قبل از اینکه بحثشان ادامه پیدا کند
صدای زنگ در ابرو هایش را در هم فرو برد ……
کسی به در کوبید و بعد صدای مروارید آمد
_آلپ ارسلان ؟ باز کن درو
دلارای وا رفته چشمهایش را بست
همین یک قلم را کم داشت که خدارو شکر از شانس خوبش اتفاق افتاده بود
صدای حاج ملک شاهان قاطع بود
_باز کن درو تا زنگ نزدم پلیس بیاد جفتتونو جمع کنه
ارسلان پوزخند زد
_ببین لو لو ها کم کم پیداشون میشه
حالا وقتشه دوباره تبدیل بشی به همون دختر بچه حرف گوش کن قدیم
شاید اونطوری در مقابل اینا هواتو داشتم
دلارای بی توجه به او هر دو دستش را سپر صورتش کرد
و صدای ناله کوتاهش در فضای اتاق پخش شد
نباید استرس میداشت
نباید وحشت میکرد
نباید بچه را اذیت میکرد اما نمی توانست…..
ارسلان عصبی پرسید :
_چته الان ؟
من سر از کار تو در نمیارم
دستش هایش را باز کرد و خسته پوف کشید
بوی عطرش که در اتاق پیچید باعث شد که دلش زیر و رو شود
احساس کرد چیزی از اعماق معده تا حلقش بالا آمد
نا خواسته عق زد
دستش را جلوی دهانش گرفت و سمت سرویس دوید
صدای ارسلان بلند شد :
_چه مرگته تو ؟
از وقتی سوارت کردم هی راه به راه دست جلوی دهنت میگیری داری بالا میاری
غر زدنش باعث بدتر شدن حالش شده بود
پشت سر هم عق میزد و تنها چیزی که بالا آورد زرداب بود
ارسلان با شدت در سرویس را هل داد
_از کی عقت میگیره دختر حاجی ؟!
دستش را روی در کوبید و فریاد زد :
_از من ؟
دلارای با زجر از جا بلند شد
اشک هایش را پاک کرد و خودش را سمت روشویی کشید
دهانش را شست تا طعم تلخ و بدش از بین برود و بی حال از دستشویی خارج شد
ارسلان بدون اینکه توجهی به قیافه ی زرد و آش و لاشش بکند غرید :
_دفعه ی آخرت بود
اینبار از این ادا ها در بیاری چنان کتک میخوری که عق زدن یادت بره
با دست های مشت شده خشمگین تر ادامه داد
_به جاش یادت میارم چطور واسه اومدن تو تخت کسی که الان ازش عقت میگیره التماس میکردی
افتاد یا بندازمش واست ؟
دلارای درمانده نگاهش کرد
_تو رو خدا بس کن
آلپ ارسلان خیال اذیت کردنش را نداشت
اما به غرورش بر خورده بود
دخترک چطور به خودش اجازه میداد اینطور تحقیرش کند
آلپ ارسلان ملک شاهان!
دختر هایی که برایش غش و ضعف میکردند بی شمار بودند و دلارای با نزدیک شدنش عق میزد!
ناسزایی زیر لب گفت و با کوبیده شدن در انگشتش را تهدید آمیز سمت دلارای گرفت
_از این خراب شده نمیای بیرون حله ؟
دلارای با کمک دیوار خودش را به تخت رساند
_یک بار گفتی فهمیدم!
_کلا همه چیز رو دیر میگیری واسه همین مجبورم صد بار هر چی رو بگم
تا تو سرت فرو بره !
ولی آدمت میکنم
تو دوباره بالا بیار تا بشه بار آخرت
دلارای خودش را روی تخت انداخت و غرید :
_چرا تمومش نمیکنی ؟
خودت تا حالا حالت بد نشده ؟
راحتم بزار ارسلان
ارسلان با خشم سر تکان داد و سمت در رفت
_من درستت میکنم
گفت و از اتاق خارج شد
در اتاق را محکم بهم کوبید
طوری که دخترک در تخت از ترس بالا پرید و زیر لب غر زد
ارسلان صدایش را بالا برد :
_ببین کی افتخار داده پا تو خونه محقر پسرش بزاره !
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
ینی خنگ تر از ترسلان خودشه:/
و منی ک اصن رمانونمیخونم میام چتا شمارو میخونم میرم 🥱😂
یعنی ری*م تو قلم این نویسنده ها یه مشت عوضی
یعنی واقعا حرصم میگیره تا الان هر رمانی خوندم به جز الفبای سکوت همه دختراتوش تو سری خر بودن چه وضعی
همه نویسنده ها قربون انگشت کوچیکه نویسنده الفبای سکوت بشن اه
اصن رمان الفبای سکوت ماهه واقعا دست نویسندش طلا
ن بزار اون بیشورم جرش بدم ولم کن
کاربر ندارم فقط جرش بدم
توروخدااا
کثافت و ببیناااا حاج ملکشاهان عنتر کثافت حیف اسم حاجی…
ریلکس ریلکس فرزندم 😂 😂 😂
بر خودت مسلط باش 😂
خون خودتو کثیف نکن خواهر اینا ارزششو نداره😂😂😂
برادر ارام باش خون خودتو کثیف نکن بهاطر دلارای و. بچه در بطن دلی🙏🤣
شما به عنوان منتشر کننده رمان اعتراضات رو به نویسنده میرسونین؟؟؟
ن
تففف افتخار داره؟ متاسفم براتون
کسیم رمان طلارو اگرمیخونه میدونه چرانمیشه کامنت بزاری براش
چرا نمیشه؟ اونم خودم میزارم
عه واقعا میشه اخه باحساب گوگل من اینجانظرسنجی نداره فکرکنم فقط بایدایمل بزنی ولی رمان فوق العاده زیبای هست واقعادست مریزاد😘😘
رمان تارگت راهم شمامیزاری دیگه عزیزم؟
آره
خیییییلی عالی
نویسنده بره خودشو اسکل کنه با این دو خط رمانش مسخره 😏🙄
رمان۱۵۸
آلپ ارسلان:ب به ببین کی اومده خونه محقرپسرش🤗
مروارید:حاجی اومده☺
ارس:چیچی اورده؟
مرواریدخانوووم:یه کتک سیر واسه دلی ورپریده چشم سفیدو الپ ارسلان چموشش😆 که حاجی دادمیزند حمله و
دلی یهواز اتاق میپره بیرون وباسوزو گریه درحالیکه روی پیراهن ابی الپ ارسلان عق میزنه میگه حاجی تروخدابه من رحم نمیکنی حداقل به نوه بدعنقت که درشکم دارم فکرکن ودلت بسوزه 😣😣
این خبرووقتی دلی میده مرواریدغش میکنه الپ ارس سکته چپول میزنه وحاجی لال میشه وتمااام….
