رمان تارگت پارت 210 - رمان دونی

 

یه ابروش بالا پرید و مشخص بود که ادامه سوالم و می دونه و فقط برای اینکه وقت بخره تا دنبال یه جواب مناسب بگرده حین خاروندن زیر چونه اش گفت:
– خب؟
– پس چرا انقدر برات مهمه.. لذت بردن من؟ منی که انقدر.. انقدر بی ارزشم برات.. منی که اصلاً.. در حد و اندازه ات نیستم! منی که یه آدم متوهم و زود باورم.. که خیال می کردم قحطی آدم اومده که تو.. در عرض دو سه ماه.. عاشق و شیفته ام بشی.. خودت اون روز گفتی.. دیگه هرچی بگی راسته و دروغ ازت نمی شنوم.. پس.. پس این حرفا هم جدی گفتی دیگه نه؟
نفس عمیقی کشید و خیره تو چشمام.. با همون نگاه تو خالی شده و چهره بی حسی که من و یاد فردای اولین رابطه امون مینداخت.. سرش و به تایید تکون داد..
– آره.. هدفم همینه ولی.. کی گفتم قصد جونت و دارم؟ وقتی می بینم به خاطر یه رابطه انقدر به خودت فشار میاری که کارت به بیمارستان می کشه و اگه به موقع نمی رسوندنت ممکن بود بمیری.. ترجیح می دم تو هم از این رابطه ها لذت ببری تا تهش به همچین جایی ختم نشه و.. منم به خاطر همون آدم بی ارزش.. توی دردسر نیفتم. به هر حال.. مرگ مشکوکت.. پای منم به قضیه باز می کنه چون.. از بخت بد چند نفر من و به عنوان نامزدت شناختن!
نگاه مات مونده ام و ازش گرفتم.. دیگه بهتر از این نمی تونست بهم بفهمونه که حتی مرگم هم باعث نمی شه خم به ابرو بیاره و شاید فقط.. فکرِ به دردسر افتادن خودش.. اذیتش کنه.. نه عذاب وجدان و پشیمونی!
هرچند که اگه به چیزی جز این فکر می کردم هم.. توقع بی جایی بود.. اگه قرار بود یه روز پشیمونی سراغش بیاد.. تو تک تک اون دو سه ماهی که بهترین روزا رو با هم گذروندیم این اتفاق می افتاد. نه الآن که دیگه حتی اگه با بلندترین صدای ممکن این پشیمونی رو به زبون بیاره.. هیچ تاثیری روی من و این قلب هزار تیکه شده ام.. نمی ذاره!
– چی کار می کنی؟ باهام راه میای یا نه؟
اگه به خودم بود.. هرطور شده بهش می فهموندم با این حرفای آخرش.. درجه نفرتم ازش چندین برابر شد و تا آخر عمرم راضی به تکرار اون رابطه های پر از زجر و آسیب روحی و روانی نمی شم.
ولی هنوز تحت تاثیر همون نقشی بودم که فیلمنامه اش و آفرین برام نوشته بود و تو همون حال با بیچارگی که حس دلسوزیش و به غلیان بندازه لب زدم:
– خسته شدم میران.. خیلی خسته شدم! اگه.. اگه باهات راه بیام. همه چی برام راحت تر می شه؟

– آره.. آره قول می دم!
دلم می خواست پوزخند بزنم.. «قول می دم» چی باعث شده بود فکر کنه که من.. رو قول یه آدم پست فطرت بی وجدان.. حساب باز می کنم!
با این حال.. از این ملایمتش.. سوءاستفاده کردم و گفتم:
– یعنی دیگه اذیتم نمی کنی؟ دیگه تهدیدم نمی کنی؟ دیگه مجبورم نمی کنی کارایی رو بکنم که دوست ندارم و خودتم.. خوب می دونی با انجام دادنش اذیت می شم؟
– من کار خاصی باهات نمی کنم. فقط تو باید رو خودت کار کنی.. باید به این شرایط جدید عادت کنی.. باید دیدگاهت و عوض کنی.. اگه به چشم آزار و اذیت نبینیش.. خب اذیت نمی شی. اون تهدیدم.. تا وقتی مسالمت آمیز کنار هم بمونیم و من و با جفتک انداختن های بیخود عصبی نکنی.. دیوونه ام مگه عملیش کنم؟ عملی کردنش یعنی.. از دست دادن تو.. منم که هنوز ازت سیر نشدم که بخوام.. مقدمات جداییمون و فراهم کنم!
یه دستم که زیر ملافه بود و به چشمش نمی رسید محکم مشت کردم و سعی کردم نامحسوس نفس عمیق بکشم.. چون حرفاش باز من و داشت به مرحله نفس نفس زدن می کشوند.
با اینکه شک داشتم از پس این نقش بربیام و بتونم با این آدم یه رابطه لذت بخش و تجربه کنم.. ولی فقط برای اینکه مطمئن باشم از هر راهی رفتم و بازم نتیجه نگرفتم.. لب زدم:
– باشه!
– باشه چی؟
– باهات راه میام.. بریم خونه ات!
خیره بودم تو چشماش و حس کردم که یه لحظه جا خورد.. ولی لبخندی که تا نزدیکای گوشش کش اومد.. نمی ذاشت این تعجب بیشتر از این به چشم بیاد.
– آفرین دختر خوب.. آخ ببخشید..
چشمکی زد و صاف وایستاد..
– یادم نبود دیگه دختر نیستی!
تمام تنم تو یه لحظه لرزید و دهنم خشک شد.. می دونستم از حالا به بعد.. با هر کاری.. با هر حرکت و حرف و نیش کلامی.. فقط می خواد من و امتحان کنه تا ببینه حرفی که الآن بهش زدم.. چقدرش واقعیه و چقدرش دروغ.
می خواد ببینه من بازم مثل قبل.. نسبت به حرفای مزخرفش.. واکنش های تند و عصبی نشون می دم یا.. سعی می کنم بی تفاوت تر از کنارش رد بشم.
واسه همین باید تا جایی که می تونستم خودم و کنترل کنم و میران و به این باور برسونم که با این حرفا و کارا نمی تونه شکنجه ام بده..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هانی
هانی
2 سال قبل

چرا دیگه هر روز پارت نمیزارید

mehr58
mehr58
2 سال قبل

ای وللل دختر شجاع

Rasha
Rasha
2 سال قبل

چقده میران چیزکشههه

Ftm
Ftm
2 سال قبل

سایت خیلییییی سخت بالا اورد

Zahra...
Zahra...
2 سال قبل

هعی بالاخره درین یه حرکتی زد، فعلا میران مات میشه تاببینیم ادامش چیه 😂

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x