رمان تارگت پارت 416 - رمان دونی

 

 

 

 

 

*

بعد از پیاده شدن از تاکسی.. نگاهی به ساختمون رو به روم انداختم و با نفس عمیقی که برای آروم شدنم کشیدم حرکت کردم..

هفته پیش که اومدم این جا.. انقدر اون لحظات برام سخت رقم خورد که خدا خدا کردم دیگه تا مدت ها پام به این ساختمون و شرکت باز نشه و حالا.. بدون این که از سمت کسی مجبور شده باشم.. خودم با تصمیم یهوییم از این جا سر در آوردم با این امید که.. تهش پشیمونی نباشه!

از آسانسور که پیاده شدم.. با دیدن میز خالی منشی نفس راحتی کشیدم.. دفعه قبل که دیدم منشی میران همون قبلیه که من و می شناسه بدجوری معذب شدم و مطمئناً اگه بازم من و این جا می دید.. دیگه صد در صد به این باور می رسید که دوباره یه چیزایی بینمون در جریانه..

واسه همین.. با این فکر که تا قبل از رسیدنش کار و تموم کنم.. به قدم هام سرعت دادم و راه افتادم سمت اتاقی که این بار درش باز بود و من.. صحنه ای رو با چشمام دیدم که باعث شد همون جا پاهام خشک بشه و دیگه با هیچ توان و نیرویی.. نتونم جلوتر برم.

میران بود که پشت به من.. رو به پنجره اتاقش وایستاده بود و داشت به بیرون نگاه می کرد.. ولی چیزی که من و به یه مجسمه تبدیل کرد.. دیدن دختری بود که از پشت محکم بغلش کرده بود و یه طرف صورتش و به کتف میران چسبونده بود..

یه دختر قد بلند و زیادی شیک پوش.. با شالی که روی شونه هاش افتاده بود و موهای صاف و چند رنگش و به نمایش می ذاشت و چشمایی که از شدت آرامش این آغوش بسته بود..

شوک بزرگی بود.. انقدری که تا چند ثانیه حتی نفس کشیدن و از یادم برد.. ولی حرکت بعدی میران.. به کل حکم مرگم و امضا کرد..

 

 

 

 

 

 

وقتی یکی از دستای دختره رو که دورش حلقه شده بود بالا برد و پشتش و بوسید.. وقتی دختره جواب بوسه اش و با بوسه ای که روی شونه میران نشوند داد..

درست تو همون لحظه و همون جا.. همه چیز برای من و قلب نادونم تموم شد و رنگ باخت..

چه احمقانه بعد از دیدن اون سبد گل برای خودم خیالات بافتم که میران می خواد پا پیش بذاره و این بار اومده تا رو بازی کنه..

اما حالا.. بازم بهم ثابت شد که این آدم.. توی زندگیش.. به جز انتقام هیچ هدفی نداره و تنها چیزیه که ذهنش و درگیر می کنه.

چقدر ساده بودم.. چقدر بی عقل بودم که یه درصد ته دلم فکر می کردم بلایی که سرش آوردم و فراموش کرده و اومده تا یه بار دیگه با هم گذشته رو پشت سر بذاریم و همه چیز و از صفر شروع کنیم.

حالا داشتم با چشم خودم می دیدم که میران.. خیلی وقته که با یکی دیگه.. زندگی و رابطه عاطفیش و دوباره شروع کرده و من.. بازم قرار بود این وسط.. یه بازیچه باشم برای سرگرمی و انتقامش!

با بیرون اومدن اولین نفسی که نمی دونم چقدر توی سینه ام حبس مونده بود.. به خودم اومدم و نگاهم و از تصویر رو به روم که مطمئن بودم تا مدت ها.. شایدم تا آخر عمر فراموشش نمی کنم گرفتم و با نهایت سرعتی که پاهای لرزونم می تونستن داشته باشم از اون شرکت زدم بیرون.

تو همو حال.. با همه خشم و حرصی که وجودم و به رعشه انداخته بود.. شماره امیرعلی رو گرفتم و راه افتادم اون سمت خیابون و منتظر اومدن تاکسی شدم..

تاکسی که رسید امیرعلی هم جواب داد و من حین سوار شدن.. یه نگاه دیگه به اون ساختمونی که قتلگاه همه باورهای احمقانه ام شده بود انداختم و بدون سلام و احوالپرسی با صدای لرزون از خشمم پرسیدم:

– هنوز پای اون پیشنهادت هستی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای انار
دانلود رمان رویای انار به صورت pdf کامل از فاطمه درخشانی

    خلاصه رمان رویای انار :   داستان سرگذشت زندگی یه دختر عمو و پسر عمو هست که خیلی همدیگه رو دوست دارن و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتن اما حسادت بقیه مانع رسیدن اون ها بهم میشه ، دختر قصه که تنهاست به اجبار بقیه ، با یه افغانی ازدواج می کنه و به زور از

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تژگاه

  دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود، برای نابود کردن اسکندر تیموری و برخلاف تصورش رییس آنجا یک مرد میانسال نیست، مرد جذاب و غیرتی داستانمان، معراج مسبب همه اتفاقات گذشته انجاست،پسر اسکندر تیموری،پسر قاتل مادر آرام.. به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رویا
رویا
1 سال قبل

چرا باید خواهر ادم از پشت بغلش کنه و اونم پشت دست رو ببوسه ؟

Sama
Sama
1 سال قبل

وای الان وقتش نیود لعنتییییییییییی

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
1 سال قبل

چرا ایطو شد 😐 😐
فکر میکردم دیگه تموم بشه اینجا میران ابراز علاقه کنه و خلاص
رسما دیگه داره شورشو در میاره …خدا نویسنده را عاقل بفرما

علوی
علوی
1 سال قبل

این دختره همونیه که عمه گفت قراره بیاد. احتمال قوی خواهر میران باشه.
این بره خواستگاری برای میران که درست بشه همه چیز
حوصله‌ام سر رفت. کاش دیگه تموم بشه. الان دیگه معمای حل نشده نمونده

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

وای باز رفت اول خط خدایا😬

اینجانب کیوی هستمم🥝
اینجانب کیوی هستمم🥝
1 سال قبل

شتتتتتتتت.
باز همون اش و همون کاسه😫😫😫

دیانا
دیانا
1 سال قبل

یکم داره جالب میشه واز اون یک نواختی در میاد

F zahra
F zahra
1 سال قبل

حس میکنم این دختره هامون خواهر گمشده میرانه هامون دختره که یه بار اسمش اومد

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x