رمان دلارای پارت 209 - رمان دونی

 

هومن دستش را دراز کرد و لیوان را سمت دهان دخترک برد

_ اینو تموم کنی راه میفتم

_ من توراه میخورم آقا هومن
دیروقته…

و ادامه نداد ارسلان اگر بفهمد خونش حلال است!

_ از صبح شدم اقا هومن
خیلی عجیبه
یک حس غریبگی خاصی داره

_ لطفا ادامه نده ‌… خودت میدونی من چه قدر عذاب وجدان دارم
تقاصش رو پس دادم
هم من هم ارسلان!

هومن عصبی پوزخند زد

_ اسم اون بی شرف رو نیار!

دلارای تیز نگاهش کرد

_ اون بی شرف شوهرمه!

هومن بهت زده لب زد

_ ازدواج کردی باهاش؟!

پوزخند زد

_ حاجی جونتون براتون نگفتن؟
آره ازدواج کردیم
به زور ایشون وگرنه درست حدس زدی ارسلان میمرد و راضی نمیشد اسم من بره تو شناسنامش
هم ازدواج کردیم ، هم زندان رفتیم ، هم ارسلان شلاق خورد
دست حاجی درد نکنه!

هومن کلافه موهایش را چنگ زد

_ من نمیدونستم
مروارید خانمم همینطور وگرنه نمیذاشت

دلارای سعی کرد عصبی نشود

صبح هومن درست در یک قدمی اش نگه داشته بود و به اندازه کافی ترسید

دلش به حال جنین میسوخت

هرچند پسرک قوی اش انگار عهد کرده بود این دنیا را ببیند!

_ مهم نیست ، لطفا منو برسون خونه
اگر حال بابا دوباره بد شد بهم خبر بده
موبایل ندارم ولی به نگهبان بگی بهم میگه

از صبح بيمارستان بودند

حال پدر دلارای خوب نبود
استرس ها بالاخره کار خودش را کرده و او را از پا انداخته بود

داراب اجازه نزدیک شدن نداده بود
مادرش ناسزا میگفت و نفرین میکرد

تمام مدت را در حیاط بیمارستان اشک ریخته بود و زمانی که دکترها گفته بودند وضعیتش ثابت شده بالاخره رضایت داده بود برگردند بدون اینکه پدرش را دیده باشد

_ ازت ممنونم هومن
بابامو ندیدم اما همینکه از بیمارستان برام خبر میاوردی خودش خیلی ارومم کرد
اگر تو نبودی اونا بهم خبر نمیدادن وضعیت حاج بابام ثابت شده
داشتم از استرس می‌مردم

هومن لبخند تلخی زد و نگفت دکترها هشدار داده بودند

که مدت زیادی زنده نمیماند
که این سکته را رد کرده اما تضمینی برای بعدی ها نیست
نگفت تا حال دخترک بدتر نشود

ماشین را راه انداخت و سمت خانه ارسلان راند

_ بهش گفتی؟

_ به کی؟

فرمان را میان دستانش فشرد

_ به ارسلان گفتی قراره باباشه؟ بلایی سرت نیاورد؟

دلارای معذب نگاهش را دزدید

هنوز هم میتوانست در چشمان هومن نفرت و خشم را تشخیص دهد

_ نمیدونه…

هومن با تاسف سر تکان داد

_ بالاخره که چی؟
من و آلپ‌ارسلان سایه همو با تیر میزنیم ولی خوب میشناسمش
همین ازدواجم برای اون زیادیه چه برسه به بچه!
فکر کردی بذاری بزرگ تر شه اون دلش میسوزه؟
نخیر اینطوریا نیست
حتی دنیا هم بیاد ارسلان قابلیت بریدن نفسش رو داره

دلارای با خشم نگاهش کرد
چه قدر راحت از قتل پسرش توسط ارسلان حرف میزد!

_ لطفا تمومش کن
تو زندگی من دخالت نکن
من بخاطر گذشته شرمندتم ولی یادت نره تو هم اجازه دادی من زیر دست و پای داراب جون بدم
فقط تو میدونستی حاملم!
میدونستی و یک زن حامله رو بین اون روانیا ول کردی
من بخشیدم تو هم ببخش
این بچه خودش پدر مادر داره
باباشم بزودی میفهمه وجود داره
درست میگی شاید از شنیدنش عصبی شه
شاید بزنم ، شاید تهدیدم کنه ، شاید حتی از خونه‌اش بیرونم کنه
ولی بچه ی خودش رو نمیکشه!

