رمان تارگت پارت 98 - رمان دونی

 

خب طبیعی بود.. چهره درب و داغون شده و سر و پای شکسته که چند هفته ای درگیرش می کرد هرکسی رو می تونست به نقطه جوش برسونه.. به خصوص با دیدن و شنیدن رفتار و حرفای خونسردانه من..
ولی خب چه می شه کرد.. هدف همین بود!
– خدا بد نمیده.. ولی بعضی از بنده هاش که بدجوری توهم خدا بودن دارن.. پاشون و از گلیمشون دراز تر می کنن و فکر می کنن می تونن با یه نمایش بچگانه جای خدا رو همین زمین بگیرن و یه نفر و قصاص کنن!
نفسی عمیقی کشیدم و سرم و به تایید تکون دادم.. برعکس خودش که اسمی از من نبرد.. ترجیح دادم رک و راست و مستقیم حرف بزنم و گفتم:
– دقیقاً مثل شما که رو حساب هر کینه و کدورتی که اصلاً برام مهم نیست بدونم از چیه.. جای خدا رو گرفتید و نامزد من و به خاطر انتقام یا به قول خودتون قصاص.. بیست ساعت تو اون زیرزمین حبس کردید.. شاید بد نباشه که قبل از فکر کردن به علت کار بقیه.. به کار خودمونم فکر کنیم.. غیر از اینه جناب تقوی؟ اگه اشتباه میگم حرف بنده رو اصلاح کنید!
از همین حرفم بل گرفت و چشماش و باریک کرد و پرسید..
– پس.. پس اقرار می کنی که کار خودت بوده؟
– چی کار من بوده؟
– بلایی که دیشب جلوی خونه ام سر من آوردی!
– نه ولی شما همین الآن با تایید حرف من اقرار کردی که حبس کردن نامزدم کار خودتون بوده!
کلافه و عصبی نفسش و بیرون فرستاد و غرید:
– یعنی می خوای انکار کنی دیگه؟ ما هم خریم.. نمی فهمیم چه جوری ممکنه درست شب همون روزی که شما با توپ پر اومدی تو محل کار من و یه چند تا کار احمقانه رو بهم نسبت دادی و بدون گرفتن هیچ نتیجه قانع کننده ای رفتی.. این بلا سرم بیاد که هرکی اونجا بود می تونست عمدی بودنش و تشخیص بده!
دستام و روی میز تو هم قفل کردم و خیره تو صورتش با آرامش لب زدم:
– شما مدرکی داری که این حرفت و ثابت کنه؟
کارد می زدی خونش در نمی اومد.. کلاً آدما از اینکه یه روزی.. یه جایی.. یه نفر.. حرفی که خودشون قبلاً گفتن و بهشون برگردونه بیزار بودن.. چه برسه به اینکه اون حرف و همون روز قبل زده باشن و همین مسئله عصبانیتشون و بیشتر می کرد..
حق داشت.. منم اگه جاش بودم و یکی کارم و انقدر سریع و با برنامه ریزی دقیق بدون اینکه مدرکی از خودش به جا بذاره تلافی می کرد.. همین قدر خونم به جون می اومد..

