ارسلان که تلفن را قطع کرد، دلارای از جا پرید:
_قرارِ از اینجا بریم نه؟
ارسلان با چشمهای ریز شده سمتش برگشت .
_نمیریم .
همین کلمه برای فرو پاشیدن دخترک کافی بود.
ارسلان مچ دستش را گرفت و فاصله اش را با صورتش کم کرد و ادامه داد
_اگه تو پاتو کج نذاشته بودی و مثل یه دختر خوب رفتار میکردی الان جامون اینجا نبود.
قطره اشکی از چشم دلارای پایین آمد و با حال بدی زمزمه کرد:
_تو مریضی … من از حاجی عذرخواهی میکنم تا شرِ این قضیه بخوابه.
ارسلان دستش را پشت کمر دلارای گذاشت و نزدیک تر کشیدش
صورت دخترک به سینه اش چسبید
کنار گوشش زمزمه کرد:
_اون وقت که من با کشتن تو یه شر جدید درست میکنم خانم کوچولو
نفس ارسلان روی گردن دخترک پخش شد
دلارای کمی سرش را خم کرد و دستانش را روی سینهی ارسلان گذاشت:
_تنها راه…..
ارسلان انگشتش را روی لبهایش گذاشت و با لحن خشنی زمزمه کرد:
_هر حرکتی که بر خلاف میل من باشه به ضرر خودته دلی ، پس باید حواستو خیلی جمع کنی ، افتاد؟
دلارای سرش را پایین انداخت که اینبار ارسلان با صدای بلند تری گفت:
_نشنیدم … هوس کنی یک کلمه با حاجی حرف بزنی فکتو خورد میکنم
دلارای با بغض لب زد:
_فهمیدم .
با باز شدن در دلارای خواست از آغوش ارسلان بیرون بیاید که اجازه نداد.
حاجی سرش را بالا آورد و با دیدن دخترک در آغوش پسرش دندان هایش را روی هم فشرد و زیرلب ناسزا گفت
_بی آبروها حداقل حرمت اینجا رو نگه دارید
دلارای به زور خودش را از آغوش ارسلان بیرون کشید خجالت زده در خود جمع شد
هنوز عادت نکرده بود به نگاه های پر نفرت حاج ملک شاهان
حاجی انگار خجالتش را فهمید که با تاسف پوزخند زد
_ خداروشکر که اون عروسی بهم خورد
آبروی دو خانواده رو بردی اما حداقل پا تو زندگیمون نذاشتی و نجسش نکردی دخترهی خراب
دلارای بهت زده به زمین خیره شد
این مرد همانی بود که روزی برای خواستگاری به خانهشان آمده بود؟!
ارسلان پوزخندی زد و با تمسخر لب زد:
_ نگران نباش حاجی
ازینجا بیام بیرون میفتم دنبال ادامهی آبروریزی دلی
جای اون خشک نشده بعدی رو میریزم رو دایره که مردم یادشون نره تو چی هستی
حاجی انگار منظور ارسلان را فهمید که سری به نشانهی تاسف تکان داد.
مامور تشر زد
_پسرجون ما وقت نداریم که بخوایم منتظر بمونیم تا شما شاید بتونید صیغه نامه جور کنید
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خیلی رمان مضخرف شده
بچه ها بیایین مشتولوق بدید بی بی چکم مثبت شد 🥺🤣فقط دعا کنید بتن منم مثل بتن دلی باشه
از فولاد🙂🐻
مبارکت باشه🥺😍
😂😂😂
قربانت🤣
مبارکه عشقم الهی زیرسایه مدرومادر توناز ونعمت بزرگ بشه وبشه برات امیدعزیزم😍😍🤗🤗
باور کردی بلا🤣🤣😝😝فداات
آله باورکردم بخدا😥😥😣😣😣
اوخی
واماا کوفت اگه دلوخ بگی😑😑😐😐😥
عزیزم من شوهر ندارم گرد افشانی شد؟🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣خلاصه مثبته
منم بچه دوس دالم یکی بیادمنم گرد افشانی کنه فقط زنبور دورش نباشه 😣😣😆😆😆
ارسلان قشنگم
یه فکری برای داراب بکن قشنگم
داراب و جرواجرش کناااا
کارش با کتک حل نمیشه تیکه تیکه کن اتیشش بزن
اینجورییی نمیشههههه بی پدر پدر سگ
خیالت راحت ارسلان این کارارو نکنه که
آلپ ارسلان ملکشاااهان نیس
ایشالله
اقااا من شرط میبندم
ارسلان بیاد بیرون!
