رمان دلارای پارت 214 - رمان دونی

 

جرات اعتراض نداشت

شاید قبل از اتفاقات دیشب میتوانست مخالفت کند اما حالا نه

حوصله درگیری جدید نداشت
ارسلان اینبار زنده اش نمیگذاشت و بچه…

با حرص بلند شد و مشغول گشتن کشو ها شد

_ کی تو دنیا بیای من راحت شم
استرس اینکه بلایی سرت بیاد داره از پا درم میاره
به دنیا بیای خیالم از تو راحت شه حداقل بتونم راحت سرمو بذارم زمین بمیرم

و آن روزها چه بچگانه خیال میکرد تنها به دنیا اوردنش سخت است و بعدها چه تلخ فهمید بارداری تازه اول راه بوده است!

با قدم هایی محکم سمت در رفت و صدایش را بالا برد

_ من اینجا هیچی ندارم ارسلان
نه لباس ، نه حتی یک شونه
شاید بخاطر همین شکل مرده هام نه؟!

ارسلان روی کاناپه لم داده بود

کامی از سیگارش گرفت و زیرچشمی نگاهش کرد

_ شیر شدی!

_ آره ولی از نوع پاکتیش!
شیر بودم تو مثل اسیر جنگیت باهام رفتار نمیکردی

ارسلان خندید

_ داری مثل قبلا سرگمم میکنیا!
اگر تو تختم خودتو درست کنی شاید یک شانسی داشته باشی

دلارای چشمانش را در حدقه گرداند و آلپ‌ارسلان بلند شد

روبروی دخترک ایستاد و آنالیزش کرد

_ شیرم نیاز به تربیت داره دخترحاجی

دلارای عصبی نگاهش کرد و دهان باز کرد تا حرفی بزند که ارسلان ادامه داد

_ البته یک شیر چاق! از امشب رژیم بگیر

دلارای پوف کشید
از امشب رژیم نمیگرفت بلکه باید ‌کمتر روبروی او حضور پیدا میکرد

کسی در سرش فریاد کشید

_ بالاخره که چی؟ فوقش یک یا دوهفته مانده تا بدبختی و فهمیدن ارسلان!

ارسلان بی توجه به او موبایل را سمتش گرفت

_ پیج این پاساژ نزدیک برجه
انتخاب کن تماس بگیر بفرستن
فقط سریع! نه حوصله دارم نه وقت

دلارای بدون رودربایستی سفارش داد!

گران ترین لباس های شب ، تاپ شورتک های راحتی و مانتو شلوارهای مارک و بهترین برند های لوازم آرایش

با لبخند ست لباس نوزادی را به آن اضافه کرد و زیرلب با پسرک حرف زد

_ من حالت تهوع و استرس و عق زدناشو تحمل میکنم
اینم سهم بابات!

دوست داشت سرهمی و لباس بچه های دیگر راهم اضافه کند اما میترسید ارسلان به سرش بزند و خرید هارا چک کند

هرچند احتمالش کم بود اما باید احتیاط میکرد

قصد داشت وجود بچه را موقعیت بهتری به او اعلام کند

شاید زمانی که کمی آرام تر و خوش اخلاق تر بود

از داروخانه شیشه ، یک بسته پوشک و چند وسیله دیگر سفارش داد و درآخر یک بسته نواربهداشتی

بعد هم در قسمت توضیحات اضافه کرد بخاطر نواربهداشتی لوازم را در مشمای مشکی بسته بندی کنند و به این فکر بکر لبخند زد

همیشه مادرش را بخاطر این تفکر جاهلانه مسخره میکرد و حال راه حل مشکلش شده بود

روی مبل نشست و وارد قسمت پرداخت شد

با دیدن مبلغ سرش سوت کشید

سه رقم سه رقم جدا کرد و بهت زده چک کرد مبلغ به ریال نباشد اما همه چیز واقعيت داشت

عدد به تومان نوشته شده بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شقایق
شقایق
2 سال قبل

من الان سرمو میکوبم به دیوار…..چی میگه این….میگه باداری تازه اول سختیاش بود….لامصب بعد از زایمانش چه خوابی دیدی برامون…..از الان گفته باشم اگه رمان بخواد همین طور پیش بره جلو و زجرکشمون کنه …من یکی که دیگه نمیخونمش….با این که خیلی دوس دارم این رمانو اما دیگه تحمل حرص خوردن ندارم..‌..رمان که نیست….ابزار شکنجه روانه والله  😂 

mehr58
mehr58
2 سال قبل

عالی

یه نفر
یه نفر
2 سال قبل

و آن روزها چه بچگانه خیال میکرد تنها به دنیا اوردنش سخت است و بعدها چه تلخ فهمید بارداری تازه اول راه بوده است!

دیگه بیشتر از این می‌خواد بدبخت ترش کنه؟؟!!

...
...
2 سال قبل

مگه دلارای توی یه خانواده ی مرفه بزرگ نشده؟ پس چرا نوشته با دیدن قیمت ها سرش سوت کشید😐؟!!

...
...
2 سال قبل

مگه دلارای توی یه خانواده ی مرفه بزرگ نشده که با دیدن قیمت سرش سوت کشیده😐؟!!

Fat_me_h__
Fat_me_h__
2 سال قبل

مگه حامله نیس نوارو میخواد چیکار
بعدم ارسلان خر؟این وسایلو ببینه نمیگه واسه چیه؟😑

hasii
hasii
2 سال قبل

بدبخت ارسلان الان میگه من گوه خوردم زن گرفتم 😂😂😂

الای
الای
2 سال قبل

نظری ندارم😐

گندم
2 سال قبل

ارسلان ورشکست شد که 😂😂

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل

وای حس میکنم ارسلان میاد دوتا میکوبه پس کلش گوشی میگیرع اخر سرم خودش لباس انتخاب میکنه😐🤣🤣

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط هستیشونم
سپیده
سپیده
2 سال قبل

برادر زادم ورشکست شد😐

Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

سپیذهههههه😐🤣

Sana:)
Sana:)
2 سال قبل

میگم چیز
مگ مشخص شد بچه دلی پسره؟😂
یا من زوال ذهنی گرفتم؟😐

Fat_me_h__
Fat_me_h__
2 سال قبل
پاسخ به  Sana:)

نه بابا اوسکول خودش حس میکنه اصن دکتر نرفته که پشمک😂

......
......
2 سال قبل

😐😐😐😐

Maedeh
2 سال قبل

😐جیب پسرمو خالی کردااا

هستی:)
هستی:)
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

😐وظیفشه میخواست زن نمی‌گرفت😜

Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  هستی:)

ژنو به زور کردن تو پاچش😐

Sana:)
Sana:)
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

عه مروارید تویی؟😂

مادر شوهر آینده مادر زن آینده پسرم تاج سرم
مادر شوهر آینده مادر زن آینده پسرم تاج سرم
2 سال قبل
پاسخ به  Sana:)

مروارید کیه این مائدس

Maedeh
2 سال قبل

توعم میدانی و اسمت را 😐 گذاشتی ننه ارسسس

Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  Sana:)

نه من نوام😐🤣ننه ارس

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

راست میگه😐

همتا
همتا
2 سال قبل

اولین کامنتم من.
خوبین خوشین سلامتین

fati
2 سال قبل
پاسخ به  همتا

مرسی آجی تو چطوری خوبی خوشی

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  همتا

👏👏👏
خوبم خوشم سلامتم
خوبی خوشی سلامتی

دسته‌ها
26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x