رمان تارگت پارت 321 - رمان دونی

 

 

 

 

نفسی گرفت و نیم نگاه مثلاً شرمنده ای به صورت من انداخت:

– واسه همین.. دیگه نتونستم این و بگم.. تا یه بار دیگه میران و از پدرش.. متنفر کنم! من خودم.. وقتی مهدی با حال زار و خراب اومد سراغم و عین بچه ها زد زیر گریه.. وقتی انقدر حالش بد بود که نتونست مخفی کاری کنه و همه چیز و بهم گفت.. تا مدت ها باهاش حرف نمی زدم.. مخصوصاً وقتی فهمیدم نمونده که به اون بچه کمک کنه و.. فرار و ترجیح داده.. منی که خواهر تنیش بودم.. از اون به بعد چهره برادرم برام عوض شد.. چه توقعی می تونستم از میرانی داشته باشم که حتی.. بچه واقعی مهدی هم نبود.. واسه همین وسوسه شدم که این و نگم.. زبونم لال شد.. جون کندم تا بگم ولی نشد.. نتونستم!

حالا دیگه اشکای منم یکی یکی رو صورتم می ریخت و بی اهمیت به نگاه کنجکاو آدمایی که از کنارمون رد می شدن زار زدم:

– ولی باید می گفتید.. وقتی گناه مادر من و فاش کردید باید تا تهش می رفتید.. میران اگه همون موقع می فهمید که این انتقام تو همون سال ها توسط باباش گرفته شده و مامانم.. عوض اون دختر بچه بی گناه.. بچه دو ساله اش و از دست داده.. دیگه کاری نمی کرد.. دیگه دنبال مامانم نمی گشت.. سراغ من نمی اومد.. هیچ کدوم از این اتفاقا نمی افتاد.. میران می فهمید.. درک می کرد.. میرانی که من می شناسم درک می کرد اگه می فهمید ما هم کم مصیبت نکشیدیم.. ما هم کم تاوان ندادیم.. ما هم مرگ عزیزمون و تجربه کردیم.. ما هم هزار بار مردیم و زنده شدیم.. هیچ وقت به فکر انتقام نمی افتاد.. میران مهربونه.. درک می کنه.. درک می کرد.. به خدا درک می کرد..

مشت های گره کردم روی رون پاهام می کوبیدم و زار می زدم و مهناز هم با دستی که جلوی چشماش گرفته بود پا به پای من گریه می کرد..

شاید با حرفایی که زدم فکر می کرد گریه من به خاطر خودم و مصیبت های زندگیمه ولی.. فقط خدا شاهد بود که منم داشتم برای میران اشک می ریختم.. برای آدمی که تو این چند روز توی ذهنم فقط داشت نقش یه پسر بچه همیشه تنهایی رو که شبا با دیدن هزارباره جسد جزغاله شده مادرش از خواب می پره رو بازی می کرد و غم توی دلم هزار برابر می شد.

 

 

 

چرا.. چرا دنیا اینجوری بود؟ چرا آدم ها اشتباه می کردن و تقاصش و باید بچه ها پس می دادن؟ این انصافه؟ این عدالته؟ که بچه بیاری و هر غلطی خواستی بکنی و خودت بمیری.. بعد اون بچه ات بشه گوشت قربونی واسه غلط های اضافی تو؟ واسه گندایی که به زندگی بقیه زدی؟

بلایی که هم سر من.. هم سر میران اومد!!

ما یه بار از اشتباه مادر و پدرمون سوختیم و داغون شدیم.. ولی عمه اش عبرت نگرفت و اون اشتباه و.. چند برابر پررنگ تر کرد و این آدم و بیشتر می سوزوند!

یه کم که گذشت و جفتمون آروم شدیم.. دستی به صورت خیسم کشیدم و زیر چشمی به آدم هایی که حین رد شدن با دلسوزی خیره ام می شدن نگاه کردم..

لابد فکر می کردن خبر مرگ یکی از نزدیکامون و توی این بیمارستان بهمون دادن.. که همچین بیراهم نبود.. تنها فرقش این بود که جسم نمرده بود.. ولی روح…

روم و چرخوندم سمت مهناز که با دستمال بینیش و پاک کرد و چشمای سرخش و به صورتم دوخت.. در عین طلبکار بودن به خاطر وضعیت میران.. شرمنده هم بود.. چون حالا دیگه می دونست سکوتش.. نه فقط میران و.. که منم متلاشی کرد..

– نمی دونم باور می کنی یا نه.. گفتنشم الآن دیگه فایده ای نداره.. فقط می خوام بدونی که من.. نمی دونستم میران می خواد همچین کاری بکنه. میران از زندگیش و کارایی که می کرد به من اطلاع نمی داد.. ولی همین که حس کردم داره دنبال اون زن می گرده تا تقاص مرگ مادرش و بگیره.. قرآن آوردم براش.. گفتم دستت و بذار روش و قسم بخور که نمی ری سراغ اون زن.. می دونستم قسم قرآن و بیخودی نمی خوره.. ولی حتی فکرم نکرد و نذاشت ذره ای شک کنم.. دستش و گذاشت و قسم خورد که کاری به اون زن نداره.. من احمقم.. دلم با همون راضی شد.. از.. از کجا باید می دونستم هدف اصلاً اون زن نیست.. دخترشه!

پوزخندی زدم و روم و برگردوندم.. دقیقاً همون کارای مختص میران.. حتی قسم قرآنم پیچونده بود و یه جوری عمه اش و راضی کرده بود که دیگه به پر و پاش نپیچه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یه نفر همین گوشه کناره ها
یه نفر همین گوشه کناره ها
1 سال قبل

ای کاش حاشیه سازی و کمتر کنن و روی اصل موضوع بیشتر تمرکز کنن☺

Anya
Anya
1 سال قبل

الکی داره کش پیدا میکنه😒😒😒😒😒😒

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

ای بابا جون میکنه تا یه خبر از اون میران بدبخت بده

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

واقعا آدم می مونه چه بگه. از یک طرف زجر میران از یک طرف هم درین و برادرش

اوووووووف

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x