رمان تارگت پارت 342 - رمان دونی

 

 

 

 

 

نگاهم برگشت سمت پاهام که که شاید حرکت نمی کردن ولی.. وزنم و روی خودشون نگه داشته بودن و میران.. دیگه حتی از اینم محروم شده بود.

اگه می خواست این زندگی رو قبول کنه.. دیگه فقط باید برای بلند شدن از عصا کمک می گرفت و من.. حتم داشتم که اون.. هیچ وقت زیر بار همچین چیزی نمی ره و ترجیح می ده تا آخر عمرش.. روی تخت بمونه!

آدمی که از ماشینش پیاده شده بود اومد سمتم.. به خیال این که می خواد کمکم کنه تا از وسط خیابون رد شم همراهش شدم.. ولی من و کشید سمت ماشین خودش و بعد از باز کردن در کمکم کرد سوار شم.

عین آدم های بی اراده و مسخ شده.. نشستم تو ماشینش که در و بست و خودشم سوار شد.. حرکت که کرد.. از پیچیدن بوی عطر غیر آشناش توی مشامم به خودم اومدم و حواسم جمع شد..

اون سرگیجه و نبض وحشتناک شقیقه ام که حالا بهش اضافه شده بود هنوز فعالیت مغزم و مختل کرده بود.. ولی باید زودتر خودم و پیدا می کردم تا این گیجی کار دستم نده و یه مصیبت جدید واسه ام درست نکنه!

درحالیکه دستم و به یه طرف شقیقه ام چسبونده بودم تا جلوی درد وحشتناکش و بگیرم.. سرم و به سمت راننده ای که نمی دونستم قصدش کمکه یا مزاحمت چرخوندم که یه لحظه نگاه اونم به من افتاد و با اخمای درهم پرسید:

– خوبی؟

ناباورانه آب دهنم و قورت دادم و با صدایی که به سختی از گلوم خارج شد.. اوج حیرتم و به زبون آوردم:

– شـ… شما این جا.. چی کار می کنید؟

نمی دونم چرا.. ولی یه لحظه خوشحال شدم.. انگار دیدن این آدم که من و سوار ماشینش کرده بود و حالا با نگرانی داشت نگاهم می کرد.. من و به این باور رسوند که وسط یه خواب و کابوس احمقانه گیر کردم..

پس صد در صد.. اتفاقاتی که توی شرکت میران افتاد و حرف هایی که از زبون منشیش شنیدم هم.. جز همین کابوس بود و من فقط باید صبر می کردم تا بیدار شم!

 

 

 

 

 

 

وگرنه.. حضور استادم که تا دو ساعت پیش.. سر کلاسش نشست بودم.. تو خیابون نزدیک محل کار میران.. درست تو وقتی که داشتم بین مرگ و زندگیم یکیش و انتخاب می کردم.. هیچ توجیه منطقی و عاقلانه ای نداشت!

رو همین حساب چشمام و بستم و سرم و به پشتی صندلی تکیه دادم.. بوی عطرش هنوز تو مشامم بود و یادم نمی اومد قبلاً هم توی خواب هام انقدر واضح بوها رو تشخیص داده بودم یا نه..

ولی اهمیتی نداشت چون دیگه توانی برای باز نگه داشتن چشمام و کار کشیدن از مغزم نداشتم و شدیداً امیدوار بودم که وقتی چشمام و باز می کنم.. روی تختم.. تو اتاق و خونه خودم باشم و ساعت.. هشت صبح باشه و من این روز نحس و از اول.. به یه شکل دیگه شروع کنم!

اما بازم هیچی اون جوری که انتظار داشتم پیش نرفت.. نمی دونم چقدر گذشته بود که با تکون های دستی رو شونه ام چشمام و باز کردم و دوباره نگاهم.. تو اون چشمای مشکی که حالا درصد نگرانیش بالاتر رفته بود قفل شد!

خودش بیرون بود و بالا تنه اش و از در باز شده سمت من آورده بود داخل و داشت خیره خیره نگاهم می کرد که یه کم معذب خودم و روی صندلی کشیدم بالا و با گیجی به دور و برم زل زدم..

انگار همون چرت چند دقیقه ای من و به خودم آورده بود.. دیگه هیچی شبیه خواب و کابوس به نظر نمی رسید و همه چیز خیلی واقعی تر از اونی بود که بخوام برچسب توهم بهش بزنم!

آب دهنم و قورت دادم و یه بار دیگه نگاهم و دوختم به استاد علی عسگری که هیچ ذهنیتی از این که چه جوری از اون جا سر درآورده بود نداشتم..

