رمان تارگت پارت 249 - رمان دونی

 

 

 

خواست من و دنبال خودش بکشونه که یه لحظه پاهام و روی زمین سفت کردم و وقتی سرش به سمتم چرخید با بهت پرسیدم:

– یعنی چی… دنبال زنشه؟

– نمی دونم به خدا.. انگار اسمش منصور شعبانیه.. همه اش داره می گه به اون سلیطه بگید بیاد آدرس و نشونی زنم و بده!

دهنم از تعجب باز موند و از اون لحظه به بعد بدون اینکه اختیاری روی قدم هام داشته باشم.. دنبالش کشیده شدم.. چون ذهنم داشت با سرعت نور به عقب برمی گشت و یادش می افتاد که این حرفا.. خیلی آشناست و با یه کم فکر کردن یادت میاد اون آدم کیه.

بدبختی جدیدت.. یا نه.. در واقع بدبختی قدیمی زندگیم دوباره به سرم نازل شده بود.. آدمی که قبل از میران نقش داشت تو یکی کردن روز و شبم.

درسته که یه مدت غیبش زده بود و من به خیال اینکه مشکل و بدبختیش که من و باعث و بانیش می دونست حل شده خیال خودم و راحت می کردم ولی.. حالا داشتم می فهمیدم که هیچ وقت نباید خوش ببین باشم.. چون بدبختی های زندگی من.. تمومی ندارن.

با همه اینا امید داشتم که حدسیاتم اشتباه باشه و اون آدمم اومده باشه سراغ یکی دیگه.. ولی خیلی سریع این فکر از سرم پاک شد..

به محض دیدنشون که مثل یه سد محکم تو راهرو وایستاده بودن تا احتمالاً جار و جنجالش بیشتر از این آبروی رستوران و جلوی مشتری ها نبره.. قدم هام از حرکت وایستاد و با چشمای پر شده از اشک… خیره شدم به آدمی که کنار دو تا مامور مرد و زن وایستاده بود و داشت با خشم و نفرت و طلبکارانه بهم نگاه می کرد.

تا حالا از نزدیک ندیده بودمش.. همیشه یا صداش و از پشت تلفن شنیدم و یا.. پیام های بی ادبانه پر از تهدیدش و روی گوشیم دیدم.

آخریشم همین چند وقت پیش بود که کاری کرد توی مترو از حال برم..

ولی حالا که رو به روم بود.. داشتم می دیدم که برام آشناست و خیلی سریع یادم افتاد یه بار عکسش و تو کیف پول زنش دیدم.. همون آدمی که با مظلوم نمایی کاری کرد بهش اعتماد کنم و من.. حالا داشتم چوبش و می خوردم.. همون آدمی که این شیر زخم خورده سراغش و می خواست از من بگیره.. درحالیکه خودمم نفهمیدم کی و چه جوری ازش نارو خوردم..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دختری که تازه تو این هتل استخدام شده بود و انقدر مظلوم به نظر می رسید که همه رو خیلی سریع شیفته خودش کرد.. بیشتر از همه هم.. من بدبخت و.. کسی که اسمش مطمئناً تا آخر عمر از تو سرم بیرون نمی ره تا همیشه یادم بیفته تاوان اعتماد بیجا چی می تونه باشه.. شکوفه شعبانی..

– خودشه؟

با صدای ماموری که رو به همون مرد سوال می پرسید به خودم اومدم و آب دهنم و قورت دادم.. اونم نگاهی به مامور انداخت و جواب داد:

– من تا حالا از نزدیک ندیدمش جناب سروان..

با اخم یه قدم به سمتم برداشت و با لحن بدی غرید:

– درین کاشانی خودتی دیگه؟

انقدر ترسیده و هراسون بودم که یه کلمه هم نتونستم حرف بزنم.. همه اعضای بدنم از کار افتاده بود و اینکه هنوز سرپا وایستاده بودم جای تعجب داشت.

تا اینکه سمیع به جای من جواب داد و گفت:

– بله آقا خودشه!

ماموره گفت:

– شما اجازه بده خودش صحبت کنه!

بعد رو به من پرسید:

– خانوم شما درین کاشانی هستی؟

نفسم و لرزون و مقطع مقطع بیرون فرستادم و.. درحالیکه کنترلی روی رعشه بدنم که بیشتر روی فک و چونه ام داشت خودش و نشون می داد نداشتم با جون کندن لب زدم:

– بــ… بله!

– این آقا از شما شکایت کرده.. به جرم قایم کردن خانومشون.. و اینکه حاضر نیستید حتی آدرس و شماره تلفنی ازش بدید. برای همین لازمه که با ما بیاید کلانتری..

اشاره اش به مامور زنی که همراهش بود و دیدم و زبونم باز شد.. چون اگه می خواستم همین شکلی ساکت و وحشتزده بمونم با سر پرت می شدم وسط منجلابی که نه تقصیری توی به وجود اومدنش داشتم و نه.. راهی برای خلاص شدن ازش وجود داشت.

قبل از اینکه مامور زن بهم برسه نالیدم:

– به خدا.. به خدا من نمی دونم خانومش کجاست… اصلاً دیگه ازش خبر ندارم. خودمم نفهمیدم چرا یهو رفت و کجا رفت.

شعبانی پوزخند غلیظی زد و توپید:

– شیش ماهه داره با همین مظلوم نمایی و قسم های دروغ من و بازی می ده. ولی من که مطمئنم هرچی هست زیر سر خود کلاش و سلیطه اشه!

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستم به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

      خلاصه رمان :   آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم می‌ریزه! دختر جوونی که مورد آزار از سمت همسر معتادش واقع شده و طی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

ببین نویسنده من الان امیدم فقط به توئه.. چون من رمان تو و دلارای رو میخوندم.. الان یه هفته ای که دلارای پارت گذاری نشده و تو فقط داری پارت گذاری می‌کنی.. ببین لطفا ازت خواهش میکنم اگه قراره پارت گذاریت آنقدر کم باشه پس یه کاری کن…یا حداقل هرروز بذار. یا کلا همین روزای زوج بذار ولی حداقل طولانی باشه.. خواهش میکنم لطفا. ببین بخدا اصلا اعصابم بخاطر رمان دلارای داغون. تروخدا تو نمک رو زخم نباش… باشه؟!

Tamana
Tamana
1 سال قبل

ماجرای این یارو شعبانی مالِ اولِ رمانه؟

Ella
Ella
1 سال قبل
پاسخ به  Tamana

آره
یه جاهایی نویسنده اشاره کرده بود بهش
ولی ماجراش الان شروع شده

رضا
رضا
1 سال قبل

اره بابا دو خط می‌نویسه میره بعد ی هفته ،لطفا هم روزانه بذار هم طولانی تر

Goli
Goli
1 سال قبل

خیلی دیگه پارت ها کوتاه شده

رهااا
رهااا
1 سال قبل
پاسخ به  Goli

واقعاااادیگه ادم لذت نمی بره از خوندن

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x