رمان تاوان پارت 71 - رمان دونی

 

 

 

 

 

انگار تازه به خودش اومد

و جا خورده بود از رفتار چند دقیقه پیشش که عقب رفت و صورتشو برگردوند

 

_با یه وکیل خوب زیاد طول نمیکشه…..

 

_ولی اگه لج کنه چی؟

 

مهم نیست روبه روم کی بود

فقط میخواستم یه نفر باشه که مطمئنم کنه

 

اول چند لحظه خیره نگام کرد….

 

_برادرت هارت و پورتش برای کساییه که ازش میترسن……جراتشو نداره با من طرف بشه….

 

فقط فربد؟؟ خودشم همین کارو باهام کرد که…..هر چند خصوصیت آدماس که زود بدی های خودشون یادشون میره

 

ولی…..ولی اعتراف میکنم یه جوری خیالمو راحت کرد که دغدغه م دیگه اون پول نبود انگار که دستم باشه

 

در تاکسی که جلوی خونه بود و باز کرد

خیلی عجیب بود

 

_سوار شو….میریم فرودگاه

 

نمیخواستم باهاش برم

 

_من خودم…..

 

یه لحظه نگاهم رفت به ماشین سیاوش و حرف تو دهنم گم شد

 

مگه نگفتم بره؟

 

از ترس اینکه بیاد جلو و حرفی بزنه

میعادم فکر کنه من بهش همه چیزو گفتم

سریع سوار ماشین شدم

 

 

 

 

 

#تاوان

#پارت۲۹۲

 

 

میعاد&

 

نشسته بودم و به در و دیوار نگاه میکردم

 

بی خبر بعد از برگشتن از بندر عباس اومدم خونه…..

هیچ کس خونه نبود جز بابا که اونم تو حیاط داشت درختا رو آب میداد

 

اومدم چون میخواستم اون بچه رو ببینم و صدای خندهاشو بشنوم

 

بدون اینکه بفهمم یه جورایی وابسته ش شدم  چیزی که اصلا نمیخواستم چون مدام صورت مادرش میاد جلوی چشمام

مخصوصا وقتی اون بی تابی و درموندگیشو دیدم و بی اختیار تمام مدتی که تو اون خونه  بودیم باهاش راه میومدم

حتی وقتی دیدم نیست و فکر اینکه بلایی سرش بیاد دیوونم کرد و گفتم فقط پیدا بشه حالش خوب باشه

پسرشو بهش میدم……ولی بعد از اینکه دیدم خونه برادرشِ خیالم راحت شد و انگار پشیمون شدم…..

 

گیرم الان که عرصه بهش تنگ شده قابل ترحم باشه ولی وقتی جون یه آدم وگرفت و راشو کج کرد چی؟؟

 

آره….من نباید دلم براش بسوزه حتی نباید یادم بیاد از بیچارگی و تنهایی و با اون حال خراب درد و دلاش و به منی که میدونه ازش متنفرم گفت….

 

صدای گوشی که بلند شد از فکر و خیال اون چند روز بیرون اومدم و از جیبم درش آوردم

 

نیما بود…..امروز باهاشون قرار داشت راجع به شکایت کردن از فربد

 

_الو….

 

یه نفس شروع کرد

 

#تاوان

#پارت۲۹۳

 

 

_بابا این دیگه کیه؟ دختره خیلی زرنگه نزدیک بود خودمو لو بدم…..زود زنگ بزن اون مددکار بگو شمارشونو اون داده بهم وگرنه این ول کنمون نیستا…

 

مهسا روکه نمیگه؟؟ چون اون اصلا اینطوری نیست

بدون اختیار اسمشو به زبون آوردم

 

_مهسا؟

 

_نه بابا…..اون که ملوس نشسته بود و آروم گوش میداد…..

 

چی گفت؟!….ملوس یعنی چی؟

داغ کردم چون میدونم منظورش چیه بیشعور…..

 

دیگه نذاشتم ادامه بده و عصبانی بهش توپیدم

 

_میفهمی چطوری حرف میزنی یا فقط میخوای یه چیزی بگی؟

 

_چی گفتم مگه؟؟

 

تعجب تو صداش مثل حال خودم پر از سوال بود که لحنشو جدی و پر تهدید کرد

 

_اصلا به من چه خودمو قاطی گند کاریای تو میکنم…. الانم میرم بهش میگم شرمنده خودت صبر کن تا اون برادر دزدت با هزار تا بهونه بپیچونتت…..

 

این چه کاری بود آخه

قبل از اینکه قطع کنه صداش زدم

 

_نیما…..

 

دستمو گذاشتم رو پیشونیم و خم شدم

و زمان خریدم برای آروم شدنم

 

_میدونی که درگیرم این چند وقت……حالم دست خودم نیست

 

_خیر سرت اون همه دارو زیر دستتِ

یکی از اون آرام بخشات بخور پاچه نگیری…..

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 98

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x