مانیا بی خیال شانه بالا انداخت

_کار درست رو

_کار درست این نیست

مانیا خندید

سعی داشت آرامش کند

_کار درستی نیست ولی داری اشتباه قبلی ات رو پاک می کنی

دلارای ناله کرد

_پاک نمیشه،هیچ وقت پاک نمیشه

_هومن کاری به گذشته نداره دلی

_اون گذشته بخشی از زندگی من بوده

_تموم شده،رفته

_چطوری تموم شده؟
فکر می کنی ارسلان دست بر میداره؟!

مانیا خواست بحث را عوض کند تا شاید دلارای کمی آرام شود

مصنوعی خندید:

_همچین میگه انگاری آلپ ارسلان مجنون و شیداشه!

دلارای دلخور سمتش برگشت

_نخیر از عشقش نمیگم

بخاطر این میگم که ارسلان آدم کینه‌ایه
مطمئنم میخواد انتقام بگیره

_اخه مگه مقصر تویی؟

فکر می کنه بخاطر اینکه زندگی اونو بهم بزنم
یا دائم جلو چشمش باشم دارم با هومن ازدواج می کنم
مطمئنم تا الان هزار تا نقشه توی ذهنش کشیده
وگرنه اگه کلا از زندگیش میرفتم بیرون یا چند روز دیگه صبر میکردم تا خودش ردم کنه اینقدر عصبانی نمی شد
و حتی اگه تو خیابون هم میدیدم راهشو کج میکرد

مانیا متعجب سر تکان داد

_خیلی خب بابا مگه چی گفتم

_میخوام بگم درباره ارسلان حرف نزن اما مگه میشه؟
همه چی به اون برمیگرده
ما حتی اگر ازدواج هم بکنیم بازم می بینمش حتی اگر بتونم از این دردسر نجات پیدا کنم بازم تموم نمیشه
خسته شدم مانیا

مانیا با دلسوزی نگاهش کرد

چشمانش قرمز بود

شک نداشت دیشب یک دقیقه چشم روی هم نگذاشته بود

چند روز دیگر مراسم عروسی بود

خودش همراه حاج خانوم با دلارای رفته بود تا لباس عروس را انتخاب کنند

هومن هم برخلاف اعتراض حاج خانوم خودش را رسانده بود

در چشمان هومن ذوق بود و در چشمان دلارای ترس…

_دلی؟

دلارای چشمش را از فضای بیرون گرفت

_بله؟

_تو واقعاً هومن رو دوست داری؟

دلارای نگاهش را دزدید

_آره

_اون طوری که ارسلان رو دوست داشتی؟

دلارای پوزخند زد و به دروغ تکرار کرد:

_از اون بیشتر

مانیا سر تکان داد

_دروغ میگی!

دلارای عصبی توپید

_الان وقت این حرفاست؟

_پس اگر دوسش نداری چرا میخوای باهاش ازدواج کنی ؟

_شاید چون راه دیگه ای ندارم…..
هومن نشه حاج خانوم به خواستگار بعدی جواب مثبت میده
هومن پسر خوبیه ،دوستم داره،
شبیه ارسلان نیست..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۳.۳ / ۵. شمارش آرا ۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ /

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
neda
neda
2 سال قبل

من دقیقا درکش میکنم دلی رو… یکی شبیه اینو دیدم…از دست اذیت برادرش با کسی شوهر کرد رفت ک دلش باهاش نبود،

Rom Rom
Rom Rom
2 سال قبل

فقط امیدوارم دم عقد اتفاقی نیفته ک به آتیش میکشونم نویسندرو🥲
چون دیگ خیلی خزه:)

عامر
عامر
2 سال قبل

چه عجب از خونه حاج اقا در رفتش

ارمیتا
ارمیتا
2 سال قبل

هیق

انیسا
انیسا
2 سال قبل

🙂🙂🙂

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل

فاطمه چرا به جای پارت صد و یک نوشتی صد؟😂

...
...
2 سال قبل

بالاخره دلارای جان منت گذاشتن بعد عمری یه تصمیم درست گرفتن 🙂😂😂

مبینا۰
مبینا۰
2 سال قبل

ی دفعه هم این دلارای میخاد تصمیم درست بگیره مانیا نمی زاره😑🥲😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط مبینا بختیاری
Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

خدا بخیر کنه دلی زده ب سرش☹اگه خدا بخواد با همین نیم مثقال پارت داریم ب ی جاهایی میرسیم😂

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

خدا بخیر کنه دلی زده ب سرش☹اگه خدا بخواد باهمین نیم مثقال پارت داریم ب ی جاهایی میرسیم😂

ارمیتا
ارمیتا
2 سال قبل

کاش‌زودتر‌برسه‌دستمون‌دلم‌برای‌هومن‌میسوزه:)

ارمیتا
ارمیتا
2 سال قبل

وای‌خدا دق‌کردیم🥲🥲🥲💔

ارام
ارام
2 سال قبل

من حدس میزنم بعد چند سال هومن میمیره بعد دلارای میمونه و بچش از اونطرفم ارسلان پشیمون میشه باهم ازدواج میکنن
ته همه رمانا همینه

Negar
Negar
پاسخ به  ارام
2 سال قبل

احتمالا دلی دیگ حامله نشه چون تو پارت قبلی اون دختره گفت انگار که سقط بچه داشته و چون دکتر درست حسابیم برا رحمش نرفته اسیب میبینه و تو پارت های قبلیشم گفته بود که بعد هر رابطه قرص جلوگیری نمیخوره

هانا:))))
هانا:))))
پاسخ به  Negar
2 سال قبل

دقیقا.
خواستم کامنت کنم بگم حوصلم نیومد😂🙂

یکی
یکی
پاسخ به  هانا:))))
2 سال قبل

😂😂😂😂یه مشت تنبل ریختیم به زور با یه انگشت رو صفحه تکومن دادن چشم از بیکاری در میایم ماشاالله به این همه استعداد 😂😂👏👏👏

دسته‌ها
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x