خیلی سم بود🤣🤣🤣🤣
والا دیگه یاکتک کاریه این رمان یافش باید دلی بگه بخاطربچش شایدکوتاه بیان وااای فکرکن داراب بفهمه دایی شده بچه دلی رامزه میکنه باعرق سگی میخورش😅😅
🤣🤣🤣🤣
😅😅😅
وای لعنتی عالی 🤣🤣
این احتمالم هست دلی روبده حاج خانوم باهاش سرکه بندازه بابچشم سفارش سالادمخصوص جنین بده شایدم بادارا گل وسط بازی کردن بچشم که توپشون😂😂😂
ان شاءالله اینم زودتر تموم بشه،،ارسلان اصلا تغییری نمی کنه رفتارش ،،پ دیگ کی عاشق دلارای میشه….کاش بچه اش بمیره🥴🥴🥴
پارتگذاری دلارای و گلاویژ رو باهم شروع کردم
گلاویژ و عماد که بهم رسیدن ایشالا قسمت ارسلان و دلارای 😂
عه چرا گفتی از ی هفته پیش شروع کردم ب خوندن رمان گلاویژ حالا فهمیدم چی میشه اخرش😂😂
😂😂🤦♀️
ازگلاویژ عقده ای ترو نق نقو ترم دختردیدی حتمابهم بگو..دختره دوقطبی اول گندمیزنه بعدمیزنه زیرگریه که چراعمادرفت ولش کرد
انشاالله به حق علی علیه السلام
😂😂😂😂😭😂
خاک تو سر من ک هنوز دارم این رمان رو میخونم😂😪
همه بگین ایشالاااااا
اینو رمان دل زده نویسندشون یکی نیست 😐😂
آخه مثع هم می نویسن
نه 😂
افرین نویسنده داره ادم میشه انگار 😐😂😂😂😂
نویسنده میخواست فقط صدای کوبیدن درو بشنویم 😐💔
همه ویارا تا چهار ماهگی تمون میشه این تازه شروع شده🤦♀️🤦♀️🤦♀️
بارداری این مثه همه نیس دلارای استثناعه وگرنه تا الان یه کوچولو هم ک شده شکم وامونده اش میزد بالا
ما نزدیک 3 روز گذروندیم رمان هنو تو همون روز هست. ولی نویسنده مرسی رمانت خیلی هیجان انگیزه
موافقم
امروز فک کنم تولدته نویسنده پارت دو خط اضاف تره
خیر از جوونیت ببینی ننه روز به روز بیشترش کن 😂
..
ٱما
پارت 158
مروارید؛ خیر نبینی مادر با اون دختره، کجاست کو
ارسلان؛ ننه زبون به دهن بگی، ایجا نیست
بابای ارسلان؛ چی چیو نیست همینجا غایمش کردی کو یالا
ارسلان؛ ده نشد دیگه بابا جون همه مردا یچیزایی غایم میکنن نه؟
و اینگونه بود که پدرش سکوت کرد تا گند های گذشته اش رو نشود
این بود حدسی از پارت بعد… خدا یار و نگهدارتان
نظر منم همینه
😂🖐🏻جررر
وااایییی وایییییی هممون خراب گفتیمااا🤣
نه من میدونستم هر کی باشه بساط همینه 😂
امروز پارت زیاده😐😂😐یامن اینطوری حص کردم
نویسنده ببین چکار کردی با ما دوکلمه زیاد مینویسی زود میفهمیم
یعنی دراین حد کارت درسته😂🥺😐
ن زیاد بود واقعنی
خداروشکر از این ب بعد هم اینقدر کنین پارت ها رو🥺
نه خیرم اون تیکه اول که میگه صدای در اومد برا پارت قبل بود ولی بازم نسبت به همیشه اندکی بیشتر بود
ن واقعا زیاد بود😂
حتی بچشم از دیدن ارسلان عقش میگیره🤣🤣🤣
دهنت سرویسس😂😂😂
والا بخدا
ن خانومای باردار همیشه ب کسایی ک دوسشون دارن این واکنش رو نشون میدم
مخصوصا اگه اون فرد شوهرش باشه
این نشون از علاقهی دلارای ب ارسلان میده
مشاجره دلی و ارسلان کم بود حاجی و مرواریدم اضافه شد
گل بود به چمن نیز اراسته شد🤯😐