال کنید که زورِ نامردیتون، باهم… به زورِ من چربید!
از لجبازی اش حرصم میگیرد و بلند و با بغض میگویم:
-نامرد تویی… نامرد تویی که با نامردی بازی کردی… تو نامردی رو بهم یاد دادی!!
قهقهه ی نامتعادلی میزند و میان خنده سر بالا و پایین میکند:
-صبر کن حالا… دارم برات!
قهقهه ی نامتعادلی میزند و میان خنده سر بالا و پایین میکند:
-صبر کن حالا… دارم برات!
پشتم از وحشت تیر میکشد.
-امشب… تمومه…
توجهی به من نمیکند و خیره به اتابک میگوید:
-نامردی نکردم… نارفیقی نکردم… گوش نکردی… اروند رفیقم بود… گوش نمیکنی؟!!
اتابک با صدای دورگه ای میغرد:
-رفیق بودی، الان زنده بود!
بهادر دستانش را می اندازد و با نفس بلندی میگوید:
– حالا هرچقدر میخوای، بزن!
آبتین داد میزند:
-بهادر!
اتابک حمله میکند و تنها یک مشت میزند! و بهادر با همان مشت، تمام توانش را از دست میدهد و روی زمین می افتد. طاق باز… با دست و پایی باز… پخش زمین میشود!
همه ثانیه ها متحیر نگاه میکنند و صدایی از کسی درنمی آید. توی قلبم غوغا به پاست. نگاهم به بهادری که حتی نمیدانم به هوش است، یا از هوش رفته!
اتابک مشتهای گره زده اش را میفشارد و نفس نفس میزند. انگار هنوز از زدن بهادر سیر نشده… اما بعد از ثانیه ها نگاه کردن به بهادر، بالاخره عقب میکشد و میگوید:
-تموم!
صدای بچه ها بلند میشود. آبتین بلافاصله به سمت بهادر پا تند میکند. میان همهمه، همانطور ایستاده ام و نمیدانم چه کنم… کجا بروم… چه بگویم؟!!
صدای بچه ها توی سرم می پیچد. بعضی ها اعتراض دارند… بعضی ها ناراضی… اکثرا بازنده ی شرطبندی… و بعضی ها برنده… با تمامِ اینها، نگران رفیق هایشان…
صدای آبتین بلند میشود:
-زنگ بزنید اورژانس…
یکی میگوید:
-توام باید بری اتابک… سر و صورتت داغونه…
اتابک جوابی نمیدهد و اخم هایش به شدت در هم است. متین با اخم غلیظی از کنارم رد میشود و زمزمه میکند:
-چقدر دلم میخواد بزنمت!
لب ورمیچینم و با بغض ناخواسته ای رو به متین میگویم:
-غلط نکن…
با نفرت چشم میگیرد و گوشی را دم گوشش میگذارد.
-الو اورژانس؟
پوفی میکشم و چشم میگیرم. نگاهم دور تا دور میچرخد. و در آخر، روی بهادری می ماند که با کمک آبتین نیم خیز شده و… نگاه یک چشمیِ طلبکار و برزخی اش به من است!!
عه… زنده است!
-زنده ای؟!!
چشمش از کینه ی وحشتناکی باریک میشود. خب انگار… هوش و حواسش هم سر جایش است! هوف…
-بیهوش نشدی؟!!
نفس هایش هم ترسناک است و قلبم را میلرزاند! آبتین و چندتا از پسرها نگاه بین من و او جابجا میکنند.
قدم کوتاهی برمیدارم و نمیدانم چه بگویم… با تکخندی بلغور میکنم:
-یه چشمی نگاه نکن، شبیه جک گنجیشکه میشی!
آبتین لب جمع میکند و رو به من آرام تذکر میدهد:
-حورا هیچی نگو…
به خدا نمیخواهم چیزی بگویم… اما زبانم از دستورِ مغزم سرپیچی میکند و با خنده ی هولی میگویم:
-خب الان چرا به من نگاه میکنه؟
متین با اخم میگوید:
-چون همش زیر سر توئه!
شانه هایم را رو به نگاه بهادر بالا میکشم:
-وا خب به من چه؟!!
صدای خنده ی چند پسر به گوش میرسد. یکی میپرسد:
-دوست دخترشه؟!
بی اراده رو به آن پسر گارد میگیرم:
-زبونتون رو گاز بگیرید آقای محترم… من غلط بکنم دوست دخترِ این…
نگاهش که میکنم، زبانم به سختی میچرخد:
-این… آیدی…
متین میگوید:
-ای رو تو برم!
حرصم میگیرد و رو بهش میگویم:
-میشه اظهار نظر نکنی؟ به خاطر آبتین هیچی بهت نمیگم، وگرنه بهت میگفتم که چقدر نچسب و فضول و بچه پررویی!
متین با بهت و عصبانیت میگوید:
-گفتی!
-گفتم اگه…
آبتین به هردو مان تذکر میدهد:
-بچه ها!
پشت چشمی برای متین نازک میکنم و به سمت بهادر میروم. و خیره به یک چشم باز و دیوانه اش میگویم:
-خب حالا توام… دوست نداشتم وایسم و مشت خوردنت رو تماشا کنم…
آهی میکشم و ادامه میدهم:
-بلکه دوست داشتم که خودم اون مشت ها رو تو صورتت میزدم!
صدای ریز خنده ها به گوشم میرسد و آبتین سرش را پایین می اندازد که خنده اش را فرو بدهد! بهادر با چنان تهدیدی نگاهم میکند که حتم دارم اگر جان داشت و سرِ پا بود، قطعا من الان جنازه ای روی زمین بودم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
پارت جدید کو؟
پارت جدید کووو
خوابم میاد پارت جدید نمیذارید؟ 🙄
فرداشب
جدی ممنون عزیزم اطلاع دادی
شبتون آروم
آره خواهش میکنم شبتون بخیر
ینی چیییییی پارت جدید کو پس😢😭
پارت جدید کوو؟ :wpds_sad:
چرا امشب پارت نمیزازه
کوپارت جدیدپس؟؟🧐🧐
ب قرآن بهترین رمانههههه
دقیقا
خیلی کمه🥺
Perfect👌
چرا چرا جونه ادمو میگیری اخه خب بیشتر بنویس بی رحم