سوار بر ماشین راه افتاد، باید زودتر تکلیف لاله را مشخص میکرد، باید با مدرک و بدون تهمت پیش میرفت، باید چیزی برای مطمئن کردن مادرش داشته باشد!
خشمگین بود اما عجیب بود که خیانت لاله برایش اهمیتی نداشت؟ فقط آن قسمتی برایش مهم بود که غرورش توسط لاله مورد اصابت قرار گرفته بود. برای برگرداندن حورا چه باید میکرد؟
عصبی دستی به پیشانیاش کشید و تا رسیدن به خانه، در سکوت رانندگی کرد. این چند روز هرچه تماس گرفته بود شمارهی حورا در دسترس نبود. جایی نمیدانست و دوربینهای اطراف خانه هم فقط تا دم در را ضبط کرده بودند و مشخص نبود سوار بر چه ماشینی رفته است!
مادرش و لاله، و خالهاش…شعف در چشمانشان پیدا بود اما در ظاهر میخواستند باز هم حورا را آبروبر و بی حیا بخوانند.
سکوت میکرد تا تکلیف لاله مشخص شود، نباید کاری میکرد لاله شک کند، اگر تا اینجا پیش رفته، پس میتواند برای فرار کردن هم نقشه بچیند، خصوصا که چندماه مانده به زایمانش، قطعا برای مشخص نشدن پدر اصلی فرزندش فکری خواهد کرد!
مقابل خانه ایستاد و پیاده شد. میدانست لاله در خانه است، عادت داشت برای به چشم قباد آمدن، برنامههایش را به او اطلاع میداد. و حالا همه چیز داشت در چشمش روشن میشد، انگار تازه نگاهش به اطراف باز شده بود، وقتی میان مادرش، خواهرش و لاله، و حورا قرار میگرفت، حسی در عمق وجودش فریاد میزد حورا را دریاب…
اما احمقانه چیزی در مغزش زمزمه میکرد که از حورا دوری کن، دلیل؟ خودش هم نمیدانست…
وارد خانه شد، سوت و کور بود و ظاهرا یا خواب بودند، یا کلا نبودند!
پلهها را بالا رفت و سرکی به اتاق مادرش کشید، درحال نماز بود، در را بست و به سمت اتاقش با لاله حرکت کرد. بدون در زدن وارد شد.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 197
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ولی من میگم قباد وقتی بدون در زدن وارد اتاق خودشو لاله میشه ی چیزی میبینع
یه جور تازگیا شخصیت منفی رو نمازخون و با ایمان و چادری نشون میدن انگار میخوان تعمیمش بدن و این موارد رو بد جلوه بدن که آره هر کس اینجوریه انقد کثیفه بعد شخصیت اصلیم همیشه بی حجاب و کسی که فقط تو شرایط بد یاد خدا میفته یا بیشتر اوقات با خدا قهر میکنه و ناله میکنه که چرا خدا زندگی منو اینجوری میکنه و همیشه طلبکارند از خدا ولی با قلبی مهربون و صاف و ساده که انگار داری به ابن صفات توهین میشه
در حالیکه تو سه تا رمانی که دارم میخونن شخصیت دختر داستان هر کدوم یه اشتباه و خبطی کردن ولی همیشه تقصیرا گردن پسر داستانه
دلارای با قالب کردن خودش به ارسلان و هرزه بازیاش لادنم همینجور با اینکه نمیخواست با پسره رابطه جنسی داشته باشه ولی باهاش فرار کرد و کل زندگی ساواشو بار زدم و دزدیدن این حورام که مث ترسوعا به جای اینکه از زندگیش محافظت کنه دو دسته دادش به لاله افریطه و از عالم و ادم طلبکارم هست اینم شد شخصیت محبوب و درجه اول داستان!!
دقیقا.نویسنده ها میدونن اکثر ماها حامی زنانیم، از همین اخلاق ما سواستفاده میکنن و فک میکنن دیگه شخصیت اصلی زن هر خری باشه ما میگیم اشکال نداره حق با اونه.
حورا که شخصیت اول و شاید محبوب داستانه یه شال یا روسری سرش نمیکنه اما مادر فتنه قباد باید نمازخون باشه آره؟
نویسنده اگر اندازه ارزن انصاف داشت حورا درتمام تنهایی هاش باید نماز میخوند وباخدا ارتباط داشت نه مادر قباد که از عقوبت کارش هیچ ترسی نداره.
کار از داستان و رمان گذشته عزیزم
دیگه تو زندگی واقعی هم همینه!
هرکی بیشتر ادعای خداییش میشه بدتر گند میزنه به همچی
مقدار بسیار زیادی حقققق
از زبان قباد نسبت به حورا ۱۰ هیچ جلو ایم
اون نمازی که مادر قباد میخونه بخوره تو سرش نماز چادر حرمت داره همچین مادری میتونم شرط ببندم قرآنم دستش نگرفته مادری که عروسشو قضاوت میکنه بدون اینکه حتا یه بار باهاش بشینه صحبت کنه این زن یه خرابه به تمام معناست تروخدا نگو نماز میخونه
اتفاقا من فکر میکنم نویسنده ها از قصد شخصیت های منفی رو مذهبی نشون میدن بخاطر اینکه از مسلمونا بدشون میاد و میخوان چهره مسلمونا رو خراب کنن
آره من باهات موافقم و این کاملا غلطه
نماز خوندن مادر قباد رو اینجوری برداشت کردم که انگار مادره به حرف دیگران اهمیت میده نه اینکه دین براش مهم باشه فقط خودشو خوب جلوه میده حسی به مذهبش ندارم خیلی نظرت برای عجیبه
این رمانم چرت شد که قباد ی شبه روح دیده عوض شده این چرت و پرتا چین اخه
همین جوری از زبون قباد برو جلو تا خیانت لاله زودی بفهمه