رمان تارگت پارت 370 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

از صدای تق و توقی که به گوشم رسید معلوم شد که مشغول شده و منم دیگه حرفی نزدم.. فقط خدا رو شکر کردم که هم خونه هم آشپزخونه تمیز بود و مثل بعضی وقتا که به کل قید همه کارا رو می زدم و فقط یه گوشه لم می دادم.. تو وضعیتی نبود که باعث خجالتم بشه.

سرم هنوز سنگین بود و ضعفم برطرف نشده بود.. واسه همین سرم و به پشتی مبل تکیه دادم و چشمام و بستم و به این فکر کردم مگه یه چایی دم کردن چقدر طول می کشه و چرا نمیاد بیرون.

تو همون حال یه لحظه لبخند رو لبم نشست.. از تصور قیافه آفرین.. وقتی تو تماس تصویری بعدیش.. بهش می گفتم که استاد علی عسگری اومده تو خونه ام و در حالی که من روی مبل داشتم استراحت می کردم.. توی آشپزخونه مشغول کار بود..

مطمئناً اگه حال خودمم یه کم رو به راه تر می شد و این دردا و کوفتگی ها می ذاشت بهتر و بیشتر فکر کنم.. شاید تا مدت ها نمی تونستم این مسئله رو هضم کنم.

ولی الآن.. تو یه فاز بی خیالی عجیبی گیر کرده بودم که دلم می خواست بذارم هر اتفاقی که داشت می افتاد.. بیفته و من.. جلوش و نگیرم!

نمی دونم چقدر گذشت که صدای قدم هاش چشمام و باز کرد.. مطمئناً چایی به این زودی دم نمی کشید ولی دیدم که با یه سینی توی دستش بیرون اومد و بعد از نشستن گذاشتش روی میز..

با چشم های گرد شده داشتم به سینی نگاه می کردم که خودش توضیح داد:

– ببخشید بی اجازه به وسایلت دست زدم.. ولی حالا که دکتر نمی ری باید خودم دست به کار بشم..

یه ورق قرص برداشت و گرفت سمتم..

– از این نخوردی اصلاً؟

نگاهی به قرص که یادم نمی اومد کی خریده بودمش انداختم و پرسیدم:

– نه.. خوبه؟

– آره خیلی.. من بار آخری که سرماخوردم فقط با این خوب شدم.. حتماً بخور!

دستم و دراز کردم ازش بگیرمش که دستش و پس کشید و به جاش لیوان شیری که داشت ازش بخار بلند می شد و به سمتم گرفت..

– اول یه چیزی بخور معده ات خالی نباشه.

 

 

 

 

 

 

این یعنی حتی در یخچالمم باز کرده بود و من احمقانه داشتم به این فکر می کردم آخرین باری که یخچال و چک کردم پر بود یا خالی.. که هرکاری کردم چیزی یادم نیومد..

فقط امیدوار بودم وضعیت جوری نباشه که این حس ترحم زیادی قلنبه شده تو وجود استادم که این روزا لطف و محبتش و زیادی داره شامل حالم می کنه.. بیشتر نشه!

بعد از خوردن شیر و قرص.. تشکر کردم که سری تکون داد و نگاهش و به دور و برش دوخت..

– خونه ات قدیمیه.. لوله کشی و سیستم گرمایشیش مشکلی نداره؟

– نه.. خونه گرمه همیشه!

– پس چرا سرما خوردی؟

نگاهم و ازش گرفتم و با حس بالا رفتن حرارت بدنم بعد از خوردن اون شیر داغ.. یه کم پتو رو از دور خودم فاصله دادم.. ولی به محض دیدن تی شرت آستین کوتاهی که تنم بود.. گذاشتم همونجا روی شونه هام بمونه.

– خب.. خب خونه نبودم! یه چند ساعتی تو برف قدم زدم.. بعدم که اومدم خونه.. با همون لباسا خوابیدم..

– انقدر بچه بازی درآوردی بعد معتقدی که تنهایی از پس خودت برمیای؟

– تو شرایطی بودم که.. واقعاً به این بچه بازی احتیاج داشتم.

– چه شرایطی؟

حالا دیگه با یکی از خصوصیات این آدم آشنا شده بودم.. زیاد بد پیله بود و با این که می دونست اکثر سوالاش شخصیه و لزومی نداره بپرسه ولی برای گرفتن جواب خیلی مصر بود و منم ناچار بودم که بگم و خودم و خلاص کنم.

واسه همین سرم و بلند کردم و با چشمای خیسم.. زل زدم به نگاه منتظرش..

– چون.. اولین سالی بود که روز تولدم.. هیچ کس کنارم نبود! نه مادرم.. نه مادربزرگم.. نه داییم.. نه حتی صمیمی ترین دوستم. یه لحظه به خودم اومدم و دیدم.. خیلی تنهام. خیلی تنها شدم.. بعدم که دیدم داره برف میاد.. دیگه طاقت نیاوردم تو خونه بمونم.. رفتم بیرون که اصلاً نفهمیدم.. کی شب شد!

نگاه غمگین شده اش و از صورتم که حالا خیس اشک بود گرفت و خیره شد به زمین..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مانلی
دانلود رمان مانلی به صورت pdf کامل از فاطمه غمگین

    خلاصه رمان مانلی :   من مانلیم…..هجده سالمِ و از اونجایی که عاشق دنیای رنگ‌ها هستم، رشته هنر رو انتخاب کردم و در حال حاضر   سال آخر هنرستان رو پشت سَر می‌ذارم. به نظرم خیلی هیجان انگیزِ  که عاشق نقاشی و طراحی باشی و تو رشته مورد علاقه‌ات تحصیل کنی و از بازی با رنگ‌ها لذت ببری. در کنار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخیییییی چه حال بدی داشته

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عه یه عمر تنهابودی

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

خوب که چی همش شر و ورای تکراری توی ذهن پوک درین و مینویسه. این رمان انقدر الکی کش پیدا کرده الکی طولانی شده در حالیکه به نظرم حدود دویست پارتش اصلا نیازی نبوده که باشه همش تکرار تکرار تکراره. نویسنده رمان لطفا یه سرو سامانی به نوشته هات بده نیازی نیست روزمرگی‌های درین و واو به واو بیان کنی خلاصه ازشون رد شو به یه جمعبندی برس دیگه .

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

دلم برای درین سوخت

الهه
الهه
1 سال قبل

حقته دختره ی بیشعور اون بلا رو سر میران آوردی الان میخای کلی آدم دورت باشه بفقد بلده جلو پسرا گریه کنه حس ترحم ایجاد کنه اگ تونسی یکم جلو بقیه سرسنگین باش

سگ اعصاب
سگ اعصاب
1 سال قبل

به درک حقته
دختره روانی
تروخدا نمیشه این رمانو از سایت حذف کنین؟ نویسندش شعور نداره زودتر پارت بذاره؟ تعداد خواننده هاشم خیلی کم شده ولی بی توجهه

black girl
black girl
1 سال قبل
پاسخ به  سگ اعصاب

این رمان سال 1400 پی دی اف شده مغز متفکر و کسی که میذاره صد در صد پی دی افشو داره مشکل از گیسو خزان نیست ک اتفاقا خیلی رمانای خوب و با مفهومی داره و رماناش جز بهترین رمانایین که خوندم البته اونا رو پی دی اف خوندم تارگت چون پی دی افش خریدنیه و تیکه تیکه خوندم بی مزه شده :///

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

کی داستان میره سراغ میران؟

neda
عضو
1 سال قبل

میره نگران نباش 😂

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل
پاسخ به  neda

دیگه خیلی کسل کننده شده

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x