-فعلا که داری با خودت این کارو میکنی دیوونه… میگم تموم شد… زیبا هم تموم شد… چرا این همه زیبایی رو واسه خودت زشت و سخت میکنی؟! میخوای خودتو از بین ببری؟!

 

بلافاصله پیام میدهد:

-خوشگل بود، اما قسمت خوشگل ترش مونده خوشگله!

 

پوفی میکشم و روی تخت طاق باز می افتم. گوشی را جلوی چشمانم میگیرم و با قلبی که لرزِ ترسناک… و لذت بخشی دارد، تایپ میکنم:

-خوشگل تر از اینکه همه ی اون طبقه مال توست؟!!

 

پیام را ارسال میکنم. دستم می افتد… به سقف خیره میشوم. گفتم… فهمید؟! خر است اگر نفهمد!

 

که میفهمد! یک دقیقه ی دیگر تماس تصویری میگیرد! تماس تصویری… ساعت دو و چهل و پنج دقیقه ی نیمه شب!!

 

قلبم مثل طبل شروع به کوبش میکند. جواب بدهم… ندهم… چرا ندهم؟! مگر میتوانم این لحظه ها را از دست بدهم؟! دیدن قیافه اش… صورت و… نگاه و… چشمهایش!

 

در فضای تقریبا تاریک اتاق، روی تخت می نشینم. تاپ به تن دارم و موهایم باز دورم ریخته و صورتم خالی از آرایش و نفس هایم بلند و یکی درمیان!

 

نگاهی به در بسته ی اتاق میکنم، و نگاهی به صفحه ی گوشی. باید جوابش را بدهم… و ببینمش… و او هم مرا ببیند… منِ مغرور و برنده، و رفته را!

 

با بازدم بلندی تماس را وصل میکنم… و لحظه ای دیگر، صورت به شدت آش و لاش شده اش توی صفحه ی گوشی نمایان میشود!

 

تکخندِ بی نفسی دارم و آرام میگویم:

-های… های آیدین… های!

 

و دست هم برایش تکان میدهم! با یک چشم… و بینیِ باندپیچی شده و لبِ زخمی و باد کرده و گونه ی ورم کرده، اصلا مشخص نیست که بهادر است! فقط آن نگاه، نگاهِ خودش است!

 

وقتی که اخم میکند، تا دقیق تر صورتِ ناواضحِ منی که فقط نورِ گوشی روی صورتم تابیده، ببیند.

-کجایی؟!

 

و صدایش عجیب بهت زده است! خنده ام وسعت میگیرد. دندانهای سفیدم توی صفحه نمایان میشود و آرام میگویم:

-دوست داری کجا باشم؟!

 

 

 

 

خالی از حتی کمی خونسردی، میغرد:

-دارم میپرسم کجایی… مثل آدم جواب بده!!

 

برعکس او، ظاهر من آرام است… آرام و… ذوق زده و وحشت زده و خندان و حریص و کمی… یک کمی بغض!

 

-خیلی بد صحبت میکنی آقای بهادر… من چقدر باید تذکر بدم؟!

 

میخندد و صورتش جمع میشود. اخم میکند و آرام و با حرص میگوید:

-نکن من‌و اذیت حوری… نکن! الان کجایی؟!

 

سر برایش کج میکنم و با ناز میگوید:

-یه جای خوب…

 

بلافاصله میگوید:

-پاشو بیا اینجا، نازتو بکنم!

 

خنده ام با حیرت و شرم همراه میشود و بد گفت… نگفت… نگفت؟!

-کجا؟!

 

حرص میخورد و بهت زده است و میخندد.

-پاشو لَشِتو جمع کن، بیا اینجا پیشِ من!

 

لبهایم را برایش جمع میکنم.

-بازم بد حرف زدی…

 

حالا رنگ و روی خراب شده اش را هم میتوانم ببینم! خنده ای که نفسش را دارد میبُرد!!

 

-نکن لباتو اونطوری… نکن سرطان… نکن!

 

بغضِ لعنتی… لبهایم غنچه میشوند و میگویم:

-چرا هنوز بیداری؟!

 

دیوانه تر چشم میفشارد و آرامتر تکرار میکند:

-من اون لبا رو جر میدم حوری… نکن!

 

عجب حال خرابی دارد… عجب خرابتر از لحظه ایست که به اتابک باخت!

 

گوشی را نزدیکتر می آوردم و پچ پچ میکنم:

-به خودت فشار نیار بها…

 

مثل خودم آرام میگوید:

-من پاره‌ت میکنم حوری… نکن!

 

میخندم و زمزمه میکنم:

-عه بی ادب!

 

میخندد و درمانده ناله میکند:

-گوه نخور حوریِ من… فقط دهنِ خوشگلِتو واسه بها باز کن، بگو که خونه ای!

 

-بها اینطوری حرف بزنی، قطع میکنما!

 

اخم و نازم را با دقت و نفرت نگاه میکند. نفسش به سختی بالا می آید گویی! و سرخ تر شده است صورتش، درست است؟!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
jennie blink
jennie blink
2 سال قبل
پارت جدید کووووووو؟؟؟؟؟ 
jennie blink
jennie blink
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

چند روزه پارت نداده خیلی فاصله افتاده آخر پارت میده یا نه؟

'F'
'F'
2 سال قبل

اقا وجدانا نمیخواین پارت بزارین؟

Hani
Hani
2 سال قبل

پارت جدید کی میاد پس

...
...
2 سال قبل

وای من چقدر ازین دختره صگ بدم میاد

nothing
nothing
2 سال قبل

خیلی خوبه رمانش ولی چرا یهو پارتاش کوتاه شد و هر روز نیست؟

Elena
Elena
2 سال قبل

اگه این دیر پارت گذاشتن هارو فاکتور بگیریم رمان قشنگ وهیجانی هست زود ب زود پارت بزارین👍👍

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x