رمان حورا پارت 371 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

خونسرد سر بالا انداخت و اخرین تکه نارنگی را از پوستش جدا کرد و روی بشقاب چید:

 

_ نه… کیمیا داره میاد، نیاز رو مگه میداره تا من ببرمت دکتر برات دارو و مسکن بنویسه، دیشب اصلا حالت خوب نبود!

 

سر تکان دادم، نمیخواستم بخاطر مریضی در خانه ماندگار شوم:

 

_ نه نمیش…

 

حرفم را کامل نزدم که گلویم گرفت و به سرفه افتادم، سوزشش چندان بد بود که صورتم از درد چین خورد.

 

سری به تاسف تکان داد و بشقاب را مقابلم گذاشت:

 

_ بخور تا من نیازو بذارم سر جاش، میام صبونه خوردنتو ببینم، بعد میریم دکتر…سریع!

 

چنان مثل پدرها با من هم رفتار میکرد که اگر کسی نمیدانست، فکر میکرد من دخترشم و نیاز همسرش!

اخم کردم و به بوسه‌ای که فرق سر نیاز کاش زل زدم، کل ماچ و بوسه‌هایش نصیب دخترش میشد.

 

تکه نارنگی‌ای برداشتم و به دهان بردم، شکر خدا شیرین بود و معده را اذیت نمیکرد:

 

_ تا اخرشو بخوری، ویتامین سی داره!

 

صدایش از اتاق نیاز آمد، دست زیر چانه گذاشتم و با حس و حال عجیبی که از خودم سراغ نداشتم مشغول خوردنش شدم.

 

برای من پوست کنده بود، مراقب نیاز بود و نگذاشت من را بیدار کند و عجیب‌تر، دیشب پاشویه‌ام کرد و تبم را پایین آورد.

 

حس بدی نسبت به گارد گرفتن‌هایم پیدا کرده بودم، هنوز که شوهرم بود…تنها دلیلی هم که به دنبال طلاق نرفته بودم نیاز بود، یعنی درواقع…اگر حرکتی، نقصی، اشتباهی، چیزی میدیدم سریع پیگیر میشدم و بهانه میشد به دستم اما…

 

#پارت684

 

 

 

 

 

نکرد، هیچ اشتباهی نکرد! طی تمام این ماه‌هایی که کنارم بوده هیچ خطایی نکرده و رفتار بدی نداشته! تمام رفتارهای منفی از جانب من بود.

 

زنگ خانه را که زدند، احتمال دادم کیمیا باشد، قبل از انکه من از بشقاب دل بکنم، قباد از اتاق بیرون آمد و به سمت در رفت.

 

_ برو بپوش که بریم.

 

اخم کردم:

_ صبونه چی؟ قرار شد بم صبـ…

 

دوباره گلویم گرفت و سوزش پیدا کرد، اب دهان که قورت میدادم هم بدتر.

 

جوابم را نداد، کیمیا که داخل شد با نگرانی نگاهم کرد:

 

_ خوبی تووو؟ دیشب نفمیدم گوشیم سایلنته هرچی زنگ زدی نشنیدم، رنگ و روت که پریده…

 

دستش را به پیشانی‌ام زد:

_ خوبم کیمیا…

 

_ نه اصلا خوب نیستی، هنوز تب داری که!

 

سر چرخاندم تا دستش که برایم حکم یخ داشت را بردارد.

_ داداش ببرش بیمارستان، من هستم پیش نیاز…عجله هم نکنید امروز خودم غذا میپزم با وحید هم ناهار بیاید اینجا!

 

_ بچه‌ها چی؟

 

کیفش را روی مبل انداخت و به سمت اتاق نیاز رفت:

 

_ سپردم به مامان وحید…بدویین شما دیر شد!

 

قباد نگاهش را به من داد، سکوت و سر جا ماندنم را که دید ابرو بالا داد:

 

_ میخوای لباساتم من تنت کنم؟

 

چشم ریز کرده بخاطر سوزش گلویم لب زدم:

_ گفتی صبحونه بم میدی!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 208

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی

  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده است مگسی گرد شیرینی‌ام… او که می‌دانست گذران شب و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
me/
me/
3 روز قبل

جورم اوزی آچیلیپ😂

نجما
نجما
3 روز قبل

حورا خیلی داره ناز می‌کنه کاش زودتر قباد رو ببخشه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x