هومن پوزخند زد

_ تا وقتی بچه اونجاست از نظر اقایون بچه ای نیست!
شماها حسش میکنید، لگداشو ، حرکاتشو
ولی از نظر یک مرد وقتی بچه ، بچه ست که بتونه بغلش بگیره
حتی نُه ماهتم بشه اون میتونه سقطش کنه

دلارای با صدایی لرزان نالید

_ تا وقتی به دنیا بیاد پنهونش میکنم!

هومن با تمسخر پوزخند زد و سکوت کرد

هر دو می‌دانستند ناممکن است

که همین روزها ارسلان از همه چیز باخبر‌ میشود….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهان pdf از سپیده شهریور

  خلاصه رمان :   ماهک زنی کم سن و بیوه که در ازدواج قبلی خود توسط شوهرش مورد آزار جنسی قرار گرفته. و حالا مردی به اسم شاهان به زور تهدید میخواد ماهک رو صیغه ی خودش کنه تا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
77 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Maedeh
2 سال قبل

نه توروخوداا بیا باخبر نشه 😐به خداااا نشهههههههههههههههه به عقل پسرم شک میکنم

samira
samira
2 سال قبل

پارت بعدیش نیست؟

neda
عضو
پاسخ به  samira
2 سال قبل

سميرا جون
آخر ایمیلت فامیلیته؟

neda
عضو
پاسخ به  samira
2 سال قبل

اگ فایملیت باشه، من اونجا رو میشناسم 😂

نفس
نفس
2 سال قبل

هستیشونم
پاسخ به
نفس
۳ ساعت قبل
جووووووووون ایوللل

۰
پاسخ:😎😂🖖

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل

چرا چن وقته حرف نمیزنم😐💔

نفس
نفس
پاسخ به  هستیشونم
2 سال قبل

نمدونم😂

Maedeh
پاسخ به  هستیشونم
2 سال قبل

بیا چت روم

fati
fati
2 سال قبل

یا خود خدا این میخواد تا ب دنیا بیاد ب ارسلان نگه؟؟؟؟😨
ولی خوب غیر ممکنه😀

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط fati
مرضیه
مرضیه
2 سال قبل

باید بریم سر امتحانای نوبت اول امسال بیایم ببینیم تا کجا رمان جلو رفته شک دارم والا تا اون موقع دلارای 5 ماهشم شده باشه 🤣🤣🤣

مرضیه
مرضیه
2 سال قبل

وای خدا من این رمان و تو تلگرام داشتم میخوندم تازه اونجایی هست تو عروسی به مامان ارسلان میگه تا سال بعد نوه اشو بغل بگیره.. 🤣🤣🤣
بعد اومدم اینجا عههه
تو اکثر کانالا دو جور تبلیغش کردن
اول.. ارسلان وقتی میفهمه بارداره حسابی اذیتش میکنه بعدم هر روز اذابش میده تا روز زایمانش که دارای تا پای مرگ میره و اونم عین خیالش نی ولی بعد دیدن اونهمه خون اعتراف میکنه و میگه دلارای من نیاد بمیره باهم بزرگش میکنیم حق نداری بمیری منو تنها بزاری نه الان که فهمیدم همه جونمی…
دومش اینجوری تبلیغ میکنن که ارسلان میفهمه بارداره ولی دارای برای همیشه رفته
اونم 7 ماه دربه در دنبالش گشته تا اینکه میفهمه بچش به دنیا اومده و دلارای برای بزگ کردنش چون پول نداره میخواد یه کلیشو بفروشه
که ارسلان سر بزنگاه میرسه
ولی با این وجود من هیچ کدومو باور نکردم 😂😂

