دستم را سمت دست خروج گرفتم:
_ میری… مجبوری بری، چون من تحملت نمیکنم!
سری به طرفین تکان داد:
_ هرکاری میکنم که بتونی تحمل کنی، هرکاری بکنی، بازم من جلوتم…خصوصا الان…
با رگ برآمدهی پیشانیاش دستش را به سمت حیاط گرفت:
_ الان که یه ادم دیگهرو، یه مرد دیگهرو، پیش زنم دیدم…و نمیتونم، بفهم…نمیتونم دیگه تنهات بذارم، نمیذارم دیگه تنهام بذاری!
با پوزخند و کاملا خونسرد گفتم:
_ خودت خواستی، خودت خراب کردی، منم یه زن دیگه رو کنار تو دیدم قباد، دیدم چیکار میکرد تا جلوی من بهت نزدیک شه، بهش نزدیک شی، الان میفهمی اره؟ چه حسی داره؟ خوشت میاد؟
چشم بست و سر تکان داد:
_ تمومش کن…دارم میگم اشتباه کردم، تو نکن حورا…نذار قاتل شم به جونش…نمیخوام، هیچوقت نخواستم از دستت بدم، خریت کردم…بخاطر اینکه بهم اعتماد نکردی لج کردم، خریت کردم، وقتی گفت بارداره، گفتم حتما قسمت این بوده…گفتم حورا یه چی میدونست که خواستگاریش کرد، میفهمی؟ نمیگم بد نکردم که کردم حورا اما تو هم مقصری!
باز همه چیز را داشت به نفع خودش بازگو میکرد، سر تکان دادم:
_ اره، مقصر منم…الانم دلم نمیخواد ببینمت، اصلا تقصیر من شد گفتم برو باهاش بخواب و بچهدار شو…
با فک فشرده نزدیک شدم:
_ اما فقط گفتم بچهدار شو قباد…نگفتم منو دور بنداز!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 212
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام به عزیزان خوب سایت رماندونی
سایتتون که خوب بودنش به کنار
ولی چرا اون قسمتی که وارد پارت رمان میشدی بعد همونجا میشد رمان بعدی رو دنبال کردو حذف کردید
اگه میشه وقتی به روز رسانی میشه امکانات جدید و توانایی هاش وتوضیح بدید ممنون میشم
درحال بروزرسانی هستیم به زودی درست میشه
لطفا پارت گذاریا رو هم یه سر و سامانی بدین خیلی کم پارت میاد
فاطمهههه
چرا سایت اینجوری شده
لطفا درستش کن❤️
درحال بروزرسانی هستیم به زودی درست میشه