– پس هدفت همین بود.. می خواستی حرفی که دیروز بهت زدم و تلافی کنی.. نه کاری که با درین کاشانی کردم.. بیشتر به خاطر کنف شدن خودت داری می سوزی درست میگم؟
– جناب تقوی.. اگه با پرس و جو از اینور اونور آدرس من و گیر آوردید که بیاید اینجا و سعی کنید به زور من و مقصر تصادف کردنتون جلوه بدید به نظرم یه کم چیپ و بچگانه اس و اینجوری هم دارید وقت خودتون و تلف می کنید.. هم من!
– من گفتم تصادف کردم؟
اگه چاره داشتم با صدای بلند می خندیدم به حرفش.. خیال کرده بود چی؟ در نقش مامور اف بی آی اومده اینجا و منم یه مجرم سابقه دارم و الآنم وسط صحنه یه فیلم هالیوودی نشستیم که داشت کلمات من و رو هوا می زد تا ازشون مدرک گیر بیاره؟
– شما نگفتی.. من از نامزدم شنیدم.. نامزدم هم از دوستش شنیده و ایشونم از پدرشون که گویا یه آشناییتی با شما دارن..
رفته رفته داشت کلافه تر می شد از اینکه به هدفش نمی رسید و خب منم قرار نبود اینجا نقش مترسکش و بازی کنم و به هر سازی که زد برقصم.
از اولم دلیل اینکه به درین گفتم آدرسم و بده این نبود که بیاد رو به روم بشینه و بازخواستم کنه.. بیشتر دلم می خواست ته و توی قضیه رو دربیارم و بفهمم دلیل اینهمه خشمی که نسبت به درین داره و به خاطرش حاضر شده اون همه دانشجو رو مجبور به ارائه تحقیق کنه تا فقط یه نفر مجازات بشه چیه!
هرچند که می تونستم حدس بزنم قضیه بازم مربوط می شد به اون مادر عفریته اش.. حالا دیگه فهمیده بودم که این دختر آسیبش به کسی نمی رسه و لابد تقوی هم یکی مثل من بود که داشت انتقام مادر و از دختری که تنها بازمانده اون زن بود می گرفت!
– بهتره این بحث و تموم کنیم. چون اولاً خودتون می دونید با یه سری ظن و تردید نمی تونید من و متهم کنید به یه تصادف عمدی و اگه مدرکی هم داشتید الآن اینجا نبودید.. همون دیشب مستقیم می رفتید کلانتری واسه شکایت کردن از من. دوماً اگه بیشتر از این ادامه پیدا کنه.. من این حق و دارم که به جرم افترا زدن کاذب ازتون شکایت کنم و در اون صورت فکر نکنم واسه شمایی که تو یه دانشگاه با کلی آدم کار می کنید صورت قشنگی داشته باشه راه به راه باز شدنتون پاتون به کلانتری و دادگاه و دادسرا!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.9 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل

به نظر اینطور میاد که وقتی خود درین فهمید ما هم می فهمیم
ولی به نظرم مامان درین با بابای میران بوده بعد که بابا میران دیگه نخواستتش یکاری می کنه اونا تصادف کنن
خودشم زد به دیوونگی که از زیر این ماجرا شونه خالی کنه

علوی
علوی
2 سال قبل
پاسخ به  سارا(یکی)😂

خوب این دلیل کاملاً موجه می‌شه برای انتقام میران. تقوی چه مرگشه؟؟ و جرم مادر درین هرچی هست، یه جرم نیمه عمومی بوده یا پر تکرار که راحت فکر کرد تقوی هم می‌خواد انتقام بگیره. و اگر مادر درین با تقوی هم رو هم ریخته رسماً فاحشه تشریف داشته!! اون وقت این درینه که باید از کل مردهای جامعه انتقام بگیره نه مردها از درین

علوی
علوی
2 سال قبل

حدستون در مورد خلاف مادر دیرین چیه؟؟
چه کاری کرده که هم خیلی‌ها درگیر ضرری هستند که در این باره دیدند، هم خودش باید به دیوانگی می‌افتاده که از مجازات در بره؟؟
حدس من تا الان به سرشبکه یکی از ساختارهای هرمی رسیده، مثل گلدکوییست. مال و زندگی چندین خانواده نابود شده و زندگی‌هایی از هم پاشیده. بابت خسارت مالی که زده تمام خونه زندگی هم به فنا رفته تا جایی که بچه‌اش هم محتاج شده و تازه خسارت‌های غیرمالی این داستان‌ها مونده که از تقوی تا میران دندون تیز کردن برای تلافی.

حدس دیگه چی داریم؟؟؟

اتنا
اتنا
2 سال قبل
پاسخ به  علوی

واقعا دیگه به نظرم وقتشه بگه مادر افریته درین چه گوهی خورده که اینهمه ادم رو دربدر کرده

ستایش
ستایش
2 سال قبل

چقدر کمه و چقدر کند پیش میره

مانلی
مانلی
2 سال قبل

چقد کم شدههههه

Raha
Raha
2 سال قبل

آخییییییش خییییلی خوب بوددددد عالیییی

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x