Fatmagol
Fatmagol
2 سال قبل

من دیگ بهتون قل میدم ک دیگ نمیام این رمانوبخونم واقعاحیف چشمام نیست ک بخوام باخوندن این رمان اذیتش کنم

nara
nara
پاسخ به  Fatmagol
2 سال قبل

عه هفته بعد همه مدرسه ایم😂

نفس
نفس
پاسخ به  nara
2 سال قبل

ایشون مدرسه نمیره بچه داره😂

دریا فرهمند
دریا فرهمند
پاسخ به  nara
2 سال قبل

اخ 😂😂نگو ک دلمون خونه

mehr58
mehr58
2 سال قبل

اخییی دلش فکر باباش بوده

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

ای ایشالا سقط بشی هاا دلت واسه بابات سوخت اخ که ارسلان حق داره بزنه جررررت بده اسکول وقتی دلشتی زیر دست و پای اون داداش عوضیت له میشدی حاجی خم بخ ابروش اورد؟ اسکولی دیگه اسکوول
نویسنده روانی بی شخصیت همه چی در هم ورهم😑😐

Tamana
2 سال قبل

خب
همین روزاست ک ارسلان بفهمه
یعنی میشه حدوده ۳ ماه دیگه ی ما😊

سپیده
سپیده
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

تمنا میکنم بهم بگو ک چطور ب این نتیجه رسیدی!

Tamana
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

کثافت بیشعور 😂😂😂😂
تو غلط میکنی😂
مگه نمیگم منو نخوندونین پهلوهام درد میگیرهه🤣🤣🤣🤣

سپیده
سپیده
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

خودتی
خودت غلط میکنی
ایششش خو نخند

صغرا دختر اصغر
صغرا دختر اصغر
2 سال قبل

با شلوارک رفت بیمارستانارو گشت؟؟؟؟😒

...
...
2 سال قبل

دلارای صبح از خونه زد بیرون و تا شب بیمارستان بودن ارسلانم هنوز تو راهه جالبه ن🙂🗡؟!

سپیده
سپیده
پاسخ به  ...
2 سال قبل

اووووو اره خیلی!!!!!

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

دختر اسکول نفهم.آخه چطوری تا دنیا میاد پنهون میکنی .

Maedeh
2 سال قبل

خدایاااا عمه من سه هفتش بود من شروع کردم به خوندن این رمان😐الان هفته بعد بچش به دنیا میاددددددد😐😐😐😐وایییییی هنوز ما به جایی نرسیدیم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

سپیده
سپیده
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

Maedeh
پاسخ به  سپیده
2 سال قبل

باشه مادر ارومممم🤣

nara
nara
پاسخ به  Maedeh
2 سال قبل

😐😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂😂 تففففف😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐

سپیده
سپیده
پاسخ به  nara
2 سال قبل

😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂😂😂😂😂😂

Fate_meh_m_
Fate_meh_m_
2 سال قبل

حس میکنم دلی میزاره میره یه جایی بعد از سالیان سال که بچشون نره خر شد ارس تازه میفهمه عهههههه بچه داشتیم ما اون موقعم واسه اینکه دلی این همه وقت بچه اشو پنهون کرده میگیره می زنتش😐😂😂😂

یه نفر ....
یه نفر ....
پاسخ به  Fate_meh_m_
2 سال قبل

وااایییی 🤣🤣🤣🤣🤣

Maedeh
پاسخ به  Fate_meh_m_
2 سال قبل

منم میزنمش🤣

یه نفر ....
یه نفر ....
2 سال قبل

لعنت به این رمان …پیرم کرد😔😔

زهرا
زهرا
2 سال قبل

از دلارای متنفرم زورکی خودشو چسبونده به یه عیاش سنگدل ولی خودمم مریضم که دارم میخونمش برای شفام صلووووااااتتتتتت

سپیده
سپیده
پاسخ به  زهرا
2 سال قبل

فرستادم عزیز😊

زهرا
زهرا
2 سال قبل

من امتحان های دی ماه و تموم کرده بودم که شروع کردم به خوندن این رمانه ، مدرسه ها تموم شد و تابستون شد الان دوباره مهر داره شروع می شه ولی همچنان نویسنده ما رو اسکل کرده بابا تمومش کن بره دیگه

بیکاره نظر خون:///
بیکاره نظر خون:///
پاسخ به  زهرا
2 سال قبل

منه بدبخ از عید شروع کردم و هنوز ارس خان دهن واموندشو باز نکرده 🙂🙂🙂🙂

hasii
hasii
2 سال قبل

اصلا نوشته های منو تایید نکنا حق میگم واسه همیننن

دسته‌ها
77
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x