یه کاری میکنه….حاجی مثل سگ رو پاش وای میسته دستاشو جم میکنه میپره له له میزنه
ارسلاااان گوهههه خوردم
پوسخند میزنی اره؟الان که آمدم جرت دادم نشونت میدم خراب کیه بصبر کمر بند منوووو بدیننننننن
یه سوال مگه بچه شیش ماهش نبود؟
ده چرا دیگه این شکم وامونده بزرگ نمیشه!
چرا ارسلان احمق نمیفهمه
چرا نویسنده مارو ایسگا کرده آخه..
مثلا۴ماهشه ما۶ماهه الافشیم خوجگلم😂😂😂
یا خدا چی میشه بیچاره دلارای
هعیییی😓
کی از اینجا میایم بیرون🤧🤦♀️
فعلا که شیر تو قفسه 😂
ولی از قفس اومدی بیرون آبرو واسه حاجی نمیزاری
حال این داراب وبگیردلمون خنک بشه از بابت حاجی خیالم راحت ارسلان حالشو میگیره
ببیننن ابرو که هیچی یه کاری میکنه مروارید شرت تمشک در میاره میندازه بیرون به خدااااا
داداشم کینه ایههههه
بچه هادقت کردین همه خاننده های این رمان دخمل هستن نسل پسرای تخس امثال ارسلان منقرض شده سربقیه هم توکار دوست دختراشونه😂😂😂
اینجاست که شاعر میگه بلای کی بودی تووووو شیطووون🤣🤣🤣دقتو برم
مرسی لطف داری پرچمت بالاس رفیق جونی
قولبونت حاجی😝🤣
خدالعنتت کنه ارسلان خره خراب کرد ولی بخودش نیومده هنوزه هنوزکجاس که بیشترازاین بخاد دلارای رازمین بزنه خودشم که داره میگه بی ناموس دهنت سرویس ارسلان بیماره روانی اوشگول😏😏
🙂من غیرتیم فک کنم من تنها کسیم که فکر میکنه ارسلان الکی این کارو نمیکنه؟
ارسلان یه فکرایی تو سرشون🙂
فقط بادلی بدنباشه بابقیه هرجورخاس بتازونه منم تک نفره یه ارتش بزرگم پشت سرش باهمه دخی بلاهای این سایت😍😍😂😂
😂😂😂😂⚜️
تا بخوان بیان بیرون و عقدکنن و دعوا کنن واشتی کنن بچه به دنیا بیاد یه سال تحصیلی گذشته
خیالت راحت ازعقدخبری نیست یعنی ارسلان توفازش نیست اوشگوله دیگه گاااو خره مغروره عقده ای تمام عیار
اتفاقا من خوندم یه قسمتیو که دلارایو میبره عقد کنه!ولی هنوز خبر ندارع….عقدش میکنه
این خط این نشون
عه خوش خبرباشی روحم شکوفاشد😊😊
گیتت منه برداا
میگم دو پارت اخری رمان یکم زیادتر نشد؟
انقد پارتا کوتاهن بلند شدنی همه هنگ میکنن😂😂
منتظرم جرش بدی🤣
دلم خنک میشه وقتی از داراب شکایت کنن
من اگه ساقی این نویسنده رو گیر بیارم دهنش رو سرویس می کنم
اخه جنس درست به این نویسنده نمیده😂😂
کاشکی مث دیروز یه پارت دیگ بزارید
من اروممم من ارومممممممممممم
پنج پارته درگیر مامورن:///
دیگه ما به یه پارت راضی نیستیم نویسنده یه پارت دیگه لطفا
ارسلان هوایع دلی داره فقط نمخاد بروز بدع
منم فکر می کنم ولی اخه با خشم نمیشه
ارسلانه دیگه😐😂 رد داده معلوم نی فازش چیه
نوله خواهرم فازنداره🤣🤣🤣
ارسلان کمبود زیاد داشته توزندگیش محبت ندیده بخاطر همون نمتونه محبت کنه حرفاش و رفتارش از رو خشم و عقدس
وگرنه اگه دقت کنین همه جا هواشو داشته ولی بروز نداده
یه اشاره ریزم یجاکرد به دلی و گف حتی حاجیم منو نمتونس انقدازدختربازی دورنگه داره😂😂😂