رمان تارگت پارت 362 - رمان دونی

 

 

 

 

 

تا این که بالاخره با خودش کنار اومد و گفت:

– یه سوال دیگه هم می خوام بپرسم!

این بار دیگه شک نداشتم سوالش مربوط به چیه.. یا در واقع مربوط به کیه.. با این حال سرم و به تایید تکون دادم و منتظر بهش خیره شدم که گفت:

– ولی قبلش یه چیزی و باید بدونی.. صادقانه می گم.. از حسی که اون سال ها بهت داشتم.. حسی که بذرش با یه نگاه تو وجودم کاشته شد و رفته رفته رشد کرد.. دیگه هیچی باقی نمونده. نمی گم به نفرت تبدیل شده.. نه.. همون روزی که بعد از چهار سال دیدمت فهمیدم نفرتی در کار نیست.. ولی.. هرچی هم گشتم.. دیگه عشقی هم پیدا نکردم و به یقین رسیدم که همه چیز تو همون سال ها دفن شده. الآن ما.. دو تا آدم از دو تا دنیای متفاوتیم که هر کدوم زندگی خودمون و داریم و مسیرمون هیچ وقت قرار نیست به هم برسه.. منم.. منم لا به لای حرفام گفتم که خانواده ام انقدری سنتی هستن که ترجیح بدن خودشون همسر آینده ام و برام پیدا کنن که همین روزا این اتفاق می افته و منم به سلیقه و انتخابشون احترام می ذارم.

ساکت که شد.. معذب و ناراحت پرسیدم:

– اینا رو چرا دارید به من می گید..

– تا اگه سوالم و پرسیدم.. برات سوء تفاهم ایجاد نشه و فکر نکنی بازم قراره.. شانس خودم و امتحان کنم.

– پس برای چی می پرسید؟

– فقط.. یه کنجکاوی ساده اس.. که می خوام بدونم حال بدت.. به اون پسری که نمی دونم رابطه اتون با هم در چه حدی بود.. ربط داره؟

روم و برگردوندم و مشغول بازی با بند کیفم شدم.. حالا که انقدر صریح پرسید چاره ای برام نموند جز این که سرم و به تایید تکون بدم و اون بلافاصله بدترین احتمالی که توی ذهنش بود و به زبون آورده:

– فوت کرده؟

داشتم جون می کندم تا بغض توی گلوم یه بار دیگه پیش این آدم.. به اشک تبدیل نشه!

– نه ولی.. تو شرایطیه که از نظر من.. فرقی با مردن نداره! شاید از نظر خودشم.. همین باشه!

 

 

 

 

 

 

لبام و تو دهنم جمع کردم و دیگه نگفتم من عامل این وضعیتم و دلیل اصلی حال بدم.. عذاب وجدانیه که مطمئناً تا آخر عمر ولم نمی کنه..

– تو هم دنبال حساب پس گرفتن ازش نباش.. اون هر کاری کرده.. به خاطر من کرده!

– همچین قصدی ندارم! ولی اگه کمکی از دست من برمیاد.. با توجه به این که.. یعنی خب.. خودت گفتی که کسی و نداری. اگه کاری ازم برمی اومد حتما بهم بگو.. شاید بشه اوضاع رو تغییر داد.. نه؟

نفس عمیقی کشیدم.. ولی انقدر توی اون فضا کمبود اکسیژن حس می کردم که سریع در ماشین و باز کردم و حین پیاده شدن به آخرین سوالشم جواب دادم:

– نه.. دیگه کاری از کسی برنمیاد.. اونم این جا نیست که بتونیم کمکش کنیم.. رفته!

دیگه صبر نکردم و حتی رومم به سمتش برنگردوندم تا یه بار دیگه اون نگاه پر از ترحم و ببینم. با این که می دونستم تو نقطه ای از زندگی قرار گرفتم که اطرافیانم دیگه فقط و فقط.. باید به حالم دل بسوزونن!

چه آدم های نزدیک و رفیقای صمیمیم.. چه غریبه ای مثل استاد علی عسگری.. که شدت ترحم.. وادارش کرد از دشمن.. تبدیل به دوست بشه!

*

صبح زود بود که من و یکی دو تا دیگه از دانشجوها.. جلوی در اتاق مدیر گروهمون وایستاده بودیم تا بهمون اجازه وارد شدن بده.

نمی دونستم بقیه باهاش چی کار داشتن ولی من تصمیم قطعیم و گرفته بودم و می خواستم درسی رو که امروز قرار بود امتحانش و بدم حذف کنم.

دیگه به یقین رسیده بودم که این ترم.. ترم آخرم نمی شه و اگه قرار بود امتحانا رو تو این وضعیت نا به سامانی که حتی توان باز کردن و ورق زدن کتابا رو هم نداشتم بدم.. همه درسا رو مشروط می شدم و در اون صورت کارم خیلی سخت بود.

رو همین حساب.. با یه کم فکر کردن و مشورت با آفرین.. که از خداش بود من یه ترم دیگه توی دانشگاه بمونم تا اونم بیاد و ترم آخرمون و با هم بگذرونیم.. تصمیم گرفتم چند تا از درس هایی که خیلی سخت بود و یه شبه نمی تونستم خودم و برای امتحانشون آماده کنم حذف کنم و ترم بعد دوباره برشون دارم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیلوفر آبی

    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از هم گسیخته

    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می شه و همه چیز در مسیر جدید و تازه ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

خیلی کنجکاو ام بدونم آخر این قصه به کجا می رسه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x