رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 158

5
(3)

 

 

 

 

وویی جانم جمع شد! خوب میفهمم که مسخره میکند و روانم پاک به هم میریزد. میغرم:

 

-من غلط بکنم زنِ تو بشم! من به ریش جد و آبادم خندیدم که زن توئه لندهور بشم. لاتِ بو گندوی حیوون بازِ بی سرو پای خر با خودت چی فکر کردی پاشدی اومدی خونه ی ما؟!!

 

و نفرت از تک تک جملاتم میبارد. منتظرم از کوره در برود و بار دیگر یک دعوای درست و حسابی بینمان راه بیفتد. فقط این خواستگاری به هم بخورد و تمام شود!

 

اما او فقط لبخندی میزند و سرش را نزدیکتر می آورد:

 

-بد بازی ای شروع کردی حوریه…بد کردی باهام! انقدر دیوونه م کردی که منو کشوندی اینجا. حالا میرسیم به بقیه ی بازی که نوبت منه! ببین چه بازی ای راه بندازم…ببین چی به روزت بیارم دخترِ حاج سجاد… حوریه!

 

سرم به دوران می افتد. قصد جانم را دارد به خدا!

 

صدای بابا می آید که میگوید:

-بفرما پسرم…خوش اومدی…

 

محترمانه و با آن لحن مخصوص خودش میگوید:

-رو چِشَم حاجی در خدمتیم..

 

و بازهم نگاه تهدیدوارش را به من میدهد و آرام میگوید:

 

-امشبه رو باهام راه بیا عروس خانوم. اومدم ازت بله رو بگیرم و تا نگیرم بیخیالت نمیشم.

 

از نفرت گوشه ی لب میپرد:

 

-تو خواب ببینی به توئه چندش بله بدم.

میخندد و با لذت و آرام میگوید:

 

-گرفتار شدی، خلاصی ام نداری. جات آخر پیش خودمه حوریه. وا بده…مثلِ یه عاشقِ چشم انتظار رفتار کن که عشقش بالاخره اومد خواستگاریش…همونقدر مشتاق بله رو به من بده!

 

دلم یک دنیا گریه میخواهد و تو سر زدن و جیغ زدن و فرار کردن و مویه کردن و گیس کشیدن و جامه دریدن و فایده ای دارد؟! این نگاه شرور میگوید که حتی مرگ هم فایده ندارد!

 

از کنارم میگذرد و نگاه من با نفس بریده، به دنبالش کشیده میشود. همه چیز واقعی و جدی ست و او اینجاست! خواستگار از فرنگ برگشته؟! آه خدا این رسمش نبود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همانطور مات و مبهوت آن وسط مانده ام و نگاهم به اویی ست که با احترام به بابا و وحید دست میدهد و با لحن مخصوص به خود سلام و احوالپرسی میکند.

 

همه از صورت درب و داغون و تیپ عجیب غریبش متعجب مانده اند.

 

مثلا تیپ هم زده و لباس پلو خوری هایش را تنش کرده خیر سرش! کت و شلوارِ آجری رنگی که کمی به هیکلش گشاد است، و یک پیرهن مردانه ی زرد رنگ که دو دکمه ی بالایش باز است و موهای بلند و حالت داری که دورش ریخته به اضافه ی کبودی ها و زخم های صورتش از مبارزه ی هفته ی پیش!

 

به خدا که به عمد اینطور تیپ زده… خودِ بهادرش را تمام و کمال برایم آورده!

 

و واقعا اینجاست!! چرا باور نمیکنم؟! از بهت و حیرت بیرون نمی آیم؟!! واقعا این وحشیِ بازنده از کجا در خانه ی ما و روی سر من چه آوار شده است؟!!

 

با آن حرف زدنش که سری برای بابا تکان میدهد:

 

– مخلصِ آقای بهشتی… حاجی ما کوچیکِتیم…

 

بابا با خنده ای که خوب میفهمم تعجب به همراهش دارد، میگوید:

 

-بزرگواری پسرم… پسرِ کوچیک آقا منصوری، درسته؟

 

نگاهم تیز به سمت عمو منصور میچرخد. پسرِ اوست! پسرِ خودش!! خدایا باورم نمیشود…

 

پسر از فرنگ برگشته اش…پسر عاقل و فهمیده و مهندس و اهلش…خوشتیپ و قد و بالای رعنایش! اینها خانوادگی بازی ام داده اند؟!!

 

عمو منصور هم؟!! یعنی… عمو منصور… دست به یکی کرده با این جانور؟!

 

بهادر با تکخندی می نشیند و با صدا دستی به سینه میزند و میگوید:

 

-بله… کوچیک شما، بهادر!

 

لعنتی لعنتی! خودِ خودش است…بهادر!! یا آیدین…یا جواهریان…که آشنای دور نیست… وای خدا چقدر گیج و عصبانی ام! دلم میخواهد خرخره ی عمو منصور را بجوَم!!

 

بابا با صدای تحلیل رفته ای میگوید:

 

-آقایی… ماشالله! یادم نمیاد آقا منصور همچین پسرِ با کمالاتی هم داشته باشه!!

 

آق میرزا* خنده اش میگیرد! و بهش حق میدهم…شوهر سوره فکر میکند، آیا خواستگار حورای پر افاده، همچین عتیقه ای است!

 

آن هم بعد از رد کردنِ البرزِ همه چی تمامی که دربه در به دنبال رضایتم بود. چه اهدافی داشتم و چه عجق وجقی جلوی پایم سبز شد!!

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خری که همش تو رمان دونی پلاسه :/
خری که همش تو رمان دونی پلاسه :/
1 سال قبل

عالیه به به

'F'
'F'
1 سال قبل

عجب!

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x