تا این که با قرار گرفتن نی آبمیوه توی دستش.. جلوی صورتم نگاهم و ازش گرفتم و شنیدم که گفت:

– یه کم بخور.. رنگت خیلی پریده!

دست خودم نبود که چونه ام لرزید و چشمام پر شد.. من.. طعم این نگرانی ها و توجه ها رو از سمت یکی دیگه چشیده بودم.. یکی که الآن.. تو بدترین وضعیت عمرش قرار داره و من.. حتی واسه ثانیه ای نمی تونستم خودم و بذارم جاش و حال واقعیش و درک کنم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیمی از من و این شهر دیوانه

  خلاصه رمان :   نفس یه مدل معروف و زیباست که گذشته تاریکی داره. راهش گره می‌خوره به آدم‌هایی که قصد سوءاستفاده از معروفیتش رو دارن. درست زمانی که با اسم نفس کثافط‌کاری های زیادی کرده بودن مانی سر می‌رسه و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شیطان کیست به صورت pdf کامل از آمنه محمدی هریس

      خلاصه رمان:   ویرجینیا بعد از مرگ پدر و مادرش، برای اولین بار نزد پدربزرگ و خانواده مادریش می‌رود. در آنجا با رفتارهای متفاوتی از سوی خاله‌ها و داییش و فرزندانشان مواجه می‌شود. پرنس پسرخاله‌اش که وارث ثروت عظیم پدری است با چهره‌ای زیبا و اخلاقی خاص از همان اول ویرجینیا را شیفته خود می‌کند. اتفاقات ناخوشایند

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عداب وجدان نداشته باش جبران کن

رها
رها
1 سال قبل

احتمالا این استاد خود میران هست!!!!شاید پای مصنوعی براش گذاشتن . صورتش رو هم جراحی پلاستیک کرده،صداش رو هم یه بلایی سرش اوردن دیگه😆

علوی
علوی
پاسخ به  رها
1 سال قبل

ظرف کمتر از یک ماه؟!؟

Elena
Elena
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

😂😂😂😂

رها
رها
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

از این نویسنده هیچی بعید نیست

رضا
رضا
پاسخ به  رها
1 سال قبل

دقیقاً

پانی
پانی
1 سال قبل

یه حدسی تو ذهنمه
پسره برادرشه
ولی اون قسمت که گفت اسمش علیه اشناس واسش یکم شکمو بهم میزنه

علوی
علوی
پاسخ به  پانی
1 سال قبل

الان برادرش اگه زنده بود 18 سال داشت. تو 18 سالگی حداقل فوق لیسانس گرفته و الان استاد دانشگاهه؟!

علوی
علوی
1 سال قبل

سه گزینه داریم الان:
1- این استاده تصادفی اونجاست، مثلاً چون جزء مدرسین ارشد همون آموزشگاهه. دلیل آشناییش با خانم کاشانی هم ذهنیت قبلیه که استاد تقوی ساخته، اینکه چه مرگش بوده تقوی باید کشف بشه.
2- میران یا عمه‌اش این علی عسکری رو کاشته که مراقب درین باشند، که کار اشتباهی کرده، داستانی که کوروش اول رمان برای میران گفت برای عشقم نامه و کادو می‌فرستادم، اون عاشق مأمور پست شد! این خیلی بد و تلخ می‌شه.
3- نویسنده باز بخواد خیلی یهویی و ناجور متعجب‌مون کنه. مثلاً خانواده‌ای که بچه رو از مادر درین خریدن یه ربطی به خانواده علی عسکری و تقوی داشته باشند. یعنی تهران با 15 میلیون جمعیت اونقدر کوچیکه که همه رو دور هم جمع کرده باشه سر یه کلاس زبان.

به نظرتون کدومه؟؟

مدافع حقوق میران و حامی
مدافع حقوق میران و حامی
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

سومی چون غیر منطقی تره😂

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

دومی

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
پاسخ به  🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت حمایت!! ✊🏻✊🏻✊🏻✊🏻✊🏻✊🏻✊🏻

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

شروع شد قصه ی استاد دانشکاهایی که تو خیابونا علاف میچرخن تا واسه شاگردشون فردین بازی دربیارن 🤣🤣🤣این رمان چرت فقط استاد دانشگاه معروف رمانهای ایرانی رو کم داشت 😁😁😁😁

Yasna
Yasna
پاسخ به  فاطمه
1 سال قبل

استادا هم میگردن دنبال درین😂😂😂😂

ماه
ماه
پاسخ به  فاطمه
1 سال قبل

حق 😂😂😂😂

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

،هعی

دسته‌ها
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x