رمان تارگت پارت 378 - رمان دونی

 

 

 

 

 

– راستی فردا صبح باید بری دفتر مرتضوی این چک و بهش بدی.. یادت نره! قطعات کم داریما! اونم که دندون گرده تا چک و نگیره سفارش و نمی فرسته!

پوفی کرد و با کلافگی اضافه کرد:

– اگه یه کم خودمون و می کشیدیم بالا و می تونستیم خودمون قطعات وارد کنیم و به خاطر جنس مورد نیازمون با هر ننه قمری چونه نزنیم خیلی خوب می شد! ولی حیف که فعلاً زورمون نمی رسه!

لیوان خالیم و گذاشتم تو سینی و چکی که رو میز به سمتم سر داده بود و برداشتم..

– خودت چرا نمی بری؟

– همین الآن گفتم فردا یه عالمه کار بانکی دارم!

– خب منم یکشنبه ها صبح کلاس خصوصی دارم.. هر دفعه باید بگم بهت؟

تازه یادش افتاد و با کلافگی گفت:

– ای بابا.. چی کار کنیم پس؟ پرستشم که نیست!

– بده پیک ببره!

– من اطمینان نمی کنم درین! بعدشم.. باید رسید ازش بگیری!

– خب پس فردا می رم!

– فردا داره می ره سفر خبر مرگش.. معلوم نیست کی برمی گرده. زنگ زدم بهش گفت فقط فردا صبح تو شرکت هستم! نمی تونی کلاست و یه ساعت عقب بندازی؟

– الآن آخه؟ ساعت یک شبه.. من دیگه کی خبر بدم فردا دیرتر میام؟

– حالا یه پیام بده.. شاید بیدار باشه!

با عصبانیت از این کارهای بی برنامه کوروش که همیشه من و تو هچل مینداخت.. گوشیم و برداشتم و به آقای خاکپور.. پدرِ صدف که چند ماهی می شد برای تدریس زبان می رفتم خونه اشون پیام دادم و با نهایت شرمندگی بهش گفتم فردا یه ساعت دیرتر میام که خوشبختانه بیدار بود و مثل همیشه محترمانه جوابم و داد و گفت موردی نداره!

– حله؟

سری برای کوروش تکون دادم که راضی از به کرسی نشوندن حرفش بلند شد و بعد از جمع و جور کردن دفتر دستکش گفت:

– من دیگه برم.. دستت درد نکنه.. خیلی خسته شدی!

دیگه تعارفی برای موندنش نکردم و بلند شدم تا دم در همراهیش کنم که وسط راه وایستاد و با چشمکی که بهم زد گفت:

– لازانیاتم خیلی خوشمزه بود.. ولی فکر نکن نفهمیدم ماکارونی رو پیچوندیا!

 

 

 

 

 

 

به روم نیاوردم و گفتم:

– بده برات بیشتر مایه گذاشتم؟

– نه خداییش عالی بود! کاری نداری؟

– نه به سلامت!

– فردا چک و تحویل دادی زنگ بزن بهم.. فعلاً!

رفت بیرون و در و بست.. منم فقط تونستم تن خسته ام و تا همون مبل های هال بکشونم و یه کم چشمام و رو هم بذارم تا این سردردی که مطمئناً به خاطر خستگی و بی خوابی بود دست از سرم برداره.

کوروش انقدر ازم کار کشیده بود که حتی توان نداشتم بلند شم و خودم و به تختم برسونم و نفهمیدم چه جوری همون جا چشمام گرم شد.

ولی خیلی نگذشت که با صدای گرومپی از تو حیاط چشمام باز شد و گیج و گنگ به سقف بالای سرم زل زدم.. انگار یه چیزی از ارتفاع افتاده بود ولی من تو حیاط چیزی نداشتم که بخواد بیفته و همچین صدایی بده!

اهمیت ندادم و با فکر به این که لابد صدا رو توی خواب شنیدم دوباره چشمام و بستم که این بار صدای پارس کردن عجیب غریب ریتا باعث شد بفهمم توهم نبوده و سریع روی مبل نشستم!

همه جونم از ترس این که کسی اومده باشه تو حیاط به لرز افتاده بود و قفسه سینه ام به طرز وحشتناکی داشت با ضربان تند و محکم قلبم تکون می خورد.

اما پارس کردن ریتا اصلاً شبیه وقتایی که یه آدم غریبه می بینه و با صدای بلند به قصد حمله نزدیکش می شه نبود.. اون جیغ های کوتاه و ناله مانندی که لا به لای صدای واق واقش به گوشم می خورد.. بیشتر شبیه وقتی بود که من و می دید و می خواست خودش و برام لوس کنه..

ولی به غیر از من.. کسی نبود که بخواد با دیدنش همچین واکنشی نشون بده!

سریع بلند شدم و با این که هنوز ترس و وحشت حس غالب وجودم بود و می ترسیدم از این که در و باز کنم و تو حیاط با یه غریبه که به قصد دزدی اومده رو به رو بشم.. خودم و به در ورودی رسوندم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان افگار
دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری

  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش،دوباره پا در عمارت مجد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخییی حتما میران هست

SAMA
SAMA
1 سال قبل

با این که شخصیت بدی داشت میران اما همین که اومد هممون خوشحال شدیممممم 🥺

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

اخجون میراننن🥺

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

احتمالا تا این به خودش بجنبه میران ریتا رو برمیداره و میزنه بیرون

مینا
مینا
1 سال قبل
پاسخ به  فاطمه

میران تازه با اینا کار داره فک کنم اومده ببینه ریتا رو درین نگه داشته یا نه

black girl
black girl
1 سال قبل

خدایااا
همچنان یه حس مزخرفی دیگه اینبار جدی داره بهم میگه ویرانه و واقعا میرانههههه
آخه ریتا خودشو بر کی جز میران و درین لوس میکنع://

مینا
مینا
1 سال قبل
پاسخ به  black girl

دقیقاااااا درین هم فهمیده فقط نمیخواد باور کنه

یه بدبخت
یه بدبخت
1 سال قبل

باور کنم میرانه ؟
کاش میران باشه وای خدا چه ذوقی کردم

SAMA
SAMA
1 سال قبل

اخ‌جوننننننننننننن میران اومدددددددههههه خدایاااااا ، خدا کنه درین ببینش باهاش بدم برخورد نکنههه

آرامش
آرامش
1 سال قبل

میران وارد میشود

نقطه
نقطه
1 سال قبل

میشه یه پارت دیگه بدین لطفا🙂

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x