رمان تارگت پارت 201 - رمان دونی

 

باید حساب شده تر پیش می رفتم.. نمی خواستم اعتیاد پیدا کنم به این رابطه هایی که.. از حق نگذریم.. پر لذت بود.. انقدری که همه اهدافم تحت الشعاع قرار بگیره.
واسه همین.. بعضی وقتا لازم بود ولش کنم تا از جلوی چشمام دور بشه بلکه منم بتونم به خودم بیام و یه جورایی ریکاوری بشم.
مثل همین الآن که با بهانه خودم و تا آشپزخونه کشوندم و پشت به راه پله بدون اینکه کار خاصی بکنم وایستادم.. تا بالاخره صدای تاپ و تاپ پر استرس و عجله قدم هایی که پایین اومد به گوشم خورد و بعد.. صدای باز و بسته شدن در ورودی.
پوزخندی رو لبم نشست و نفس عمیقی کشیدم.. کم کم داشت بازی رو یاد می گرفت و خوب بود که سعی داشت خودش و قوی نشون بده.. هرچند که حاضر بودم قسم بخورم از درون.. هزار هزار تیکه شده.
×××××
اگه بگم اصلاً نفهمیدم ساعت هایی که تو هتل مشغول کارم بودم چه جوری گذشت و چه جوری سفارش مشتری ها رو گرفتم و جواب سوالاشون و دادم دروغ نگفتم.
بعد از کاری که امروز صبح باهام کرد.. انگار تو یه خلاء گیر افتاده بودم و هیچی از اوضاع و شرایط دور و برم نمی فهمیدم.
کاملاً ربات گونه داشتم همه کارام و انجام می دادم.. سر ساعت خودم و رسوندم اینجا.. لباسام و عوض کردم.. مشغول شدم و حتی فرزتر از همیشه بین میزها جا به جا می شدم و سفارش می گرفتم.. بی اهمیت به دردی که گاهی زیر دلم می پیچید و سعی داشت بهم بفهمونه امروز و دیشب چه زجری رو تحمل کردم همه کارام و بی نقص انجام دادم.. انقدری که حتی سمیع هم بالاخره امروز بهم متلک ننداخت و ترجیح داد تو سکوت از کنارم رد بشه و خب.. سکوت سمیع یعنی.. داشتم کارم و درست انجام می دادم.
ولی خودم که خوب می دونستم همه اینا کاذبه و من.. فقط به یه تلنگر احتیاج دارم برای منفجر شدن.. شاید انقدر قرار بود وضعیتم بعد از اون انفجار وخیم بشه که سلول های بدنم هم دلشون برام سوخته بود و داشتن با دقیق و منظم کار کردن.. این پروسه رو عقب مینداختن!
کارم که تموم شد بعد از خدافظی با همکارا رفتم سمت لابی.. دیگه امشب باید می رفتم خونه. با اینکه آفرین خیلی بهم اصرار کرد برم پیشش ولی.. دوست نداشتم یه بار دیگه مجبور بشم به دایی پیام بدم و بگم شب نمیام.

وقتایی که اون عوضی من و به زور تو خونه اش نگه می داشت فکر می کردن پیش آفرینم.. پس دیگه کلاً باید دور شب موندن خونه آفرین و خط می کشیدم.. چون میران جورش می کشید.
اما خب.. این فکر و خیالا انقدری دووم نداشت.. انگار یادم رفته بود چند روزی هست که تبدیل شدم به یه حیوون رام و دست آموز و افسارمم افتاده دست این آدم بی شرمی که بازم جلوی در هتل تو ماشینش منتظر من نشسته و با وقاحت به محض دیدنم چشمک می زنه و نیشش تا بناگوش باز می شه.
دیگه چی می خواد از جونم؟ رابطه امروزمون و که به جای شب صبح روم پیاده کرد.. اونم به وحشیانه ترین شکل ممکن.. بسش نبود؟ چرا سیرمونی نداشت؟ چرا انقدر داشت مانور می داد رو این مسئله؟
دوست نداشتم کاری کنم تا نقطه ضعف دستش بدم و اونم پیش خودش فکر کنه می تونه از این طریق من و تحت فشار بذاره ولی.. مگه دست من بود؟
این مسئله خواه ناخواه برام تبدیل به نقطه ضعف شده بود و من.. دیگه واقعاً نمی دونستم باید چه برخوردی باهاش داشته باشم.
آب دهنم و قورت دادم و همونجا جلوی در هتل خیره بهش موندم و دنبال یه راه دیگه ای برای فرار که صدای قدم هایی که نزدیکم می شد به گوشم خورد و بعد از اون یکی صدام زد:
– درین خانوم؟
متعجب از اینکه کی اینجا من و به اسم کوچیک صدا می زنه برگشتم و با دیدن آرمین.. پسر دایی صدرا.. ماتم برد.. اینجا چیکار می کرد؟
– سلام..
سریع به خودم اومدم و خدا رو شکر کردم که چند دقیقه پیش رژ لبم و تمدید کردم.. وگرنه از این فاصله حتماً چشمش به زخم و کبودی روی لبم می افتاد و بعد صاف می ذاشتش کف دست دایی و زن دایی..
– سلام.. خوبید؟
– ممنون.. شما خوبی؟!
نیم نگاهی به میران که حالا با یه ابروی بالا رفته.. بدون هیچ واکنش خاصی داشت بهمون نگاه می کرد انداختم و ضربان قلبم اوج گرفت.
اگه ردش نمی کردم.. صد در صد پیاده می شد و یه آبروریزی بزرگی راه مینداخت.. اگه تا الآنم کاری نکرده بود واسه این بود که داشت صبر می کرد تا خودم وارد عمل بشم و اگه از من حرکتی نمی دید.. بدون شک اقدام می کرد و اون موقع دیگه کار خیلی سخت می شد.
– اینجا چیکار می کنید؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

واویلا

Ella
Ella
2 سال قبل

تا الان خیلی گشتم ولی واقعا میگم هیچ رمانی بهتر از این پیدا نکردم کلا یه چیز دیگه اس این

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x